در این قسمت بحث نبشته ای جناب محترم دوکتور م، عثمان تره کی به مطالعه می گیریم، که جناب ایشان تحت عنوان دشمنی امریکا با طالبان انگیزه سیاسی دارد نه مذهبی! ارایه فرموده اند.

جناب محترم دوکتور م، عثمان تره کی می فرمایند:

"دشمنی امریکا با طالبان انگیزه سیاسی دارد نه مذهبی!

طالبان در کدر یک پروژه ژیوپولتیک توسط امریکا، انگلستان، پاکستان و عربستان سعودی پا به عرصه کارزار گذاشتند. پروژه دارای بعد وسیع منطقوی بود و در مرکز آن به شیوه عاجل تمدید پایپ لاین ترکمنستان به پاکستان و هندوستان از راه افغانستان قرار داشت. طالبان میباید بدرجه اول امنیت ساحه را تامین میکردند. تامین ثبات از طریق استقرار یک حکومت همکار با کشور های شامل پروژه در افغانستان عملی شده میتوانست.

دو عامل مذهبی و قومی پاکستان و امریکا را در زمینه سازی محیط مساعد برای ظهور تحریک طالبان به مثابه مجری پروژه تشویق کرد: مذهب وقوم.

- پاکستان برای تأمین ثبات بیشتر از سائر کشور های ذیدخل بدو فکتور مذهب و قوم توجه داشت. پاکستان در وجود شماری از پشتون های دو سوی خط دیورند تحقق رویای کنترول بر افغانستان را در چند قدمی خود میدید. زیرا آنها در افغانستان عنصر مسلط قومی بودند و با پشتون های آنسوی خط دیورند علایق عقیدوی، کلتوری و خویشاوندی داشتند. پاکستان در دوران جهاد ضد شوروی میزبان آنها بود. بخش مهم آنها فارغ التحصیلان مدارس مذهبی پاکستان بودند و سخت تحت تأثیر جذبات جهاد قرار داشتند. مهاجرین افغانی فارغ مدارس، لشکر واره دار مارش جانب کابل را تدارک میکرد. پاکستان در حالیکه بار اول در سطح وسیع منطقه بهره برداری از مذهب را در جهت رسیدن به اهداف ستراتژیک موفقانه به آزمایش گرفت بعدا در افزاری ساختن پشتون ها برای تامین ثبات افغانستان تحت تاثیر سیاست امریکا (پس از تهاجم آنکشور به افغانستان) بصورت معتنابه تغییر وارد کرد. پاکستان بالتدریج در کشتار پشتون ها به بهانه های مختلف شریک پلان امریکا شد.

- امریکا در زمان ریاست جمهوری بوش پلان شرق میانه بزرگ را که بخشی از شرق میانه عربی، آسیای مرکزی و "افپاک" ( افغانستان و پاکستان ) را شامل میشد، شامل اجندای جنگی ساخت. اشغال افغانستان بدرجه اول وعراق بعداٌ در مرکز این پلان قرار داشتند. فتوحات سریع طالبان با محموله اسلام سیاسی و ناسیونالیست قومی امریکا را علی الرغم توافق اولی با پاکستان در حمایت از تحریک طالبان، متردد ساخت. شک و تردید وقتی به نگرانی تبدیل شد که طالبان امنیت آهنین را در قلمرو تحت کنترول خود تامین کردند و ملا عمر آخوند با صدور یک فرمان معضله چندین دهه کشت تریاک را حل کرد. استقرار یک حکومت مرکزی قوی تحت کنترول پاکستان ذروی شرق میانه بزرگ اخلال ایجاد میکرد. امریکا و متحدین از نیرومند شدن پاکستان مجهز به بم ’’ در مسیر تطبیق ذروی اسلامی در منطقه در هراس بودند.
بناٌ یکی از دلایل تهاجم امریکا به افغانستان تلاش پاکستان برای استقرار امارت اسلامی در افغانستان بود که در راس آن امیرالمومنین با مدعیات خلافت اسلامی قرار داشت.

