د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

نـاگـفـتـه هـای خـوانـدنـی تاریخ

کاندیدای اکادمیسین سیستانی 11.06.2007 03:00
سردار کبیرالله سراج برادرزاده اعلیحضرت مرحوم  شاه امان الله غازی، یکی از شخصیت های نیک نام کشور است که اکنون در امریکا اقامت دارد. وی پس از مطالعه کتاب "علامه محمودطرزی، شاه امان الله وروحانیت متنفذ" تالیف اینجانب ، لطف کردند و بمن زنگ زدند وضمن اظهار خوشنودی وسپاس از تالیف این کتاب  با وجود فقدان مدارک لازم در غربت، یاد آورشدند که متاسفانه  در طول دورۀ سلطنت نادرشاه وظاهرشاه، هیچگاه به نویسندگان ومورخان کشور اجازه داده نمیشد تا در مورد دورۀ امانی ویا شخصیت اعلیحضرت شاه امان الله و نهضت مشروطیت دوم وشرایط تحصیل استقلال افغانستان اززیر سلطۀ استعمار انگلیس ونیزازچگونگی تحقق ریفورم های اجتماعی واقتصادی وفرهنگی دوره امانی ومشکلات مالی واجتماعی ومذهبی این دوره چیزی نوشته شود تا نسل ها جوان کشور از آن آگاهی یابند، بنابرین کتاب مذکورنخستین اثرمستقلی است که پس از سقوط سلطنت خاندان نادرشاه در بیرون از کشور تحقیق وتتبع شده وبه چاپ رسیده است.
سردارکبیرالله سراج به چند نکته مهم اشاره نمودند که تا کنون هیچ نویسنده ومورخی برآن نکات آگاهی نداشته است ،و من به ضبط آنها در زیر می پردازم.
۱- آقای سراج درمورد شورش ملای لنگ گفتند: علت شورش ملای لنگ اساساً تاسیس دو قونسولگری اتحادشوروی سوسیالیستی در شهرهای قندهار وجلال آباد بود.چون انگلیس های مخالف تاسیس چنین قونسلگریهایی در جوار مرزهای هندبرتانوی بودند، بنابرین به ایادی وجواسیس خود دستور دادند تا شورشی را بسرکردگی ملای لنگ در میان قبایل جاجی ومنگل در ولایت پکتیا براه اندازند که دامنه اش بزودی ولایات دیگر جنوبی چون قندهارو لوگر وغزنی ومیدان و وردک را نیزفراگرفت و بالنتیجه دولت قادر به تامین امنیت این قونسلگریهای در این دو ولایت نشد ومتحمل خسارات فراوان مالی وجانی نیزگردید.
۲-نکته دومی که آقای سراج بدان اشاره کردند در ارتباط به سفراعلیحضرت شاه امان الله به انگلستان بود وگفتندکه شاه امان الله نخستین رهبر یک کشور مستقل آسیائی بودکه در انگلستان درقصر"بوکنگهم" برایش استراحت گاهی ترتیب داده شده بود وتا آن وقت به هیچ رهبر یا پادشاه دیگری در آن قصر چنین احترامی بجا آورده نشده بود ،مگر ۸۰ سال پس از شاه امان الله ، رئیس جمهور ایالات متحده امریکا، جورج دبلیوبوش این چانس رانصیب شد تا در قصرسلطنتی بوکنگهم به استراحت بپردازد.
نکته دیگری که سردار کبیرالله سراج یادآورشدند این بود که :انگلیسها به شاه امان الله پیشنهاد کردند که اگر شاه سفرخود به مسکو رالغو کند، انگلیسها احداث یک خط آهن از چمن تا کابل وتاسیس چند کارخانه رابه افغانستان وعده میدهند. شاه گفته بود دراین مورد باید با هیئت معیتی اش مشورت کند، وهیئت به شاه مشورت دادند که برای لغو سفرخود به مسکو اگر بهانه ای مناسب پیدا نشود، بسیار بد خواهد بودکه روسها را منتظر دیدار خود نگهدارند.انگلیسها به شاه امان الله گفتند که به جانب شورویها گفته شود که اوضاع درافغانستان فعلاًخوب نیست و همین اکنون ملاها مردم را برای شورش برضد شاه تحریک میکنند، شاه بایستی دوباره به وطن برگردد و سال آینده به آنکشور سفر خواهد کرد، مگر شاه این مشورت راقبول نکرد و با این تصمیم خود طومار سرنگونی رژیم خود را امضا نمود.
