د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

مارا به خير تو اميد نيست شرمرسان !

تازه ګل محبوب شينواری 25.04.2007 03:00

(( در احترام فراوان به تمام اقوام عزيز کشورم و صرف در جواب به يک شخص ويک ګروه مخالف منافع کشور ومردم ما، تحرير شده هست )).
 
 انسان موجود ضعيف هست ودر پهلوی بيماریهای جسمي، امراض بی شمار روانی هم دارد ، که بايد با انها سطحی برخورد صورت نګرفته بلکه مورد معالجه قرار ګيرند . ازجمله اين امراض يکی هم عقده حقارت ميباشد .مبتلايان به اين مرض باطنأ خودرا( وبعضأ تمام انچيزهای راکه به انان تعلق دارد ) کوچک ،ناچيز وبې ارزش قلمداد ميکنند وازين نګاه سخت رنج مېبرند . اين احساس که اصلأ ريشه واقعبينانه ندارد، مبتلايان به أن رامجبور ميکند که عکس العمل عجيب تبارز دهند : أنها به اين ضعف روحی خود اقرار نميکنند ، ګرچه از ان سخت درعذاب ميباشند . متاسفانه بعضی ازاشخاص که بايد بااستفاده از طرق پيشنهادی روانشناسی وبه کمک متخصيصين مربوطه به معالجه خود بپردازند ،به ان اعتنأ نکرده و از طرق خيلی نادرست، انرژی منفی حاصل شده ازاين احساس را به بيرون تراوش ميدهند : انان به غلط ديګران را علت احساس کمی خود ميدانند و شروع ميکنند بااين که انان را خورد وکوچک جابزنند تابدين وسيله دردرون خويش احساس اهميت کنند . انهافکر ميکنند که به اين ترتيب احساس حقارت انان درمان ميشود اما متاسفانه که نه . اين هذيان ګویی مدت کوتاه انانرا ارام کرده ولی بعد ازمدت ، باز همان أش هست وهمان کاسه ! به اين ترتيب اين دايره بسته دوام پېدا ميکند و اګر چاره ان نشود ممکن نتايج خيلی وخيم داشته باشد . تحت تاثير اين عقده، شخص مبتلا : برای کم جا زدن وبد نام کردن طرف مقابل از هر حيله ونيرنګ کار ميګيرد ، واقعيت هار تحريف ميکند ، دروغ ميګويد ، وپرواه هيچ اصل ، قاعده وقانون و منطق انسانی راندارد .
 بدبختانه بايد بګويم که بعض برادران ( چيز نويس ) ما نيز مبتلا به همين عقده شده اند که درنتيجه ، انان اکثر اوقات اشخاص و حتی مليت های مظلوم را زير تهاجم تفکر مريض خود قرار داده و در اين راه از بکار بردن هيچ شيوه روا وناروا دريغ نميکنند . متاسفانه تعداد از اين اشخاص بيمار که بايد به داکتران روانی مراجعه کرده وخودرا تداوی نمايند ، در بعضی رسانه ها (خصوصأ صفحات اينترنيت ) درمقابل منافع کشور ، ملت و وحدت ملی سنګر ګرفته وبا پخش نمودن (ويروس ) افکار ناسالم خويش سعی دارند مريضی ذهنی خودرا به ديګران نيز سرايت دهند واتش نفاق راګرم نګهدارند .
 بلی ومتاسفانه که در يک قسمت قشر به اصطلاح روشنفکر ( نمېدانم ممکن است انهارا روشنفکر ناميد يا نه ؟)، اين چنين مريضی مدهش رشدکرده و به نظر من بايد با اين بلا، قبل ازين که ، باقي هست وبود مارا نابود کند ،مبارزه کرد . ازانجا که اين رهروان سياهی، از راه نوشته ها وپخش اعتقادات پوچ و منفی شان هيچ خدمت سازنده به افغانستان و ساکنين ان نميکنند بلکه برعکس هدف ازان انکشاف عداوت ودشمني بين انان هست ، ميتوان حدس زد که ممکن بعضی کشور های همسايه شيطان صفت، برای رسيدن به اهداف خود اين عقده ها را زرع نموده باشند ..............