بهمه حال! امریکا از تمرکز قدرت بدست مردمی که تاریخ حماسی افغانستان و بخشی از منطقه را رقم زده است در اضطراب و ترس قرار داشت و در انتظار فرصت مساعد حمله به افغانستان بیقراری میکرد. این فرصت را انفجار نیویارک میسر ساخت. افغانستان مورد تهاجم واقع شد.

امریکا در طول اشغال افغانستان با استفاده از کلیه امکانات سیاسی، نظامی، استخباراتی و مالی پروسه تشکیل حکومت نیرومند مرکزی را تخریب کرده است: پراگنده ساختن کدر های ورزیده اردو، ایجاد کمپنی های امنیتی شخصی، تشکیل اربکی و پولیس محلی، مداخله در تقرر مامورین عالی رتبه ملکی و نظامی، تحریک مقاومت مسلح به جنگ از طریق دوام اشغال و بمباردمان های چوت انداز، وابسته نگاهداشتن نظام حاکم بکمک اقتصادی امریکا، دامن زدن به تفرقه قومی و کشانیدن منازعه در رهبری حکومت و... همه ممثل ستراتژی حفظ بی ثباتی است که بدست گرفتن هر نوع ابتکار عمل را در قضایای ملی از حکومت تحت الحمایه سلب کرده است.

به تازگی امریکا به قصد دوام خودسری و جلوگیری از استقرار یک حکومت قوی مرکزی بازخاستگر در جهات دیگری غیر ازانچه ذکر کردیم به تلاش خود ادامه داده است. از جمله :

-به تعویق انداختن عمدی فرصت های صلح با مقاومت مسلح. -تقویت جنگ جویان داعش علیه طالبان. -در صورت امکان ، زمینه سازی استفاده جنگی از حزب اسلامی بر ضد طالبان.

-افزایش احتمالی شمار سربازان. افغانستان بیک حکومت قوی مرکزی ضرورت دارد.هیچ حکومتی نمیتواند، بدون داشتن یک پایگاه اجتماعی مطمئن سر پا بایستد. نفی طالبان به مفهوم حذف حمایت بخشی از مردم از حکومت است که آنرا میتوان به کندن نقب زیر پای حکومت فعلی و آینده تعبیر کرد. شله گی بیجای امریکا در حذف فزیکی طالبان زورگویانه، ماجراجویانه و اغواگرانه است. امریکا ا ظاهرا عقب گریی فکری طالبان را دلیل مخالفت خود با آنها ذکر میکند. اما با در نظر داشت گرایش طالبان سوی اعتدال عقیدوی واقعیت چیز دیگری است: امریکا با طرد طالبان میخواهد جلو تشکیل یک حکومت ملی و مرکزی نیرومند ، وسیاسی را بگیرد. طالبان امروز برخاسته از روستا های افغانستان و محموله اسلام صوفی مردم متحجر دیروز که در حلقه افراطیون گیر مانده بودند، نیستند. انحصار قدرت را رد میکنند و با دست آورد های تمدن بشری در حد قابل هضم برای محیط سر سازش دارند.
( درین موضوع به تفصیل در نوشته اینجانب زیر عنوان تحریک طالبان در مرکز جاذبه دو قطب اسلام و ناسیونالیزم مندرج در آرشیف افغان جرمن، بحث شده است ).

بناٌ دشمنی امریکا با طالبان بدلیل گرایش شان به رادیکالیزم اسلامی نیست.