سردار سراج گفتتند که سکرتر اول سفارت انگلیس درکابل(۱۹۲۴- ۱۹۲۹) یک نفرهندوستانی فارسی دان بنام محبوب علیشاه خان بود،اودرمحفلیکه به مناسبت آمدن لیاقت علی خان در پشاورترتیب یافته بود،در رابطه به علت سرنگونی شاه امان الله حکایت کرده بود: وقتی شاه امان الله پیشنهاد انگلیس رامبنی بر لغو سفرش به مسکورد نمود ، همان روز به من( محبوب علیشاه، سکرتراول سفارت) دستور داده شد تا کسی را برای جانشینی شاه امان الله پیدا کنم. چنین تجویز شده بود که برای آوردن شخص مورد نظر، ابتدا بایدنفری روی صحنه سیاسی کابل آورده شودتا ملت را سرکوب و اوضاع را بشدت دچار هرج ومرج نماید وسپس کسی به عنوان ناجی کشور وارد صحنه گردد که برای سیاست انگلیس در هند مناسب باشد. عجالتاً کسی که میتوانست با امان الله از در مخالفت بیرون آید و زمینه را برای آوردن اشخاص مورد نظر آماده سازد،حبیب الله پسر سقاوبود که در این هنگان بجرم دزدی  نزد انگلیس ها محبوس بود. او را برای گرفتن تاج وتخت کابل حمایت کردیم وچنانکه دیده شد بسلطنت رسید، اما برای آینده انگلیسها سه کس دیگررادر نظرداشتند:
 ۱-سپهسالار نادرخان مقیم فرانسه،
۲- علی احمدخان والی کابل،
۳- حیات الله خان برادر شاه امان الله.
پس از خروج شاه امان الله ار افغانستان ، انگلیس ها ابتدا به نادرخان رجوع کردند .سفیرانگلیس در مسکوبا سردارمحمدهاشم خان برادر نادرخان که سفیرافغانستان در مسکو بودملاقات میکند وبعد هردو از مسکو به فرانسه میروند و نادرخان را که با سیاست شاه امان الله مخالف و تعلیم یافته هندوستان وبازبان وسیاست انگلیس درهند نیز بلد بود برای قبول این مامول دعوت میکنند. نادرشاه دعوت انگلیس را برای کسب قدرت در افغانستان قبول میکند و عازم افغانستان میگردد. سردار کبیرالله سراج گفت: هرگاه نادرشاه از قبول پادشاهی افغانستان انکار میکرد، آنگاه نوبت به علی احمدخان میرسید ودر صورتی که او هم از قبول این امر سرباز میزد، به سردارحیات الله خان رجوع میشد. اما نادرشاه این وظیفه راقبول کرد وکاندیدان دیگر دیگر بایستی از میان برداشته میشدند.
۳- سردار مذکوردر مورد محمدولی خان دروازی وکیل مقام سلطنت در غیاب شاه امان الله به نکتۀ مهمی اشاره کرده گفتند: درسال ۱۹۵۲ من به دیدن کاکایم اعلیحضرت شاه امان الله به سویس رفتم و روزی  در مورد محمدولیخان صحبت بمیان آمد. اعلیحضرت مرحوم گفتند که محمدولیخان شخصی صادق و  نسبت به من مرتکب خیانتی نشده بود واگر میشد من دخترم را به پسر او نمی دادم. شاه متذکر شدند که من طی تلگرامی عنوانی نادرشاه به بیگناهی محمدولیخان گواهی  دادم، اما اورابجرم خیانت به من( شاه امان الله)محکوم به اعدام ساختند، درحالی که خود نادرشاه سلطنت رابنام من گرفت و بعد آنرا غصب کرد. بنابرین اگر بنابود کسی بجرم خیانت بمن محاکمه گردد، بایستی شخص نادرشاه محاکمه میشد نه کسی دیگری. آقای کبیرالله سراج علاوه نمودند که: علت دشمنی نادرشاه بامحمدولی خان دروازی ،یکی نفرت شدید محمدولیخان از انگلیسها بود ودیگری رفتن اودر رأس هیئتی  به مسکو وملاقات اوبا لنین وانعقاد نخستین قرارداد دوستی باحکومت روسیه شوروی بود. به این دلیل محمدولیخان مورد خشم وانتقامکشی نادرشاه قرارگرفت ومحکوم به اعدام گردید تا انگلیسها را خوشنود ساخته باشد.