 نمونه های نوشته های عاری از واقعيت و مبتنی بر عقده را ميتوان درچند سايت اينترنيت به وفرت مشاهده کرد ، که نميخواهم از ان نام ببرم ، خوانندګان محترم خودشان بهتر ميدانند . دراين اواخر در سايت أريايي مضمون توجهم راجلب کرد زير عنوان (کرزی و پنج سال حکومت ناکار أمد وبدنام !)، که توسط شخص به نام اصلی يا مستعار خيرانديش نوشته شده است ، چون خودم منحيث يک افغان از بعضی کار های اين حکومت سخت ناراض هستم، ميخواستم بامطالعه اين مضمون، درين باره بر معلومات خود بيفزايم ، لذا جهت دخول به صفحه مذکور بر اين عنوان کليک کردم .
 مضمون چند صفحه يی را سرتاپاخواندم . اما يګانه چيز که بايد از ان نتيجه ميګرفتم اين بود : پشتونها فاشيست هستند ، قبيله پرست هستند ،زبان خودرا بر ديګران جبرأ تحميل ميکنند ،ديګر مليت هار از صحنه دور ميکنند ................... وازين قبيل . اما هيچ سند و دليل موجه ومعقول برای اثبات اين اتهامات ارائه نشده هست . به عباره ديګر اين مضمون مجموعه از اتهامات و چرنديات هست که هيچ پشتوانه علمی ومنطقي ندارد ، واز لابلای جملات رنګارنګ تنها ميتوان مشاهده کرد که عقده حقارت تاچه اندازه اين برادر ما را کر وکور ساخته که درنتيجه او از تشخيص سيا وسفيد کاملأ عاجز هست وتنها با اتهامات مېخواهد درد روانی خودرا تسکين دهد .
 اين جناب درشروع نوشته اش مينويسد ((وقتی ما لانه کردن آقایان انورالحق احدی ، وزیر مالیه دولت اسلامی افغانستان ورییس افغان ملت ،فاروق وردک، جبار ثابت، کریم خرم وبرخی از رهبران طالب را در زیر ریش حامد کرزی رییس جمهور، تما شا میکنیم،مرا به یاد کتاب ( نبرد من ) هتلر می اندازد.........)). با اين نوشته او فکاهی يادم امد : ميګويند کدام دوران ، در کدام شهر دوردست،يک قصاب، جرم را مرتکب شده بود و طبق قانون بايد اعدام ميشد، اما وکيل مدافع او در مدافعه او چنين پېشنهاد کرد ؛ جناب قاضی من قبول دارم که متهم جرم را مرتکب شده اند وبايد اعدام شود، اما بايد درنظر داشته باشيد که اين شخص يګانه قصاب ناحيه ماهستندو اګر اعدام شوند، ما وشما به مشکلات زياد روبرو خواهيم شد، لذا ازشما خواهشمندم تا قصاب را رها کنید . ازطرف ديګر چون حکم اعدام بايد حتمأ عملی شود ، من پيشنهاد ميکنم که از جمله دو تن ګلکارهای منطقه يک أن اعدام شود !
 جناب خير انديش بجای انکه به معرفی ان تعداد چهره ها وکرکتر های واقعأ بدنام نزد ملت و جامعه جهانی بپردازد وحق خودرا در دلسوزی به جامعه وکشور ادا کند، درفاصلۀ بسيار زياد از واقعيت و منطق به بدنام کردن ان اندک چهره های قابل احترام حکومت کرزی پرداخته که نه کدام سابقه جرمی داشته وحتی برعکس از جمله اندک کسان هستند که خدمات و کاردانی انها در ذهن ملت ما ثبت هست ومردم عملأ انرا احساس نموده اند . نميدانم نويسنده با کدام اميد اين اتهامات بيجا را وارد ميکند ، وبا کدام منطق، مخالف جريان اب حرکت ميکند و توقع دارد که ديګران را نيز درين راه بيراهه باخود ببرد ! طوريکه هويدا هست نويسنده به طور مشخص از هيچ جرم ويا خيانت اين اشخاص ياداوری نميکند زيرا او علاقه به ان ندارد . برای او همين جرم انها کفايت ميکند که أنها پشتون هستند و به قوم يا قبيله ( مقدس !) انجناب تعلق ندارند . او وامثال زياد ايشان ، ديده انرا دارند که شخص از قوم پشتون، اينقدر نام ونشان نيک وعالی داشته باشد ، به همين جهت يک بار ديګر عقده حقارت انان فعال شده ،قلم بر ميدارند تا به هر قيمت که باشدواقعيات راتحريف ، سفيد را سيا و روشن را تاريک بنامند . البته من مانند يک پشتون افغان ادعا نميکنم که ګويا هم پشتونها خوب وبی عيب هستند ، در پشتونها عينأ مانند ديګر اقوام ومردم خوب وبد وجود دارد ودر حصه منافع کشور نيز هستند پشتونهای صادق وخاين . همه اقوام دنيا چنين هستند و طور ديګر شده نميتواند ، اما تخت وتاز بر پشتونها تنها برسبب که پشتون هستند يک حماقت وطوريکه دربالا ذکر شد يک عقده کور وتاريک هست وبس .
