من در مقاله ی «آیا ویرانگری ها عمدی نبودند؟»، تبیین کرده بودم که یکی از عوامل تخریب گسترده ی کشور در سقوی دوم، به بینش عصبیت قومی عاملان تخریب برمی گردد. اگر به خوانش سیاسی ستمی گری مراجعه کنید، این جا را کشوری می دانند که با مخروبه های قدیمی، گویا ثبوت مال آنان است. 

این که میراث عتیقه ی گذشته را چه گونه تقسیم می کنند، مشکلی ست که بسیاری از کشور ها حل کرده اند. در هر کجایی که از این میراث رسیده است، به نام کشوری یاد می شود که در آن جا قرار دارد. افزون بر این، توارد تاریخی باعث شده تا کاست تاریخی، روی همدیگر قرار بگیرد. مثلاً در افغانستان کنونی در کاست تاریخی، از بودییسم و هندوییسم که هریک با مردمان و مشخصه های منحصر به وجود آمده اند تا کنون، ده ها قوم گذشته اند. به این دلیل، اگر دعوای اصالت راه بیاندازیم، باید دنبال بقایای مردمانی باشیم که پنجاه هزار سال قبل در هزار سم در سمنگان سوراخ کنده اند. با این همه فراز و فرود تاریخی، یافت انتساب به آن مردم در میان اقوام کنونی افغانستان، یک حماقت محض است.  

 در افغانستان ما در کنار حضور پُر رنگ، اکثریت و سرنوشت ساز پشتون ها، میراث عمرانی، فرهنگی، اجتماعی و مدنی آن ها به اندازه ای ست که هرگز قابل اغماض نمی باشد. در واقع تمام مجموعه ی قابل دسترس، مستعمل و ملموس کارآمد ما، به ویژه در بیش از یک و نیم قرن گذشته، ساخته شده اند. این مجموعه ی تاریخی بر اثر اهمیت معاصر آن، از مجموعه ای تفکیک می شود که از گذشته های دورتر باقی مانده اند و به استثنای معدودی، چون استوپه ها و مجسمه های دوران بودایی، چند قلعه، مناره و مساجد دوران اسلامی و قرون وسطی، اکثراً کاملاً معدوم و از میان رفته اند.  

ستمی گری، افزون بر عداوت احمقانه با پشتون ها، از میراث تاریخی آن در عذاب است. من یقین دارم که رو آوردن به تخریب گسترده ی دست آورد های دولت سازی، حکومتداری، عمرانی و رفاهی کشور در سقوی دوم، کاملاً عمدی بود؛ زیرا این مجموعه نیز حضور مردمی را ثابت می سازد که در این جا اکثریت دارند و خدمت کرده اند.  

برپایی رونق تاریخی معاصر، سنگینی و جا افتاده گی مردمی را محرز می کند که در این جا داعیه دارند. بنا بر این، تخریب خاینانه ی دست آورد های تاریخی معاصر، به بینش ستمی گری برمی گردد که از گسترده گی آن ها در عذاب است و نمی تواند با شکوه ها آن ها ادعا کند.  

احمد ولی مسعود، در یک بیان عقده مندانه، احیای شکوه تاریخی دارالامان را بازسازی یک «قصرک» خواند. این تعریف توهین آمیز از سوی آدم معمولی ای مانند احمد ولی مسعود که با اداره ی بنیاد مسعود، بدترین نوع اداری در کشور را معرفی کرده و در برآمد سیاسی نیز اگر سایه ی مسعود نباشد، هیچ است، خیلی زشت بود. این ها باید بدانند که مردم، ویرانگران کشور و مملکت را می شناسند، اما درود به شرف آقای ریگستانی که در یک مصاحبه با رادیو آزادی اعتراف کرد دولت ربانی- مسعود در خیانت تخریب آثار تاریخی نقش داشت و این عمل باعث صدمه به پرستیژ حکومت به اصلاح مجاهدین شد.  

من کار های سیاسی آقای احمد ولی مسعود را دنبال کرده ام. نهایت ضعف آن ها در کتابی به نام «اجندای ملی» متمرکز بود که چیزی جز توهین به گذشته ی تاریخی ما نداشت.  

این شخص بار ها سعی کرد با برآمد سیاسی، شهرتی به دست آورد، اما جزوی از کلوخ سنگ، به هیچ جایی نرسیده است. میلان آنان به ستمی گری که با استعانت خارجی، 18 سال در سیستم تحمیل شد، بار ها به این بیان رسانه یی می رسد که همین گونه(انحصار50 درصد دولت توسط یک گروهک مربوط یک اقلیت قومی) درست است و باید ادامه یابد.  

در هنگام بازسازی آبدات پُرشکوه عصر عبدالرحمن خان، حبیب الله خان و شاه امان الله، حرف و حدیث های سخیفی رد و بدل شدند که حتی دختر شاه امان الله نیز در آن ها سهم گرفت. 

اصولاً پول بودجه ی احیای آثار تاریخی ای که افزون بر رونق عمرانی، به صنعت توریسم کمک می کنند و باعث تسهیل در برنامه های ملی و فرهنگی می شوند، کمتر از پول  بودجه هایی ست که مخالفان وانمود می کنند به جای احیای آثار تاریخی، کارخانه و فابریکه می ساختند! مثلاً اگر فابریکه ی نساجی گلبهار را احیا کنیم، به کار اندازیم و در یک رقابت تولید امتعه ی با کیفیت تداوم ببخشیم، باید پول تمام جمعیتی ها، شورای نظاری ها و خاینانی را مصادره کنیم که آن ها را خراب کرده اند.  

آقای احمد ولی مسعود با وصف «قصرک»، پیش از این که بتواند عقده ی ستمی خویش  را نمایش دهد، کوچک بودن خودشان را نمایش داد. آنان در منطقه ی کوچک پنجشیر  حتی با چهل یا پنجاه هزار نفر در جاتنگی محض، عادت دارند. بنا بر این همه چیز شان «ک» تصغیر یافته است. دشتک، جنگلک، قرصک و حالا با توجه به تاریخ سیاه حضور، جهادک، مقاومتک و قهرمانک را جدی نمی گیریم و می گویم وصف تو نیز یک انتقادک است؛ اما شما که این همه مایل به مدیریت کشور استید، حداقل نزاکت ها را درک کنید! در این کشور، یک درصد جمعیت اکثریت(مخالفان مسلح) در میز مذاکره با امریکا نشسته اند و زور نظامی شان، نفیر تمام تان را درآورده است. این واقعیت، ضمایم دیگری نیز دارد که شامل بزرگان و تاریخ ما می شود.  

ما به کسانی لبیک نمی گویم که افزون بر گذشته ی ننگین سقوی گری، در ویرانی های مملکت، نقش اول داشتند و در 18 سال گذشته، تمام سعی شان، وارد کردن زیان به مردم ماست. بخش بزرگ تراژیدی زنده گی ما وابسته به اعمال افرادی ست که با بینش حزبی، حتی حرمت پیوند ها و وطنداری را زیر پا گذاشتند. اگر بیشتر از این نمی گویم، به حرمت روابط اجتماعی با شماست که به نام وطنداری، خویشاندوی و همسایه گی داریم. ما خود حافظ منافع، تاریخ و مردم خویش استیم. فقط خدا کند مرز های چپی و راستی ما زودتر بشکنند!