د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

زبان دری يا فارسی دری

ديپلوم انجينير خليل الله معروفی 13.09.2006 04:00

به جـواب مقالـۀ آقــای "حکیم الله عـزیز" زیر عـنوان "تسلیت و توصیه به دیپلوم انجنیر خلیل الله معروفی!"

امروز که نهم سپتمیر مطابق به 18 سنبله است، صبح مردان ایمیلی برایم رسید؛ از افغانستان عـزیز، از حضرت کابل. گفـتند که در وطن روز تعطیل است؛ به پاس بزرگداشت از روز مرگ قـوماندان احمد شاه مسعود، همان کسی که لقـب "قـهرمان ملی افغانستان" را برایش گرفـته اند. با خود گفـتم که اگر مسعود هـیچ کار دیگری برای مردم ما نکرده باشد، لااقـل بخاطرهمین یک خدمت باید سپاسگزارش بود. بلی از خیرات سر قـوماندان مسعود و یا دقـیقـتر بگویم از خیرات سر قـتل قـوماندان مسعود است، که روزی را در افغانستان "رخصتی و تعطیل عـمومی" اعلان کرده اند. آنان که کار میکنند و چندین روز پیهم را به جانفـشانی میگذرانند، یک روز تعطیل را غـنیمت میشمارند و مغز استخوان شان بر مرگ قـوماندان مسعود درود میفـرستد. اما برویم به اصل موضوع :
وقـتی مقالۀ "دکتاتوری فـرهـنگی ایران بر قـلمرو زبان فارسی" را مینوشتم، دقـیقاً میدانستم که بمانند بمبی خواهـد کفـید و چرت بعض کسان را خراب خواهـد ساخت. میدانستم، که به میدان انداختن چنین موضوع "در خانۀ زنبور دست انداخـتن" است. آگاهی کامل داشتم، که طرح این مسأله، بدماغ عـده ای بد خواهـد خورد و حتی خوابشان را خراب خواهـد کرد. می فهمیدم که با این کار به اعـتراض بعض وطندارانم مُواجه خواهم گشت. این را مگر نیز میدانستم، که بمیدان کشیدن چنین امر، تعداد معتنابهِ هموطنان را متوجه کنهِ مسأله و اهمیت موضوع خواهـد ساخت. ایشان را تکان خواهـد داد که باصطلاح سمالِ جان خود را بکنند و هـوشیار باشند؛ هوشیار باشند که صیاد دامها را در هـر طرف گسترده است و روزی خواهـد رسید، که مرغ "خالی ذهـن" ما را گرفـتار کند. صرف نظر از تمام گپها، من آنچه شرط بلاغ بود، عـرض کردم؛ "تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال" (1). من برداشتم را که هـرگز خیالی و پادرهـوا نیست، روی کاغـذ آوردم، در بند آن هم نیستم، که کسی خوش میگردد، یا خفه. حقایق بالآخره باید گفـته و گوشزد شود. این کمترین کاریست، که از دست این دلباختۀ وطن ساخته است. بگذریم از عکس العمل های مثبت، که به شاخی باد گردید و از طرق مختلف به گوشم رسید؛ مگر از عکس العمل های منفی :
اولین عکس العمل منفی را از قـلم آقائی بنام مستعار "درویش دریادل یا دریادلی" در سایت آسمانی خواندم. ایشان با استفاده ازین نام و نام مستعار "شکرالله شیون" در عـین زمان مضامین "من سكوت ترا فـرياد ميكنم" و « سخنی با کاکای بزگوارم شاغـلی دیپلوم انجینیر"خلیل اله معروفی"» را منتشر ساختند. جواب این هموطنم را که با سوءِ استفاده از نام "طنز" ، زبان پشتو و پشتونها را به باد تمسخر و استهزاء گرفـته و ازین دو نوشته هـدفی دیگر جز استخفاف و سبک سازی و مسخره کردن پشتونها و زبان ایشان نداشته، بدون درنگ نوشتم و در سایت های "آسمائی" و "افغان ــ جرمن ــ آنلاین" انداختم. خوانـندگان میتوانند این نوشته را زیر عـنوان « برادرزادۀ ناخواسته، درویش دریادل یا "دریادلی" » از نظر بگذرانند.
