اصرار بر تفاوت ذاتی، ادعای حامیان آن تجربه ی تاریخی ست که نامی بهتر از سقاوی ندارند. تقریباً چیزی نمانده است که بر اثر پاسخ های به جا، در این روشنگری، آخرین مخطوطات سیاه مدعیان زدوده شوند. 

 منطق پاسخ های به موقع اهل خبره، روسیاهی کسانی را بیشتر می کند که با طرح هر ادعا، در واقع زمینه ساختند با عطف توجه بر آنان، گره از معضلاتی گشوده شود که در طول حاکمیت جدید، در فضای باز خلق کردند. شاید فرهنگ متعارض مخالفان با شیوه های معمول هتاکی و توهین، آزار دهنده بود، اما این روش کسانی را نیز بیدار کرد که در برابر غرض ورزی های ضد ملی، می کوشیدند مصلحت کنند.  

در این شکی نیست که پاسخ به مدعیان و فرهنگ هتاکی، نیازمند شدت عملی بود که گاه ناگزیر می کرد در قالبی ارایه شود که از نیش آن، در این سوزش، طرف هایی سرعقل بیایند که فکر می کردند ادبیات مذموم می توانند با وارد کردن تاثیرات روانی، مخالف را مرعوب کنند. بنابراین، پاسخ های مدافع، گاه لحن و بیانی داشته اند که با یقین به عداوت طرف، فرصت های زیادی بسازند تا پس از دریافت اجتماعی، وسعت آگاهی مردم با اتخاذ موضع ملی، حصار ناخلفان ابن الوقت را تنگتر کند.  

مدعیات پوچ، غیر منطقی، غرض ورزانه که بر اساس تفکر ستمی گری، به ریشخندترین مکتب سیاسی در افغانستان مبدل شده اند، در تمام فرصت های روشنگری، چیزی زیادی نگذاشته اند که رسوا نشده باشند. 

ما در مقاطع مختلف، روشنگری کرده بودیم که اگر مساله ی هویت ملی، روی دلایل واهی و سخیف، نسبیت قومی می یابد، معترضان یادشان نرود که هرگز در سایه ی باور هایی که از مدتی ست تعریف شده اند، برگ برنده ندارند.  

مفاهیم زبانی، به عنوان پدیده های غیر موثر در اصل قومیت، اگر در تاریخ سیاسی- اجتماعی ما، روی واقعیت های اقوام سایه می شدند، در زمانی که اصل هویت قومی، باعث دست آورد می شود، رخ روشنگری و نقد را به هزاران پرداخته ای رسانده است که ماحصل آن، نتیجه ی تفکیک در اصل هویت قومی و زبانی می شود. آنان با طرح ریاکارانه ی مسایل قومی، بیشتر از همه زیان کرده اند.  

مدعیات غیر عقلانی، اگر سوژه هایی برای ابراز وجود سیاسی می شدند و بدتر از آن، بقایای تجربیات ناکام سیاسی، در نام های طویل تنظیمی، جا می پالند تا در اجزای مشخصات اسلامی، چه گونه به مامولی برسند تا نسخه های شبیه ساجق های تف شده را دوباره به دهان ببرند، در رسوایی این کسر شان، مردم را آگاه تر کرده اند در واقعیت های تنوع قومی، بیشتر فکر کنند که آیا اصل هویت خودشان، بهتر از به اصطلاح فارسی زبان نیست؟  

از همان آغاز مسابقه ی سخافت در مساله ی هویت ملی، صرف نظر از میراث شوم حاکمیت گذشته که به راحتی با شان مردم بازی کرد، سوژه یابی برای استفاده ی سیاسی، زود پیروان دجال را به شور آورد استفاده کنند. میزان مخالفت های چند تن و چند گروهک، آن قدر تکرار شد تا در این فرصت نیز شانس مردمی ظهور کند که می دیدند روی هویت آنان قمار می زنند.  

تاکید روی درج قومیت، زود بی عقلان سیاسی را به خود آورد که در جامعه شناسی کنونی، پذیرش واقعیت های حدود 50 قوم و فهم زبان شناسی حدود 30 زبان، نیاز به تعدیل 14 قوم مندرج در قانون اساسی را نیز افزوده است. 

 با تداخل و نفوذ عدوات پیشه گان در تمامی مراحل تدوین قانون اساسی، اگر تا آخر کوشیدند مانع تایید ماده ی 4 قانون اساسی شوند، ماهرانه اقوامی را بی هویت کردند که شماری به اصطلاح فارسی زبان، اما در گستره ی اقوام با نام و نشان، خودشان را خوب   می شناسند. 

 حضور فعال جامعه ی هزاره و تفاوت های ساختاری جسمی، شاید آنان را در فورمول فارسی زبان، به نفع غرض ورزان یک اقلیت کوچک قومی، تحلیل نکرده است، اما فرهنگ سازی و سیاست زده گی، سایه های دیروزی ای بودند که خوشبختانه رفع شده اند.  

