به هزار نام و عنوان کوشیدند خط تجرید، طولانی شود. بنابراین، تنوع سوژه های تشتت، گسست و انحصار، توجیهات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یافته است. در نوشتار «که این طور؟»، روی اصلیت وکیله ای روشنی انداخته بودم که با رویت «هات» (hot) بیشتر جلوه می کند. استفاده از این عنصر، نمونه ی دیگری را نیز به موفقیت رسانده بود که در نخستین شورای ملی زمان کرزی، بعداً که به روشنی رسانه یی شد، جوانان مجرد را ناامید کرده بود که از مهارت های فوتوشاپ، استفاده کرده است.  

در یک پیامک سخیف ویدیویی، وکیله ی هات، با قرائت از روی یک متن نوشته شده، بالاخره به نتیجه می رسد که خاک ولای شان «کیمیاست»!!!. قبل از این که حس ناراحتی جلو بیافتد، ناگهان خنده ام گرفت. فکر کردم در طول تاریخ، چه سطحی از زمین، بر اثر آلوده گی های انسانی، پوشیده شده باشد؟ میزان رسوب تاریخی آن، چه مقدار از زمین ها را شامل می شود؟ آیا کود انسانی، اثرات طولانی مدت دارد؟ به «خاک کیمیا»ی وکیله اندیشیدم و کمی نگران شدم. اگر بپذیریم که گذشته ی مدنی، ساحات فراوان کود انسانی را دربرگرفته است، بنابراین، خاک کیمیا، خطرات کود انسانی را نیز نگه داشته باشد؟ اگر روی عصبیت های پوچ قومی، منطقه یی و زبانی توجیه کنیم، یقیناً که از اثرات کود انسانی، خاک کیمیا، خاک فنا نیز می شود.  

 مجموعه ای از طرفداران تورن اسماعیل با پرچم های حزبی در جاده های شهر هرات، راه افتیده بودند. با طی طریق آنان در شهر، رمز روزی رونمایی شد که نمی دانستیم. این صیغه (روز هرات) را با همان حربه ی معمولی و از کار رفته ی قبلی، تهیه کرده بودند. 25 حمل، روز فتح هرات از سوی امیر اسماعیل! این شخص، قبل از آن که از نزد طالبان، فرار کند، وظیفه گرفته بود با موعظه در مساجد، مردم را از نحوست حاکمیت تنظیمی آگاه کند. روایت های زیادی وجود دارند که طالبان، او را به مساجد می بردند و تورن اسماعیل، با کمال رضایت، وعظ می کرد. آخرین ساز او که بعداً ثابت شد، از توان یک آدمک معمولی تنظیمی، بیرون است، تداعی کرد که چرا طالبان، باوجود این که بر اثر عداوت تنظیمی ها، سنگینی فزون تقابل با جامعه ی جهانی را تحمل کرده اند، از پیشنهاد تورن اسماعیل، استقبال کردند.  

افرادی سوار بر اسبان با شعار های میان تهی و کلیشه یی، در برابر مردمی رژه رفتند که می دانند بهتر بود، برای ادای شکران، به قرارگاه های سربازان امریکایی یا سفارت امریکا در کابل، مراجعه می کردند.  

من، تمام جریان سقوط، فرار و بازگشت تنظیمیان را به یاد دارم. وقتی نیرو های خشن طالبان، همه جا را مفت و مجانی رها کردند، شمایل تنظیمیانی که جای خالی آنان را به نام مناطق مفتوحه می گرفتند، خیلی با افرادی تفاوت داشت که پس از سقوط ریاست جمهوری شهید داکتر نجیب الله، وحشیانه داخل کابل شدند و بر اثر ذهنیت های مدرسه یی، طوری با مردم برخورد می کردند که گویی لشکریان مسلمان، یک شهر کافر را اشغال کرده اند. 

 باور های تاریک و قرون وسطایی که از طریق مدارس دینی به جریان ملی- اسلامی جهاد افغانان تزریق می شدند، در فاجعه ی ایجاد جنبش هایی کمک کردند تا مردم را هزاران مایل از تنظیم های مذهبی، دور و متنفر بسازند.  