اینک کسی دیگر به نام آقای "حکیم الله عـزیز" ــ که به احتمال قـوی اسم مستعار است ــ نوشته ای برون داد، زیر عُـنوان "تسلیت و توصیه به دیپلوم انجنیر خلیل الله معروفی!". این نوشته هم از طریق ایمیل از کابل بدستم رسید و هم آنرا شام روز در سایت "خاوران" خواندم. گرچه نوشتۀ این آقا از هـیچ قاعـده و باصطلاح انگلیسی "بیس" متین برخوردار نیست و جواب دادنش حکم "کار حرام" را دارد، باز هم مراتبی را برای قـشر وسیع افغانان روی کاغـذ می آورم و معتقـدم، که این نوشته به یک نظر انداختن بیارزد. خصوصاً که گفـته های ناسخته و بی اساس این آقا و همتایانش احتمال دارد، فکر افغانان پاکدل را مغشوش بدارد.عجایب روزگار را بنگر که در روزگاران ما و در روزگاران دموکراسی، وکالت و وکیل گرفـتن ها آنقـدر رایج و شایع گردیده، که بعض کسان "خدای پجات" به وکالت آدم برمیخیزند، و تا آگاه گردی از طرفـت چیزهائی را گفـته اند. آقای حکیم الله عـزیز به نیابت از من فکر کرده است، که "زبان دری" و "زبان فارسی" دو زبان متفاوت است. مینویسد : « مقالۀ جناب دیپلوم انجنیر خلیل الله معروفی را در سایت گفـتمان در عـنوان دیکتاتوری فـرهـنگی ایران بر قـلمرو زبان فارسی و شباهـتش با فـدراسیون پاکستان خواندم. جناب معروفی که دیپلوم انجنر هـستند همیشه در مورد زبان، آنهم زبان فارسی مقالات متعددی در سایت ها عمدتاً در سایت افغان جرمنی ( "افغان ــ جرمن ــ آنلاین" ــ تصحیح از منست ) می نویسند. محتوای اصلی نوشته های ایشان در مورد زبان فارسی معمولا ًبه این نقـطه می چرخد که گویا زبان فارسی و زبان دری دو زبان جداگانه هـستند که فارسی، زبان ایرانیها و دری هم زبان افغانستان است. من در این نوشته به جناب ایشان هم تسلیت عـرض می کنم و هم توصیه ای به سمع شان میرسانم.»
و باز مینویسد « و حالا می پردازم به توصیه ای خدمت جناب معروفی. دیپلوم انجنیر خلیل الله معروفی در همین مقاله به روشنی میگوید ( در کدام قـسمت مقاله میگوید ؟؟؟ چرا همانجا را نقـل نمیکنی؟؟؟ ) که زبان فارسی و زبان دری دو زبان جدا هـستند. زبان فارسی زبان ایرانیها و زبان دری زبان افغانها یا به عـبارت درست تر زبان بخشی از مردم افغانستان است. »
این آقا مرکز ثقـل نوشته ام را، که از آن "دکتاتوری فـرهـنگی ایران در قـلمرو زبان فارسی" استنباط شده بود، کاملاً نادیده گرفـته و هم و غـم خود را بر نکات کاملاً جانبی و عـرضی متمرکز ساخته است. من نکاتی از مقالۀ آقای سالار عـزیزپور را از امید 746 اینطور نقـل کرده بودم : « گردهم آیی کشور های هـمزبان، زیر عـنوان کشور های فارسی زبان ، کوشش هائی برای یکدست کردن نشانه های نگارشی ، برگزینی زبانزد های فارسی به جای زبانزد های فـرنگی ، اجباری ساختن زبانزد های تصویب شده از سوی فـرهـنگستان ایران ، ....». بلی به رویت همین جملۀ « اجباری ساختن زبانزد های ( اصطلاحات ) تصویب شده از سوی فـرهـنگستان ایران » ، "دکتاتوری فـرهـنگی ایران" را استنباط کرده و بر مبنای آن مقاله ام را نوشته بودم. شما به این جمله هـرگز تماس نمیگیرید و خود را به نکات جانبی و غـیراصلی مصروف میسازید. شما متن را میگذارید و بر حاشیه میدوید. چنین کاری را از قـلم یکی دو نویسندۀ تقـلبکار و تفـرقه افگن که درینجا از ذکر نامشان ابا میورزم، هم بیاد دارم. ستراتژیی را که آقای "حکیم الله عـزیز" پیشه کرده، عـین ستراتژی معلوم و مشخص همان اشخاص است. تنها به همین دلیل باید بر هـویت آقای "حکیم الله عـزیز" شک برد و وی را در زمرۀ اشخاص" نقاب پوش" دانست. اما برویم و به جواب فـرموده های این آقا بپردازیم:
نمیدانم این آقا بروی کدام سند و دست آویزی به چنین برداشتی دست یافـته است؟ مگر از زبان قـلم این بندۀ خدا چنین چیزی برخاسته است، یا که ایشان عـینک خود را چپه گذاشته و به چنین برداشت نادرست رسیده است؟؟؟؟ شـق سوم این بوده میتواند، که نویسندۀ مقاله ــ که بمانند همتایان خود، شهامت مقابلۀ رویاروی و مردوار را ندارد ــ به دروغ و بهتان متوسل گردیده و با استفاده از مغالطه به سفـسطه بازی میپردازد. از خواص خانه زاد تردامنان است که از راه دغـلبازی و تقـلب، هم توجه اشخاص پاک طینت و راست اندیش را بخود جلب مینمایند و نیز دامان مُدافعان ارزشهای ملی و افغانی را، با افـتراء و بهتان می آلایند. من به یاد ندارم که در کدام نوشتۀ خود چنین چیز صد در صد غـلط را بر زبان آورده باشم. از زبان این قـلم، نوشته های فـراوانی روی سایتها و جرائد افغانی نقـش بسته است، که با دید منصفانه و بیغـرض نمیتوان از هـیچ کدام آنها، چنین نتیجه گرفـت.
