د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

هـفـتم ثور + هـشتم ثور = جبهۀ متحد ملی

دپلوم انجنیر خلیل الله معـروفی 29.04.2007 04:00
با وجودی که دو روز منحوس هـفـت و هـشت ثور روزهای فـراموش نشدنی اند و نقـطۀ نیرنگی در تاریخ مُعاصر ما، مگر. مگر غافـلگیر گردیدم وقـتی مقالۀ نویسندۀ جوان و بادرد افغان، حمید جان انوری را همین اکنون در پورتال "افغان جرمن آنلاین" خواندم. بلی نوشته اش را خـواندم و در حالی که بر قـلم و جرأت و واقعیتنگری و دلسوزی وی آفـرین گفـتم ، از شما چه پنهان که در جای جای نوشته اش، جلو غـلتیدن اشک هایم را گرفـته نتوانستم. اینست که بصورت عاجل جـمله ای چند را پهلوی هم قـطار کرده در دسترس میگذارم، که اگر خوانندۀ عـزیزی و وطندار ارجمندی، دیگر هـیچ مضمونی نداشت، نگاهی به مضمون این مسکین بیاندازد.
 در مورد هـفـتم و هـشتم ثور ــ که نمیدانم چرا خوشم می آید در عـوض "ثور" عـربی کلمۀ "نیسان" سریانی را بکار بندم ــ بسیار گفـته و نوشته شده و با وجود آن هم حکایتش همچنان باقـیست. هـر سال لااقـل با رسیدن این دو روز، قـلم نویسندگان بی شمار روی کاغـذ میدود و مضامین رنگ رنگ را تقـدیم خـوانندگان و تقـدیم دفـتر ایام میکند. من از نوشتن رویدادهای این دو روز اباء میورزم، که نویسندگان وطنم خود بدین نکته بسیار توجه دارند و صحنه ها را بار بار از نو مینویسند. میخـواهم چیزکی تقـدیم خـوانندۀ گرانقـدر نمایم، که تکرار مکرر نباشد و بر ملالش نیفـزاید.
 میگفـتند : بین روزهای هـفـت و هـشت نیسان روابطی موجود است ناگسستنی.
 میگفـتند : بین گروههای خلق ــ پرچم و تنظیم های پشاوری و تهرانی ، به اندازۀ سر موئی تفاوت وجود ندارد، ولـو که یکی گویا "مارکسیزم لنینیزم" را افـزار کار خود ساخته بود و آن دیگری "اسلام ناب محمدی" را. ولـو که آن "این" را "چوچۀ شوروی" میخـواند و این "آن" را "اشرار و مرتجع".
 میگفـتند و کس باور نمیکرد که هـر دو گروه در آخرین تحلیل از یک قماش اند و از عـین الیاف بافـته شده اند. باور نمیکردیم که افـرادی با ریش و عـبا و قـبا و تسبیح و سجاده در عـین خطی قـرار داشته باشند با کسانی که برضد دین مقـدس اسلام اعـلان جنگ دادند، مسلمانان پاکباز را به هـزاران و صدها هـزار به شهادت رسانیدند و خاک مادر میهن را به توبره بردند.
 اما در عمل دیدیم که هـردو دسته و دَل در آخرین تحلیل از عـین سرچشمه آب میخورند؛ از سرچشمۀ خباثت ، از سرچشمۀ شرارت ، از سرچشمۀ جنایت و از سرچشمۀ خیانت به مردم مظلوم ما و وطن مبارک ما افغانستان. هـیچ تفاوتی نداشت که "آن" همه چیز را "سرخ" میدید و "این" همه چیز را "سبز". تفاوت نداشت که "آن" این را "چوچۀ لنین" میخواند و "این" آن را "چوچۀ خمینی". گرچه بعـد های به همه ثابت گردید، که "چوچه های خمینی" در واقع "چوچه های شوروی" نیز بوده اند. ثابت گردید، که نه تنها "خلـق و پرچم" چوچۀ شوروی و مسکو بودند، بلکه ربانی و مسعود و فـهیم و قانونی و عطاء و دوستم و ... نیز "چوچه های مسکو و شوروی" بوده اند.
 تبانی و سازش مسعود و ربانی و "دلگی مشر" قـسیم فهیم و یونس غـیرقانونی با مسکو و گوربچوف و یلتسین و پوتین، چیزی نیست که کس منکرش شده بتواند، هم در اثنای جهاد و جنگ آزادی بخش ملی ما و نیز بعـد از آن که رژیم دست نشاندۀ خلق ــ پرچم سقـوط کرد و آن طرف تاریخ پرتاب گردید.
 
 گرچه وجوه تشابه و همسانی پرچمیان و خلقـیان با سرکردگان تنظیم ها، بیشتر از آنست که به آمار و احصاء بگنجد، مگر دو گام آخرین در "ولسی جرگه" نشان داد، که این دو گروه در یک صف قـرار دارند و مشترک المنافع میباشند. "منشور" باصطلاح "مصالحۀ ملی" که "ظالمان" را از چنگ قانون و چنگ "مظلومان" وامیرهاند و در واقع "ظالم" و "مظلوم" و "قاتل" و "مقـتول و شهید" را در یک سطح قـرار میدهـد، نشان داد که "خلق ــ پرچم" و "سران جنایتکار تنظیم ها" ممد و مدافع و همکاسه و همطبق همدیگر اند و همه باهم در جناح مخالف ملت قـرار دارند
 و گام آخرین، که بی باکترین همه اش باید دانست، در یک صف قـرارگرفـتن "خلق ــ پرچم" با "سران تنظیمها"ست. اگر کسی تا این زمان از وجوه مشابهت و ترادف گروههای "خلق ــ پرچم" با "سران تنظیمها" و قـوامندانان اجیر ، طـفـره میرفـت، اینک به جرأت باید انگشت شهادت خود را نشانه بگیرد و روی شانۀ این دو دستۀ جنایتکار بگذارد. انگشت شهادت خود را روی شانه های "خلق ــ پرچم" و "سرکردگان تنظیمها"ی جهادی و "قـواندانان زرخرید بیگانه" بگذارد و شهادت بدهـد که آنچه در بارۀ این دو" دَل" و این دو "داره" میگفـتـند، عـین صواب است.
 و لعنت حق باد بر همه جنایتکاران،
 از دیروز تا امروز ، از امروز تا فـردا
 و از فـردا تا لاینتاها!!!