بقایای تجربه ی پاکستانی احزاب و جناح هایی که حالا به نام مجاهد معروف شده اند، تسلسل منطقی با مردم و جهاد افغانان ندارند. بقای آنان در دامن بیگانه، همسایه و از طریق وابسته گی، نشان می دهد که نیاز های تطهیر اجتماعی و سیاسی، از اولویت های کلان افغانان به شمار می رود.  

حامیان تورن اسماعیل، بیشتر در هاله ی تبلیغاتی و رسانه یی در فضایی بروز می کنند که از یک سو، عمر مجموعه ی تنظیمی، مشرف به موت است و از سوی دیگر، این مفهوم (مجاهد و تنظیمی) با ساختار های کنونی فکری و ذهنی اکثریت افغانان فعال در امور مدنی، سیاسی و اجتماعی در تضاد واقع می شود. 

 اگر جنگ تحمیلی، تداوم نیابد و تداخل عناصر شناخته شده ی پاکستانی، بقایای    کارخانه ی استخبارات پاکستان (تنظیم های جهادی) را بهانه ندهند، احساس می کنیم از همان روزی که حکومت شهید داکتر نجیب الله، سقوط کرد، باید نماز جنازه ی حرکات جهادی و تنظیمی را می خواندیم. 

 بقایای تنظیمی، اما با کارکرد های فرهنگی، در پی توجیه و نهادینه گی تجربه ای استند که نه در عرصه ی نظامی و نه در عرصه ی سیاسی، سازنده بود. مجموعه ی پراگنده با استفاده از عظمت و اُبُهت جهاد افغانی- اسلامی مردم ما، بقای حضور یافتند و بدتر از همه، انحصارات مدنی آنان، چیزی بیشتر از تحمیل فرهنگ روستا به شهر نبودند.  

این که تلاش های مذبوحانه، اکثراً زیر پوست تداوم امتیازاتی صورت می گیرند که حق مسلم مردم افغانستان است، از درک این افاده غافل نمی کند که آنان چه می خواهند؟ اما اگر بایسته ی های حیات نو سیاسی و اجتماعی ما، ولو زیر بار جنگ تحمیلی، هنوز از نوک سلاح، مخاطب دارد، ناگزیریم طرز پذیرش عوامل تنازع را از گذشته و حال، تفکیک و مجزا کنیم. شعار های ضد شوروی، مال همان دوران اند.  

فکر می کنم صورت های نمادین حرکاتی که به نام «روز»، صیغه می شوند، نباید افغانان فعال را اغفال کنند. بیشتر چنین صیغه هایی (روز چنین و چنان) که در آخرین نمونه، کاملاً نو و ناشناخته بود، گونه ای از مرکزگریزی به معنی تجرید است. ساخت سمپل هایی ولایتی، در حالی که منطق کثرث گرایی و تمرکز به مفهوم منافع ملی، از اولویت های ما به شمار می رود، با تجلیل از تجرید، شک و گمان ایجاد می کنند.  

در مفاهیم خاص که منوط به یک منطقه یا جغرافیه، وضع می شوند، آن مشخصاتی که اصل «کجایی» را افضل می کنند، می توانند به گونه ای در مشی جدایی و برداشت های مرکزگریز که کاملاً عمدی، اما زیر چتر فدرال نیز عنوان می شوند، فرهنگ سازی های ماهرانه ای می توانند باشند که با صیغه ی چنین و چنان روز، مردم را حول فرع ها در برابر هویت ملی، به حصار کشی های تعصب، معتقد به «خاک کیمیا» می کنند.  

امیدوارم باستان شناسی، راز خاک های آلوده را نیز به سند و مدرک برساند. اختصاص بخش هایی به نام باستان شناسی عناصر آلاینده ی انسانی، ما را در استفاده از خاک ها، آگاه تر و مواظب تر می کند. 

شرح تصاویر: 

تورن اسماعیل و حامیان او در شهر هرات.