۴- سردارکبیرالله سراج بدین نکته نیز اشارت کردند که روسها بعد از سقوط شاه امان الله، هنگامی که در قندهار بود اطلاع دادند که بکمک او خواهند شتافت و باطیارات روسی که نشان بیرق ملی افغانستان را درخود داشته باشند دشمنان او را نابود و قدرت رادوباره  به او بازخواهندگشتاند ، مگر شاه امان الله جواب داد که هرگز به حکومتی که با کشتن مردم افغانستان توسط عساکر خارجی بدست آید راضی نیست وبنابرین با اقدام غلام نبی خان چرخی نیز که با قوتهای روسی وارد مزارشریف شده وتا سمنگان پیش آمده بود، نیز مخالفت نمود وبه وی اطلاع داد که نمیخواهد مردم افغانستان توسط عساکر اجنبی بقتل برسند تا او دوباره برتخت سلطنت تکیه زند واگرغلام نبی خان  میخواهد با قوت بیگانه قدرت رابمن برگرداند ، چنین قدرتی را برای خود بدست آورد ، نه برای من وبنام من. وبنابرین ازافغانستان خارج گردید تا مردم افغانستان توسط نیروهای خارجی بیشتربه قتل نرسند.
۵- سردار کبیرالله سراج در مورد انتقال وتدفین جنازۀ مرحوم اعلیحضرت به افغانستان گفتند که برطبق وصیت مرحوم شاه امان الله  جنازه وی باید در پهلوی قبرپدرکلانش،امیر عبدالرحمن خان دربوستانسرای کابل دفن میشد، مگروقتی این موضوع توسط سردار ولی، خواهر زاده امان الله خان  به شاه ولیخان وظاهرشاه گفته شد، شاه واراکین دولت از قبول تدفین جنازه شاه امان الله درجوار پدرکلانش ممانعت کردند و تا سه روز هیچگونه پاسخی به ملکه ثریا داده نشد. برطبق گفتۀ ملکه ثریا، دراین میان سه کشور حاضر شدند جنازۀ شاه مرحوم را درخاک خود با احترام خاص دفن کنند. اول کشورترکیه بود که به پاس دوستی شاه امان الله با مصطفی کمال اتاترک رهبر فقید آن کشورحاضر بود جنازه مرحومی را با مراسم شانداری به ترکیه انتقال داده در پهلوی مقبرۀ کمال اتاترک بخاک بسپارند.
دومین کشور، عربستان سعودی بود وسوم مردم پشتونستان بودند که برای آوردن جنازۀ مرحوم غازی امان الله آماده گی نشان دادند. دراین هنگام سردار محمدداود صدراعظم افغانستان به مسکو سفر کرده بود ووقتی آمادگی سه کشور مسلمان وبحصوص مردم پشتونستان را باوی درمیان گذاشتند، او هدایت داد تا جنازۀ غازی امان الله را در جلال اباد در پهلوی قبر پدرش امیر شهید دفن کنند. برادران شاه امان الله  وخواهران وی درخواست کردند که جنازه شاه مرحوم یک بار در میدان هوائی کابل پائین شود تا اقارب وی ومردم کابل مراسم احترام خود را نسبت به آن شاه فقید بجا آورند، مگراین خواست قبول نگردید ودستور داده شد که جنازه بعد از یک توقف کوتاه در میدان هوائی قندهار مستقیماً به جلال آباد منتقل وبلافاصله  دفن شود.سران قبایل پشتون جنازه مرحومی را با حرمت فراوان از میدان هوائی ننگرهار برداستند واز میان شهرجلال اباد گذشتاندند وبه باغ سراج الاماره  نزدیک مقبرۀ  امیر حبیب الله شهید برزمین گذاشتند. هنگامی که جنازه بخاک سپرده شد ، خان عبدالغفار خان میخواست سخنرانی کند و همینکه گفت: شاه امان الله به من لقب فخر افغان داده است، ومن میخواهم در مورد کارنامه های این شاه محبوب  قدری صحبت کنم،اما به وی اجازه سخنرانی  داده نشد وشاه ولی خان با قهر از سرمقبره دورشد وخطاب به پسرش سردارولی گفت: با این مردم هرقدر کمک وانسانیت شود، قدر آنرا نمیدانند.