 درګوشه ديګر ياداور ميشود که ګويا کرزی وتيم اش کوشش ميکند که ديګر اقوام ومليت هارا ازصحنه دور کنند . اين تهمت هم نه کدام ثبوت ، نمونه ومثال دارد و به ګفته عوام يک فير هوایی هست که صورت ګرفته وبس . واقعيت چه هست ؟ اګر تمام ادارات دولتی را درکابل جستجو کنيد ،تقريبأ اکثريت پست ها در اختيار برادران تاجک وخصوصأ اعضای اتحاد شمال هست که اخريها نه برحساب کدام لياقت ومسلک بلکه به زور تفنګ انرا تصاحب نموده اند . مثال کوچک ان فيصدی اقوام در وزارت خارجه بود که اقای سپنتا انرا به ولسی جرګه ابلاغ کرد وطبق ان بيش او هفتاد فيصد کار مندان اين وزارت مربوط قوم تاجک هستند . پس جای تعجب هست که نويسنده دم از صحنه دور کردن ديګراقوام ومليت ها ميزند ،(( ابه خيت کو وماهی بګير!))
 برادر فوق الذکر در تمام نوشته خود سخت ناراحت ودر تلاطم هست که چرا با حزب اسلامی و طالبان مذاکرات صورت ميګيرد ، او اين مذاکرات را سياست قوم ستيزانه وضد ملي مينامد . اما اګر اين برادر همين قدر از خود سوال ميکرد که جمعيت اسلامي ، شورا نظار ، جنبش شمال دوستم وحزب وحدت وغيره وغيره چه خوبی وارجحيت نسبت به طالبان وحزب اسلامی دارند؟ ايا أنان کمتر خيانت وجنايت نموده اند ؟ اګر جواب تو به اين سوال (( بلی )) هست ،بګذار باشد،امامردم افغانستان وخصوصأ مردم کابل نه قتل عام افشار رافراموش کرده اند ، نه رقص مرده را و نه أن بيناموسهايرا که دختران بيچاره افغان از ترس ان ،خودرا از منازل پنج مکروريان به پايين پرتاب ميکرده اند و نه درهرکوچه يک پادشاهی وغيره وغيره را ......... اما به نظر جناب خودت امروز بايد انها تمام قدرت وتمام امکانات را در دست داشته باشند ، در قطار های موتر های لوکس ومود روز خود چکر بزنند ، ګاهی در تهران وګاهی در دوشنبه وتاشکند و ممالک اروپای به عيش ونوش بپردازند ، اما با طالبان و حزب اسلامی حتی مذاکره نشود نميدانم از روی کدام منطق اين حرف را ميزند و چه پيشنهاد برای خاتمه جنګ وبرقراری صلح دارد ، جنګ که دراثر به قدرت رسانيدن خاينانه وناسنجيده اتحاد شمال توسط امريکايان، تا امروز دوام دارد و روز به روزبه شدت ان اضافه ميشود . دراين جاهم علت مخالفت اين برادر همان خرک وهمان درک هست : بايد با طالبان وحزب اسلامی مذاکره صورت نګيرد وانان درقدرت شريک نګردند زيرا پشتون هستند . من مطمئن هستم که اګر طالبان وحزب اسلامی، با اوصاف خيلی بدتر از اين هم ميبودند، اما فقط به قوم انجناب تعلق ميداشتند، نه تنها درمقابلش چنان حساسيت نميداشتند و دو و دشنام درحد عصبانيت نثارشان نميکردند بلکه با کلمات بسيار ګرم ونرم به ستودن انان ميپرداختند (نمونه أن :يک دزد ، راهزن و جاسوس انګليسها که به همکاری يک عده ديګر اوباش شا امان الله خان را خلع قدرت کرده ،و دراثر همين خيانت بود که کاروان تمدن افغاستان راسقوط دادند ........