تقابل سیاسی در حد سقوط اخلاقی، حکومت را در برابر مهم ترین آرزوی افغان ها، یعنی صلح قرار می دهد. خیلی عجیب است که ادعا هایی حکومت جهت تامین امنیت مردم، برعکس عمل می کنند. 

پس از آغاز مذاکرات جدی صلح بین الافغانی، سعی دکتور غنی و همکاران نزدیکش برای سبوتاژ صلح، حکومت را به حد مُخل درآورد. این افت اخلاقی که عدم تعهد افغانی (ملی) در آن مشهود است، این حقیقت را نیز تبیین می کند که اعتماد ما به تیم به «تحول و تداوم»، نه همانی شد که توقع می کردیم.  

بازی های سیاسی حکومت که نفس آن ها را ابقای  سیستم ناکارآمد کنونی می سازد، مایل اند صلح، قربانی  شود. اگر آشکارایی حکومت در حد قناعت عامه، می توانستند افغان ها را مجاب کنند که موضع شان درست است، نیاز به تفاهم سیاسی گسترده نبود؛ هرچند در این میان، جناح های درگیر و متاخصم در دایره ی نفوذی که از حمایت اقشار  مختلف افغان ها بهره مند اند، تنوع تنازع و فشار های آن را محسوس می کنند. به این دلیل، جمع این طرف که ایده ی صلح بین الافغانی را تقویت می کند، حکومت افغانستان را در برابر عامه ی مردم قرار می دهد. بنابراین، سدسازی در برابر پروسه ی صلح، ایجاد مانع در برابر کل ملت است.  

مردم ما می دانند نبود زمینه هایی که ثبات و امنیت را تامین می کنند، حکومت را حتی در  حد به اصطلاح صاحب امتیاز تفکر دوم جهان، به بن بست می کشاند. افزون بر این تامل، تداوم جنگی که دکتور غنی مستقیم و غیر مستقیم به آن پافشاری می کند، از ملزومه های زیادی میان تهی شده است. در این میان، عدم مشروعیت حکومت انحصار طلب کابل که با طرد نخبه گان و اعتماد عامه ی افغان ها و با مدیریت مشهود ضعیف، حتی قادر نشد سیستم را به گونه ای حفظ کند که باوجود مُعضلات حاکمیت آقای کرزی، اما میراث  سیاسی او به دکتور غنی، یک مجموعه ی کامل بود که از تدبیر سیاسی و مشارکت ملی افغان ها نیز بهره می برد. در نتیجه، ثقلت مشکلات به حدی نبود که حالا اذعان به آن، اعتراف به ضعف هایی ست که پی در پی آشکار می شوند.  

در حالی که اراده ی جدی جانب مخالف، صلح را از سراب درآورده است، اخلاقی ترین وظیفه ی حکومت، حمایت از آن است. باز هم تکرار می کنیم، تعویض سیاسی، یک اصل سیاسی است. تجربیات حکومت های پس از بحران، محرز کرده اند که شدت تنازع در حد درگیری نظامی، کشور را درگیر بحرانی می کند که مردم ما از دهه ی هفتاد به یاد دارند. درک این حقیقت که مخالفان مسلح نیز تا اخیر قادر به ادامه ی جنگی نخواهند بود که هرچند در تمام مراحل آن، آسیب های جدی به حکومت و دولت وارد می شوند، اما کوتاه کردن از مسافه ی آن، به معنی فرصت های تنفس آرام، ایجادگر فرصت های دیگری ست که به خصوص ثبات اقتصادی را تضمین می کنند.  

ما در جریان 18 سال اخیر، در تنقید فعالیت های مدنی نیز منطق داشتیم. به این دلیل اگر بعضی خواسته های مخالفان، ملزومه های تصحیح را طرح می کنند، واقعیت فراگیر مردم در برابر آنان قرار دارد که بازگشت به تحجر سیاسی- فرهنگی، منطقاً امکان ندارد.  

تامین صلح به تضمین ابعاد مختلف حیاط افغانی وابسته است. عدم تعادل در تمام عرصه ها، حتی روی مزایایی سایه افگنده که تعلق خاطر ما به فعالیت های مدنی شمرده می شوند.  

تغییر رویکرد های مخالفان، هرچند در زمینه ی جنگ خشن است، اما حرف های واضح  به خصوص در نشست بین  الافغانی مسکو که به استثنای جزییات، حضور کاری زنان را ارج می گذارند و نوع تغییر استفاده ی فرهنگی و رسانه یی که کاملاً با گذشته ی امارات اسلامی تفاوت دارد، صلح را از منظر سراب درآورده است.  

حکومت نباید مردم را در تنگنای بقای خود، وارد میدانی کند که در تمام عرصه هایش از عدم کفایه قصه می کنند. درک عامه ی افغان ها از موضوعات، ظرفیت ها، جایگاه و اولویت ها، صلح را به اولویت ما مبدل کرده است.  

امیدواری مردم به استحاله ی یک جانب مهم مخالف در واقعیت های افغانی، قابل تردید نیست. بخشی از اعضای تنظیمی در  مواضع موثر فرهنگی و اجتماعی از سال هاست که از خشونت اجتناب می کنند. تغییر ادبیات این استحاله، جناح های مهم افغان را که بعضی از احزاب جهادی نماینده گی می کنند، در زمان مخالفت، فقط به اعتراض مدنی و رسانه یی می کشاند. 

سدسازی حکومت در برابر صلح، سدسازی در برابر آرامش مردم است. ما به یقین رسیده  ایم که بدون تامین صلح، به هیچ موفقیت درازمدت رفاهی دست نخواهیم یافت.