سوال مهم اینست که امریکا و متحدین را چه انگیزه ئی در موضع دشمنی با طالبان قرار داده است؟

نظر گذرا بر تاریخ سیاسی مداخله امریکا در کشور های دیگر، دسترسی به پاسخ این سوال را امکان پذیر میسازد: باریکه پای دفاع از منافع ملی امریکا در برخورد با کشور بیگانه مطرح شده، امریکا به سهولت حیرت انگیزی با دشمنان انسانیت کنار آمده است: از دیکتاتور های خون خوار نظامی چون مانوئل نوریگا ( پاناما )، خورخه رافائل ( ارجنتاین )، مانوئل کنتراس ( رئیس پولیس مخفی حکومت پینوشه از چیلی)، هوگوبرانزر ( بولیویا ) گرفته تا بنیاد گرا ترین مسلمانان به شرط تبعیت از دیکتاد امریکا توانسته اند روی رفاقت امریکا حساب کنند.

عربستان سعودی با تعبیر رادیکال وهابی از اسلام یکی از مهم ترین متحدین امریکا در شرق میانه عربی است. بحرین با نظام مبتنی براسلام محافظه کار وحمایت از اخوان المسلمین میزبان قشون امریکا است. شایعات قریب به حقیقت حاکی است که داعش به رهبری ابوبکر بغدادی بدنبال تلاش های سناتور ( مِک کِن ) امریکایی وارد معرکه شد.

از نظر امریکا و متحدین ایجاد پایپ لین گاز در افغانستان که آسیای مرکزی را با پمپاژ یک میلیون بیرل تیل در روز و ارتقا آن به شش میلیون بیرل به بازارهای جهانی وصل میکرد، راهی برای منزوی کردن ایران و قطع نیاز پاکستان به منابع انرژی بود. در آغاز کار روی ماستر پلان ستراتژیک در منطقه، به نظر کشور های دخیل به خصوص امریکا، جنبش خود جوش طالبان بهترین گزینه برای تأمین ثبات و حفظ منافع شرکا در افغانستان قیاس میگردید. طالبان مذاکرات انعقاد قرار داد تمدید پایپ لین را با کمپنی امریکایی "یونیکال" آغاز کردند. اما بعداٌ به کمپنی ارجنتاینی "بریداس" رو آوردند. قراینی بدست است که در عقب این تغییر موضع طالبان پاکستان و چین قرار داشتند. هر دو کشور از حضور پر قدرت اقتصادی امریکا از طریق افغانستان در منطقه مخالف بودند. از همین لحظه است که امریکا در تلاش زمینه سازی سقوط حکومت طالبان و تطبیق مرحله اول پروگرام شرق میانه بزرگ میافتد. در جهت فتح شرق میانه ‘‘بوش ’’ امریکا در آغاز ظهور جنبش طالبان پا به پای طالبان به سوی تحقق آرزو های بزرگ به پیش میرفت . مخالفت امریکا با طالبان وقتی بدشمنی تبدیل شد که آنها در در برابر یکی از پلان های از خود کله شخی نشان دادند. از موضع دفاع از منافع ملی در مقابل دیکتاد ‘‘ تاپی ’’ کلیدی در منطقه یعنی پروژه امریکا ایستادند. مقصد از یاد آوری داستان پایپ لاین اینست که تا زمانیکه امریکا مطمئن به حفظ منافع خود توسط طالبان بود، به گرایش های بنیاد گرایانه شان با اغماض برخورد میکرد. اما باری که در دفاع از منافع افغانستان به کمپنی ارجنتاینی دارای شرایط بهتر قرار داد رو آوردند، مغضوب واقع گردیدند. همین اکنون هرگاه طالبان به شرایط صلح امریکا تسلیم شوند، علی الرغم تعبیر رادیکال از اسلام ( البته آنطوریکه امریکا از اسلام طالبان برداشت دارد ) نه تنها امکان قبضه بر حکومت را دریافت میکنند، بلکه به احتمال قوی به پایکوبی خواهد پرداخت.