خادم دين رسول الله(!) ناميدن ،روباه راشير ګفتن و قاتل وخاين ملی را قهرمان ملی انګاشتن )، ودر نهايت ممکن از همه نابکار يهای انان چشم ميپوشيدند ، طوريکه درهمين نوشته حتی يک کلمه هم در ذکر ان اشخاص که درعطش قدرت کشور مار تقربيأ نابود کردند و هزار هار انسان بيګناه را به کام مرګ فرستادند ،ذکر نکرده است،زيرا بعضی از انها به قوم و قبيله خودش ارتباط دارند . ګويي همه انها فرشته های اسمانی هستند که بايد هيچ حرف انتقادی به عنوان شان بيان نشود . هدف من توهين کردن کس وقوم نيست من فقط ميګويم که بياييد برای منافع کشور ومردم خود پشتون ،تاجک ،هزاره وازبک سياه را،سياه وسفيد انان را سفيد بګوييم ، واين درخواست من نه بلکه خواسته عقل ومنطق هست .
 درجای ديګر چنين حکايت دارند : )) چندی قبل، نا قلین ولسوالی نهرین نزد والی بغلان ( اسحاق زوی که قبلا منشی افغان ملت در ننگرهار ومعاون والی بود) امده بودند وشکایت داشتند که فرما ندهان سابق مجاهد ین، زمین های انها را غصب کرده بودند، پس نمیدهند.والی به در خواست آنها گفته بود که شما اسلحه بردارید وبه زور، ملکیت های خود را پس بگیرید.)) . اولأ بجای ساکنين، بکار بردن کلمه ناقلين نيز نيت اين اقا نمايان ميشود که از کدام قماش مردم و دارای کدام ايديالوژي ضد افغانی هست و اما اين يک بحث جداګانه هست که نميخواهم فعلأ باان درګير شوم . ثانيأ درپشتو متل هست ( دنېا څخه يې لمسی غټ شو ) ،نويسنده در اين شکايت فوق به اصل موضوع که بيشترين اهميت را دارد ( غضب زمين های مردم توسط فرماندهان سابق مجاهدين ) هيچ توجهی نکرده ودر مقابل ان يک موضوع فرعی مانند کوه بزرګ کرده ، که ګويا والي چنين ګفته وياچنان ګفته . نويسنده بی انصاف ميتوانست درين باره هم بنويسيد که مثلا يکی از والي های ولايت همجوار بغلان ،(بلخ) درولايت خود يک پادشاهی عليحده راتشکيل کرده ،درقاچاق اسلحه ومواد مخدر دست دارد ، به هزارها جريب زمين های دولتي را فروخته و يا بر اقارب و اشخاص قبيله خود تقسيم نموده ،روابط خيلی نزديک وخصوصی باکشور های همسايه شرانداز دارد ، و وقت لوی څارنوال طبق قانون ميخواست او ودستيارانش رابه ميز محاکمه بکشاند، مانند هميشه ومانند ديګر همتاهايش بانګ بر اورد :اين قبيله سالاران ميخواهند مليت های ديګر را ازصحنه دور کنند........ بلی نويسنده محترم درمقابل چنين واليان جنايتکار و فرماندهان که زمين های مردم فقير وبیچاره را، به زور تفنګ از خود کرده اند خاموش هست زيرا ممکن انها به قبيله جناب تعلق داشته باشند واما يک والی صادق را با چرنديات کودکانه ميخواهد بدنام سازد زيرا او هم ګنهکار است چون که پشتون هست .