منگنه ی درج قوم، در موضع مخالفان درجه اول افغانان، آنان را در خودشان می فشارد. بدا به حال کسانی که از طرز فکر و قلم آنان تغذیه می شوند. یک نمونه ی فعال فرهنگ های سخیف که فرصت می سازند اصلیت شناسی آنان را بیشتر کنیم، بالاخره تاب نمی آورد و به صدور جهلی راضی می شود که از خیلی وقت است می گفتیم: زبان، خاصیت نمی بخشد.  

در پایین ترین سطح شعور اجتماعی- سیاسی، غرضی را به نمایش گذاشتند که خوب است با مرور آن، پیش از همه به طرز اندیشه و اهداف کسانی برسید که روی چه توهمی در میدان سیاست های افغانستان، متنازع شمرده می شوند. در زیر، گزیده ای از یاوه ای را بخوانید که در آخرین تقلا، هنوز هم به راهی می روند که ترکستان است: 

محی الدین مهدی: 

«مندرجات تذکره‌ِی برقی؛ با این مقدمات، از هم صنفانم، از نمایندگان عزتمند مردم افغانستان می خواهم که: 

اولاً: برای حفظ و صیانت از وقار و موهبت خانه‌ی ملت، یک بار دیگر، و برای بار سوم از مصوبات مورخ... و ... خویش پاسداری کنند. این مصوبه بطور غیر قانونی باز گردانیده شده است. 

ثانیاً: با تصویب سه باره‌ی این سند، هم به زیاده خواهان، و هم به تجزیه طلبان نه بگویند. 
ثالثاً: برای آنانی که علی رغم درج نام قوم شان در قانون اساسی، اصرار بر درج آن در تذکره‌ی الکترونیک دارند، چه بهتر است بجای آن،«زبان مادری» ثبت گردد؛ این کار نه تنها مقصود آنها را بر آورده می سازد، علاوتاً در نظام آموزش، تحقیقات و مراسلات تسهیلات فراهم می کند.» 

بلی، از مدتی ست که توهم اصطلاح «فارسی زبان» شکسته است. کورس های زیادی در شهر ها وجود دارند که به آموزش زبان ها می پردازند، اما تا کنون در آن جا ها هویت های قومی هیچ کسی تغییر نکرده اند. «زبان مادری» در پدیده ی زبان شناسی، یعنی   وسیله ی اکتسابی که منتقل می شود و در هیچ شکمی، به معنی تولید کارخانه یی، شناخته نشده است. قبلاً گفته بودیم و بازمی گویم، دری زبانان غیر تاجیک، به نام فارسی زبان، تاجیک نمی شوند! 

افغانان فعال در امر روشنگری مدعیات مهاجرین و ناقلین، خوب می دانند که نفس های آخر عفریت، عفونتی ست که در آخرین مراحل، ناقل را بیمار می کنند. ما می دانستیم که «فارسی بازی سیاسی»، چه معنی می دهد. 

 ضعف عقل و منطق سخیف، پشتوانه ی نیم قرن مکتبی ست که برای ما فاتحه می خواند. ضعف عقل، از رعشه ی دستان لرزان، به قرار صدوری رسیده است که نشان می دهد توهم بلندپروازی ها به نام عناصر بی خاصیت، چه گونه تشت رسوایی را از تمام طبقات جهل به زیر آورده است.  

بقایای ننگین ترین تجربیات سیاسی که در برابر شان مردم (افغان) می ایستند، چه قدر مزرور اند؟ آنان هنوز هم از توهم بیرون نشده اند که طرح «زبان مادری» به جای هویت قومی، پوکی مغز هایی را نشان می دهد که در نقد تاریخی، فهمیده ایم کاملاً در برابر ادعای تفاوت ذاتی شان، قرار دارد.  

این طرح مسخره، هرچه باشد، طمع استفاده از حقوق دیگران را خوب محرز می کند تا به نام به اصطلاح فارسی زبان، نه فقط ظرفیت بشری را بیشتر وانمود کنند، بل از این سود، انحصارات گروهک هایی طولانی شوند که در مساوی به هیچ، هیچ موثریتی برای هیچ کسی نداشته اند. آنان سرخورده گی ها را با سرافگنده گی ها یک جا کرده اند تا سرعت سقوط شان بیشتر شود.  

شرح تصویر: 

مکتوبی از نمونه هایی که نشان می دهد واقعیت های تلخ گذشته، زیر انبوه ریش و تظاهر به دین، مکتوم مانده بودند. این عمل، کار کُل نیست. نشانی سیاه یک جریان خاین در آن (جمعیت) وضاحت دارد، اما می تواند برای صادر کننده گان، به راحتی میلیون ها دشمن بسازد.