سردار کبیر الله سراج علاوه نمود که مراسم فاتحۀ شاه امان الله درکابل در مسجد پل خشتی برگزار شد وبرادران و پسر بزرگ شاه امان الله ، سردار رحمت الله جان بر گلیم فاتحه نشسته بودند. در روز سوم جمعی غفیری از مردم کابل درصحن مسجد پل خشتی جمع آمده بودند تا در ختم فاتحه پسر مرحوم شاه امان الله را از نزدیک ببینند ومراتب اخلاص و حرمت گزاری خود را نبست به آن شاه فقید ابرازبدارند، مگر به شهزاده رحمت الله اجازه داده نشد تا ازجلو مردم کابل عبورکند و ازایشان اظهار تشکر نماید. شهزاده رحمت الله جان را از دروازه عقبی مسجد بیرون بردند وسردارکبیرالله سراج به میان صف مردم فرستاده شد تا از مردم تشکر کند وبگوید که او از دروازه عقبی مسجد خارج شده است.سردار کبیرالله سراج علاوه نمود که در همان روز سوم فاتحه به پسر مرحوم شاه  امان الله گفته شدهر چه زودتر کشور را ترک بگوید، ولی او خواهش نمود که فقط  یک روز دیگر به وی اجازه داده شود تا یک بارقصر دارالامان وباغ پغمان را از نزدیک ببیند، مگر دستگاه خود کامۀ سلطنت از قبول این خواست انسانی وی امتناع ورزید وشهزاده با خواهر زاده خود( نواسۀ محمدولیخان) با دل پر حسرت و چشمان اشک الود مجبور شد کابل شهر آبائی خود را ترک بگوید.وحسرت دیدار پغمان وقصر دارلامان را با خود به گورببرد. زهی استبداد خشونت بار رژیم شاهی!!
نکاتی که در بالا گفته آمد،  استدراکی تواند بود برکتاب:"محمودطرزی، شاه امان الله،وروحانیت متنفذ" که از قول یک شخصیت نیک نام  خاندان سراج وشاه امان الله فقید که یار ویاور روزهای غربت ودور از میهن برای آنغازی مرد نامدار وطن بوده است، اینجا ضبط وبه حافظۀ تاریخ سپرده شد.
* * *
حال که صحبت از کتاب فوق الذکرمن به میان آمد، بیجا نخواهد بود اگردر اینجا از پوهاند داکترسیدخلیل الله هاشمیان ، گردانندۀ مجله مبارز آئینه افغانستان نیز سپاس گزاری نمایم که با خواندن دقیق کتاب مذکور نه تنها اغلاط فراوان تایپی را نشانی و برمن منت گذاشتند ، بلکه در مورد شناخت بهتر پیر سید احمد گیلانی وحضرت صبغت الله مجددی نیزبا ارائه یاد داشت های سودمند خویش مرا یاری رسانیدند. منجمله ایشان در موردپیرسید احمد گیلانی ( ص۲۰۷ ) اشاره کرده اند که: مادر وی  از پشتونهای جبارخیل قوم مومند است که در۱۹۳۱در ننگرهار بدنیا  آمده است( ومن از روی منابعی که در اختیار من بودگفته بودم وی از یک مادر المانی بدنیا آمده است و در المان وانگلیس تحصیل کرده وبه زبانهای آلمانی ودری وپشتو وانگلیسی به روانی صحبت میکند.) اما پوهاندهاشمیان گفته اند که وی درفاکولته شرعیات کابل تحصیل کرده وسپس مدتی در لندن اقامت داشته است ونه اینکه در آلمان وانگلیس تحصیل کرده باشد.البته به زبانهای دری وپشتو وانگلیسی به روانی صحبت میکند. و با ازدواج با نواسۀ امیر حبیب الله خان سراج(دخترعزیزه جان سراج) روابطش را با سلطنت ظاهرشاه قایم کرده بود.
ودر ص۲۳۹ سطر ۱۲ آنجا که متذکرشده ام" صبغت الله مجددی که خودش "پیر"نیست جانشین برادر(شیرپاچا) میشود." پوهاندصاحب هاشمیان آنرا چنین اصلاح میکنند:" پدر صبغت الله مجددی میا محمدمعصوم جان عموزادۀ ابراهیم جان مجددی[مشهور به شیرپاچا] است وصبغت الله مجددی نواسۀ کاکای ابراهیم جان میباشد.وارث خلافت شوربازار محمدمعصوم جان فرزند فضل محمد ملقب به شمس المشایخ بود، اما کاکایش( فضل عمر ملقب به نورالمشایخ) آنرا غصب کرد وبعداً پسرش محمدابراهیم جان  بکرسی خلافت نشست که محمدمعصوم آنرا برسمیت نمی شناخت ودو عموزاده باهم مناسبات خوب نداشتند. شایع است که صبغت الله مجددی از اعدام عموزاده های خود ناراض نبود و فوراً در پشاور خود را وارث خلافت شوربازار اعلان کرد.خلاصه ابراهیم جان پسر نورالمشایخ فضل عمر مجددی ومحمدمعصوم پسر شمس المشایخ فضل محمد مجددی است. ختم  گوتنبرگ سوئد ۹/ ۶/ ۲۰۰۷