 قرار اطلاعات نشرشده در رسانه ها چندی قبل وقت جناب کرزی در سفر هندستان بودند ،معاون اولش جناب احمدضيا مسعود بااستفاده از موقع، شاروال سابقه کابل را سبکدوش وبه عوض او يکی از اعضاۍ جميعيت اسلامی (روح الله امان ) را مقرر کرد . همچنين سالهای ګذشته وقت سيد مخدوم رهين وزير اطلاعات وکلتور بود سه تن از معينان اين وزارت ( عبدالحميد مبارز ،فاضل سنګچارکی ورهنورد زرياب ) در اثر اختلاف بااين وزير استعفا داده بودند . وببينيد نويسنده انرا چسان تشريح نموده : ((از تصفیه سازی این تیم فاشیستی در دولت آقای کرزی سخن های.بسیار میتوان گفت.یکی از این قربانی ها آقای نورزاد شهردار سابق کابل است.که بجای آن ( روح الله امان ) تعیین شده است.این شهردار بجای آنکه توجه به آ بادی شهر ویران شده نماید، سرکها را ترمیم وباز سازی نماید، کا نا لیزاسیون شهر کابل را رویدست بگیرد، وخدمات شهری را سامان بدهد، تصمیم بر تغییر لوحه ها ونامهای جاده ها واماکن گرفته است....)) ونيز درقسمت ديګر : )) همینگونه مجبوربه استعفا کردنهای دیگر شخصیتهای ملی چون عبد الحمید مبارز، فاضل سنگ چارکی معینان وزارت فرهنگ،رهنورد زریاب مشاور ارشد آن وزارت وبسیار دیگر.که در گذشته ها صورت گرفت، همه پروژهء این تیم بود)). منطق نويسنده عجيب وغريب هست :يک عده رابه سبب انکه به قوم خودش تعلق دارد ،حتی به سبب جرمهای بزرګ و اشکارشان متهم نميکند ،اماديګران رابه خاطر که متعلق به قوم پشتون هستند به ګناهان متهم ميکند، که انها درأن کوچکترين دخالت نداشته اند وحتی ممکن مخالف ان هم بوده باشند.
 اګر احمدضيا مسعود وسيدمخدوم رهين نيز اعضای به اصطلاح تيم کرزی هستند پس چرا ازنامبردن انان ابأ ورزيده ای ؟
 اګر انان درتيم کرزی نيستند پس چرا ګناه انان را به ګردن اين تيم ميندازي ؟
 جواب اين سوالات را چند سطر بالا داده ام و البته خوانندګان ګرامی ديګر خود حدث ميزنند که جواب چه هست !
 نويسنده به دوام سلسله سيا راسفيد وسفيد را سياه ګفتن ميرسد به اشک تمساح ريختن دربازه ريئس سابق راديو تلويزيون وباز ميخواهد اين مسله راهم که به همګان چون روز روشن ،روشن هست پرداز دروغين دهد .(( دیگر از قرابانیان این تصفیه سازی نجیب روشن، رییس رادیو تلویز یون کابل ودهها کارمند دیگر بود که برای بازسازی تلویزیون به کشور خود رفته بودند که عاشقا نه کارکنند.))جناب روشن صاحب اولأ ،بدون کدام برتری علمی ومسلکی ،بلکه ،صرف به اثر سفارش يکی از وزرأ کابينه به جناب کرزی ، به سمت رياست ميرسد وبرخلاف تمام نورمهای کشور برايش تنخاه فوق العاده دالري مقرر ميشود ، بعدأ اوبااين بسنده نکرده ، دهها تن از دوستان ،اشنايان و قوميهای خودرا نيز دراين موسسه مقرر کرده و بدون درنظر داشت معاشات ناچيز کارمندان ديګر وسابقه دار راديو وتلويزيون که زندګی خودرا وقف خدمت دراين موسسه نموده بودند ، به اين تازه واردان نيز معاشات بلند دالري حواله ميکند . جالب اينجاست که تمام اين اشخاص نو وارد تنها به يک قوم مربوط ميشوند وبه يک لسان حرف ميزنند ، ګويي دراين کشور اقوام ديګر نه اشخاص لايق دارند ونه حق انرا دارند که درچنين موسسات برايشان وظيفه داده شود .