به تعبیر دیگر رقص شمشیر در عربستان ‘‘ اتن ملی’’ ښاغلی ترمپ با آنها در میدان سعودی به شیوه افغانی آن تکرار خواهد گردید. امریکا با حزب اسلامی افغانستان مصالحه کرد. این به معنی سازش با اسلام مکتبی و ایدیولوژیک به استقامت تبعیت از امریکا و حفظ منافع آنکشور است. اما امریکا با طالبان که اسلام روستایی، سنتی، اعتدالی و غیر ایدیولوژیک را تمثیل میکنند، در جنگ خونین قرار دارد.

گپ واضح است: طالبان از موضع یک دندگی روی منافع کشور شان معامله نمیکنند. بنا جنگ امریکا با طالبان نبرد با اسلام بنیادگرا نیست. خصومت با ورود یک کتله عظیم بنام طالب در بدنه نظام آینده است که صلح و ثبات را تضمین میکند. امریکا صلح و ثبات افغانستان را با منافع خود در تقابل میبیند. ازین رو دشمنی امریکا با مقاومت طالب انگیزه سیاسی دارد نه مذهبی.

نتیجه:

تجاوز امریکا به افغانستان با روحیه منشور ملل متحد و ضوابط حقوق بین المللی در تقابل قرار دارد. قیام بر ضد تجاوز حق طبعی، مدنی هر کشوری است.
امریکا، بزرگترین قدرت نظامی جهان و مغرور از داشتن دیپو های عظیم سلاح ذروی بدون فشار جنگ دست از گریبان ما بر نمیدارد. آله این فشار عجالتا در دست مقاومت مسلح است که با سازماندهی جنگ خونریز ملیشیائی، امریکا و متحدین را در تلک باتلاق افغانستان زمینگیر کرده است.

از قراین بر میاید که در شرایط جنگی فعلی قومانده ملیشیای طالب در دست آی، اس، آی پاکستان است. کمک از خارج در جنگ های ضد اشغال یک امر طبعی است به شرطی که در حالت صلح بیک وسیله انقیاد و وابستگی به کشور کمک کننده تبدیل نشود. بیرون کردن طالب، این نیروی بزرگ تامین کننده ثبات در کشور از کنترول پاکستان بدون یک برخورد مبتنی بر انعطاف پذیری و واقعبینی از سوی امریکا و حکومت تحت الحمایه با ملیشیای طالب امکان پذیر نیست.

امریکا در تلاش تحمیل یک نظام خود ساخته و وابسته به زور سوته در افغانستان ناکام است. اگر امریکا و متحدین، ظرفیت دادن قناعت را به افغان ها در اینکه حضور شان در افغانستان منافع مشترک همه جوانب را تٱمین میکند داشته باشند، دلیلی برای ادامه جنگ در داخل کشور باقی نمیماند. قوانین بین المللی احکام روشن برای صلح، ثبات و احترام به منافع متقابل در اختیار ما گذاشته است.
پایان "

----------------------------------------------------------
هیله ده چې نورو ګرانو هیوادوالو پر موضوع باندی دقیق علمی بحثونو ته ادامه ورکړی، امید هموطنان محترم ما از زوایای شاخه های مختلف علمی از ابعاد مختلف و دسیپلین های مختلف با بحث های متنوع این سوال معنون را در پاسخگویی بدرقه فرمایند.
ادامه لری.
---------------------------------------------------------------
به امید اصلاحات وسیع اجتماعی در افغانستان عزیز
به پیش به سوی مبارزه با فساد اداری و آوردن صلح بین الافغانی!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و هر چه دقیقتر در راۀ مبارزه با فساد اداری!
به امید مبارزۀ هر چه سریعتر و دقیقتر با ایران محوری ها و پاکستان محوری های مخرب در افغانستان عزیز!
به امید دقت به کوچکترین واحد های کاری در هر ساحۀ کاری ما!
به امید اتحاد و وحدت هر چه بیشتر اقوام شریف افغانستان!
به امید صلح، ثبات، عدالت اجتماعی، قانونیت، ترقی و رفاه برای مردم رنجدیدۀ ما