(در خلوت هاي خود، چه مي گفتند؟) 

نتایج انتخابات طولاني و نفس گير افغانستان در سال 1393 شمسی، اندوهبار شدند، اما تجربه اي كه از آن ها به دست آورديم، سهم خارجیان را نیز در اداره ي كشور ما تثبيت كرد؛ هرچند با تحميل اداره اي از نوع ادارات قبلی، اما با حمایتی که مردم ما کرده بودند، اميدواري هایی زاده شدند كه ديگر هرگز در انحصار جريانك ها و گروهک هایی كه با پيروزي عبدالله عبدالله، خواب بازگشت به حاكميت چهارساله را مي ديدند، قرار نخواهيم گرفت.  

اين كه انتخابات رياست جمهوري سال 1393، چه محتوا و پي آمدي یافتند، بحث مستقلی  را ايجاب مي كند. در این جا مي خواهم توجه مردم را به اين نكته جلب كنم كه با شناختي كه از اعضاي تيم «رقيب تحول و تداوم» داشتيم، بي توجهي ها و ضعف هايی كه سر زدند، اگر کاملاً غافل مي ماندیم و در خواب رفته گی سياسي به سر مي بردیم، چه سرنوشتي را براي ما رقم مي زدند؟ 

بخشي از اعضاي تيم «اصلاحات و همگرايي» با سابقه ی طولاني پشتوني ستيزي،‌ افغان ستيزي و افغانستان ستيزي، در حالي كه ايجاب مي كند با ثبوت آنان، بررسي شخصيت داكتر عبدالله عبدالله را جدي بگيريم، در شمار كساني استند كه اگر از جانبي موضع شان براي وانمود كردن طالبان با عنوان «گروه قومي» جهت تضعيف پشتون ها پنهان نیست، اصرار آنان براي سرشماري نفوس در وضعيتي كه شرايط افغانستان، اجازه ي دسترسي همه گاني را نمي دهد و احتراز از برپايي امکان راي دهي در مناطق پشتون نشين به بهانه ي نا امني و امثالهم، چه چيز هایی جز استفاده از فرصت هايی را ثابت مي کنند كه مي خواهند مذبوحانه در حق ديگران جفا و خيانت كنند.  

نخستين تمايلات رسمي جهت نهادينه ساختن افغانستان بي هويت، با رفت و آمد هاي دانا روراباكر به ميان آمدند كه در يك اعلاميه هاي او، پشتون ها را هم جزو اقليت ها شمرده بودند. 

پس از رفع غايله ي روراباكر، فرصت انتخابات رياست جمهوري 1393 و كشاندن آن فقط به وسيله ي چند كلپ صوتي مبهم به سوی بحران، آن خواسته هاي مخالفان را ظاهر کرد که بر اثر غفلت ها و متاسفانه بي تفاوتي جريان هايی چون حكمتيار و طالبان نیز نزديك بود در پرتگاه نابودي در كشور خود ما، سقوط كنيم.  

در جريان بررسي گفت و گو ها، كار رسانه يي، فرهنگي و بالاخر آگاهي از موارد درز رفته، در حالي كه خود را در مواجهه با بدترين دشمناني يافتیم كه اکثر آنان را به درستي مي شناسيم، از طرح ها و اجندا هايی نیز باخبر شدیم كه آوردن چند نمونه ي آن ها، خالي از مفاد نخواهند بود.  

نمي دانم كه آيا داكتر عبدالله عبدالله كه بخشي از پشتون ها بر اثر احترام و زنده گي مشتركي كه با تاجكان افغانستان دارند و همچنان او را براي پشتون بودنش از مزاياي پشتوني (حمايت) بهره مند ساختند،آگاه است كه نه فقط كساني از تيم او همانند يكي از سخنگويانش (مجيب الرحمن رحيمي) كه گفته مي شود تابعيت ايران را دارد و يكي از افراطي ترين پشتون ستيز هايی ست كه از هيچ تبصره ي سخيف و اما تكراري ستمي بر قوم ما، ابا نكرده است، مي داند كساني ديگري همانند رحيمي ها كه از بدترين دشمنان افغانستان و افغانيت اند، با چه انگيزه هايی از او حمايت مي كنند؟   

مردم ما آگاهي دارند كه در خلوت هاي تيم رقيب دكتور احمدزي، چه اجندا هايی تكرار مي شدند كه هزاران فرسخ دورتر از مشكلات واقعي بودند تا با پيروزي شوم مخالفان‌، بستر كشاكش هايی را فراهم كنند كه براي بيرون شدن از آن ها، نياز به تحریک طالبان خواهد بود. 

در جريان صحبت ها و در مواجهه با آن دوستاني كه خود را در برابر ما قرار مي دادند،گاه حتي در حد شوخي، جملاتي افشا می شدند كه گویا «سه صد سال حاكميت كرده ایم!» بنابراين، در خلوت هاي خود، چه مي گفتند؟ 

در حالی که با آگاهی از پس منظر ماوقع سیاسی، بار دیگر با التهابات و اضظرابات انتخابات مواجه می شویم، هدفم از بازخوانی تاریخ ماضی، این است که محور های افغانانی که می توانند توجه عامه ی مردم را جلب کنند، نباید حول افراد و اشخاصی بچرخند که بدون کمترین تضمین آرا، در واقع بانک های خالی اند.  

محور های مهم باتوجه به آگاهی های عامه، از فرصت هایی سود ببرند که با افراد جدید، اما مستعد و کارکشته که در ذهنیت دهی عامه، موثرتر از بانک های خالی تنظیمی عمل می کنند، از چشم نیافتند.  

قرائن، ثبوت این حقیقت می شوند که در هرج و مرج بعدی (به اصطلاح انتخابات)، بازی با کارت های ستیز هویت ملی یا ترفند حکومت موازی، دست آویز گروهک هایی می شوند که نمی خواهند و اجازه نمی دهند سیستم اداری افغانستان، سالم به بار آید. بنابراین، 

مراقبت از ساختار های طبیعی قدرت و سیاست که همواره روی اصل اکثریت، منطق داشته است، به گونه ای لحاظ شود که نباید با اهدا و امتیاز، بار دیگر از سهم تبار ما ببرند، اما در نتیجه روند پشتون ستیزی با تداخل افراد ناباب که بر اثر اشتباهات و عدم سنجش وزن اجتماعی و سیاسی، سوء استفاده کرده اند، دولت را با معضلاتی مواجه کند که در 17 سال اخیر، فشار های ضد ملی داخل دولت که تا حد بروز کلپ صوتی محمد قسیم فهیم، تبانی برای خیانت های ملی را آشکار کردند، دولت را شبیه کشتی ای بسازند که با مجموعه ی مریض، دیوانه، مجرم و جانی، به همه جا می رود، الا ساحل مقصود. 

سیاستگران ما ناگزیر از ائتلاف و معامه اند؛ زیرا سیستم اداری ناسالم که حتی از سوی حامیان دیموکراسی نیز تداخل مجرم و جانی را نادیده گرفت، به این شومیت گرفتار است؛ اما با رونمایی هویت های کاذب افراد، اشخاص و جناح هایی که از وزن اجتماعی نیز افتیده اند، منطق تنظیمسالاری به گونه ای که بار دیگر از طریق تقسیم قدرت با آن ها، به امید حکومت خوب دل بست، بسیار غلط است.  

انحصار و انحصارات فزون که به ویژه رهبران تنظیم ها را به مافیای سیاسی- اقتصادی تبدیل کرده اند، در واقع با این نگرش افغانان توام می شوند که روی «بانک های خالی» آنان حساب باز نکنید!