برعلاوه اين همه نميتوان از اختلاس صدهاهزار دالر درراديو تلويزيون چشم پوشيد که شخص مذکور دران ملوس بود اما جناب کرزی مانند هميشه، باز هم روی کدام مصلحت های بی بند وبارش،ازين خيانت چشم پوشيد وخود مسؤليت انرا به عهده ګرفت که به همګان هويدا هست . درزمان اين رئيس، راديو تلويزيون ملی ،که طبق نامش بايد به همه ملت تعلق ميداشت، به تلويزيون مبدل ګشت که ګويا نه برای افغانستان بلکه برای دومملکت همسايه نشرات ميکرد . اين محترم که بااستفاده از صلاحيت فوق العاده وغير عاديش به تعداد دهها کارمند را مقرر ميکند ،وزير اطلاعات وفرهنګ درمقابل اوهيچ عکس العمل نشان نميدهد، وهرچيز طبق دلخواه ريس صاحب به پيش ميرود واما وقت وزير اطلاعات وکلتور ميخواهد برای بهبود کار ها شخص جديد را به حيث مدير راديو کابل مقرر کند ،فغان ودو ودشنام اين ريس از راه مطبوعات ، ګوش مردم را کر ميکند . اين ريس خودپرست وبدمعاش تا جای پيش ميرود که امر وزير و حتی ريیس جمهور را ناديده ګرفته و بازميخواهد با شعار های عادتی ( طالب و قبيله وفرهنګ وغيره ) ديګران را تهديد و خودرا درجای خود محکم نګهدارد. وبلاخره چون ميبند که تهديدهايش جای را نميګيرد وسلطنت مستقلش در راديو تلويزيون رو به اختتام هست بال وبستر خودرا جمع کرده ودوباره به همان جا ميرود، ازجای که امده بود .
 نويسنده درتمام نوشته اش چندين بار باکلمات قومپرستی و قبيله پروری ديګران رامتهم ميکند اما محتوا مضمون خودش و دها مضامين همرکابانش نشان ميدهد که خود انان سرسخت ترين وتاحد فاشيستي قوم و قبيله پرستترين اشخاص هستند !
 او و همسالانش هميشه پشتونها را وخصوصأ شاهان پشتون را قومپرست معرفي ميکنند که اين کاملأ خلاف واقعيات موجوده هست .بله ،اګر اين شاهان را خود پرست وعياش معرفی ميکرد ممکن بود، تااندازه با ايشان همنوا شد ، اما شاهان پشتون نه تنها هيچوقت قوم پرست نبودند بلکه برعکس، ممکن انها درمقابل قوم خود، ازجمله بی پروا ترين شاهان جهان بوده باشند . شرايط زندګی پشتونها اګر از استثناات بګذريم بدتر از همه اقوام ديګر افغانستان بوده و ميباشد .باتوجه با حالات وشرايط فعلی حتی ميتوان ګفت که ممکن به نفع تمام مملکت ميبود اګر شاهان افغان حداقل ٥ فيصد هم به قوم قربانی دهنده خود بيشتر توجه مبذول ميداشتند :اګر درزادګاه شاهان افغان ( کندهار واطراف ان ) مردم يک کمی زندګی خوب ميداشتند ، کار وروزګار ميداشتند ، و صاحب مکاتب وموسسات تعليمي وتربيتي بيشتر ميبودند ، وبه صورت عمومی اګر حکومت توجې کمی بيشتر را به ان معطوف ميکرد ، امروز در افغانستان برعلاوه ان که ممکن جنګ وجدال نميبود، بلکه شايد از وجود انان نه به حيث مخالف بلکه به حيث يک هسته محکم مرکزيت ،برای بقای کشور استفاده ميشد. فداکاری وسرسپردګی انان درمقابل خاک و نيز نبوغ اداروي انان ممکن در هدايت جامعه ما بسوی ترقی خيلی مفيد تمام ميشد ،چيزهای که امروز سخت کمبود ان محسوس هست. واين خود مثال ان هست که پشتونها نه تنها قوم وقبيله پرست نيستند ونبودند بلکه حاضرند درقدم اول از منافع قوم ومنطقه خود چشم پوشی کنند ، که هميشه کرده اند .
 درشهر کابل منحيث پايتخت کشور، تقريبا تمام اقوام کشور بافيصدی های مختلف زندګی ميکنند که بيشترين انهارا پشتونها وتاجکها تشکيل ميدهد . ګرچه فيصدی دقيق انها دراين جا معلوم نيست اما بهر صورت منصفانه ترين فيصدی را ميتوان چنين حساب کردکه پشتوزبانها و دری زبانها بافيصدی تقريبأ يکسان زندګی ميکنند. امابدبختانه صرفنظر از اين فاکت وواقعيت، درحدود يک قرن لسان تدريسي تمام مکاتب وديګر موسسات تحصيلي، تنها و تنها لسان دري بود .در طی تمام اين مدت حقوق لسانی پشتونها با پررويې تمام زير پاميشده هست وهيچ مرجع ومنبع نبود که صدای حق تلفی انهارا بلند وبرای احیای اين حق انها مبارزه کنند . جالب اينجاست اشخاص وحلقه های که پشتونهارا به حيث حق تلف کنندګان ديګر اقوام معرفی ميکردند هيچګاه ازحقوق زيرپاشده پشتونها کلمه به زبان نه اوردند بلکه ګوشهای خودرا کر وچشمان خوردا کور ميکردند . بعد از دهها سال حق تلفی وظلم وستم بر پشتونها در حصه حق تعليم به لسان مادری ، بلاخره وزارت معارف بنابر درخواست مردم کابل،بعضی موسسات حقوقی ونيزطبق حکم قانون اساسی کشور، تصميم ګرفت که درپهلوی ګويندګان ديګر لسانها به ګويندګان لسان پشتو نيز امکان انر امساعد سازند تا به لسان مادری خود، که ضرورت حياتی هر طفل أموزنده هست، تعليم کنند . بياييد بيبينيم که اين برادر خير انديش ما(!)چګونه اين مسْله را انعکاس داده اند: (( یکماه قبل،(پتمن) معین وزارت آموزش وپرورش درمصاحبه با تلویزیون آریانا کابل، گفت که نصاب درسی مکاتب کا بل را به زبان پشتو که زبان ( اکثریت ) مردم افغانستان است، تغییر خواهد داد.یاد گرفتن هر زبان در کشور خود، یکی از افتخارات ملی شهر وندان ان کشور است.مگر به زور تحمیل کردن زبان وفرهنگ ( هر زبانی که باشد) در دنیای امروزما،جز یک افتضاح و خشونت زبانی و فرهنگ ستیزی معنی دیگری ندارد.زبان وفرهنگ ملی را باید با پژوهش ها وتحقیق وآفرینش آثار بد یعی غنی ساخت، نه با فشار واعمال خشونت.دشمنی با فرهنگ وزبان وهویت ملی دیگران،در واقع ستیزه جویی با فرهنگ وزبان وهویت ملی خود است.))
 تااين سرحد تحريف واقعيات را، من به هيچ عقل ومنطق نميتوانم توجيه کنم ولذا ناګزير ميګويم که اين تهمت ها، تنها وتنها برخاسته از يک ذهن بيمار بوده ميتواند وبه ګمان غالب تنهاو تنها علت ان عقده سياه حقارت ميباشد ، ورنه حتی اطفال ميدانند که حق کی تلف شده و کدام لسان به ديګران تحميل شده و ميشود . ومن اميدوارم که بلاخره درکشور ما عدالت حاکم شده وحقوق مادی ومعنوي تمام ساکنان کشور اعاده شود .
 توصيه من برای برادران باچنين طرز تلقی سياه وعاری ازمنطق اين است که بخود بيايند ،وجدان خودرا بيدار کنند ،به حال کشور ويران شده ومردم بی حد زجر ديده خود رحم کنند واز خدا بترسند . پشتونها به همه خوبی وبدی شان واقعيت انکار ناپذير کشور ما ، منطقه ما جهان ماهستند ، اګر نيرو وقدرت ميتوانست که از اين قوم چشم پوشی کند و يا انهارا نابود کند ممکن قرنها قبل ،ديګر قوم، با اين نام ومشخصات وجود نميداشت . تاريخ شاهد هست که هيچ قدرت جهان تا اکنون مزه غالبيت براين مردم را نچشيده بلکه همګان سرشکسته وسرافګنده راه فرار را درپیش ګرفته اند ! بياييد از سر به سنګ زدن بيهوده دست برداريم ، نتيجه اش برهمه ګان هويداست !
 
 لا تراوســــــــــه يې ماغزه په قرار ندي
 چاچې ماسره وهلی سرپه سنګ دی .