به هـر صورت نوشتۀ این وطندار سبب شد، که در مورد زبان دری چیزی گفـته شود، چون بسا کسان از آن آگاهی درست ندارند. در زمینۀ پیدایش زبان "دری" یا "فارسی دری"، که در هـر سه کشور ایران و افغانستان و تاجیکستان رایج است، از یکی از مقالاتم نقـل قـولی میکنم. در مقالۀ "ورود لعات بی مورد و ناباب در زبان دری" که بتاریخ 5 می 2005 ( و بعداً با تجدید نظر بتاریخ 19 نومبر 2005 ) روی جرائد و سایتها آمده بود ــ و هـفـته نامۀ "امید" از نشرش سر باز زد ــ چنین میخوانیم :
« دربارۀ پیدا شدن و به میان آمدن زبان دری یا فـارسی دری، دانشمندان به صراحت و به اشباع سخن نگفـته اند، و یا که گفـته باشند و به نظر بنده نرسیده. آن چه از گفـته های دانشمندان افغان در زمینه به چشمم خورده، ذیلاً تقـدیم میگردد:
در صفحۀ ۱۲ جلد اول "افغانستان در پنج قـرن اخیر" چنین آمده : « ... مهمترین این زبانها زبان دری بود که در سدۀ هـشتم میلادی، از درهم آمیزی زبانِ پهلوی با زبانهای محلیِ باختری، سُغدی و طخاری در خراسان و ماوراء النهر بمیان آمده، رسم الخط عـربی را در کار گرفـت .... »
آقایِ واصف باختری در زمینه گوید: « ... و زبان فارسی زبانی است، که در روزگار خلافـت، منظورم خلافـت به طور خاص روزگار خلفای راشدین است، نه خلافـت اموی و عـباسی. درین دوره ها از بقایای زبان پهلویِ ساسانی و اشکانی و بقایائی از فُـرس باستان یا زبانِ اوستائی، در اثر امتزاجِ آنها به وجود آمده است. و نخستین بار هم لهجه ای که در تخارستان بوده، تعمیم یافـته و در همۀ سرزمین هائی که امروز در شمال افغانستان موقعیت دارد و در آسیای میانه گسترش یافـته....» و باز گوید : « امروز به عـنوان یک حقـیقـت پذیرفـته شده که افغانستان، گهواره و پرورشگاه زبان فارسی بوده، در همه اقالیم زبان فارسی من جمله در مجامع خاورشناسان به همین نام شناخته می شود. در مورد کلمۀ "دری" که امروز غالباً به دنبال زبان فارسی آورده می شود، اگر بحث کنیم؛ در گذشته عـده ای می گفـتند، این کلمه با "رای" مشدد باید نوشته شود، ( درّی ) منسوب به درّه قـرار قـواعـد زبان عـربی چون نسبت داده شده، در آخر "یای" نسبتی گرفـته. عـده ای "دری" را منسوب به دربار میدانستند (و مدعی بودند) چون این زبانِ رسمی دربار ها بوده، به این لحاظ دری نامیده شده. بعداً تحقـیقات خاورشناسان از جمله "کریستینسر" دنمارکی و "دینینگ" انگلیسی درین مورد چنین داوری دارند، که در اصل کلمۀ دری "دهاری" بوده و "دهار" نام اصلی سرزمینی است که امـروز "تخار" مینامیم. و"تخار" تعریب شده از"دهار" است. زبان "دُهاری" یکی از گویش های زبان فارسی است، که "دَهاری" و "دُهـری" و سر انجام "دری" شده. » ( نقـل از کنفـرانس استاد واصف باختری مؤرخ ۱۵/ ۱/ ۲۰۰۱ پشاور، که در شمارۀ ۹ ـ ۱۱ سال دوم ماهـنامۀ "انسجام" ( دلو، حوت و حمل ۱۳۸۰ ـ ۱۳۸۱ ) چاپ تهران، نشر گردیده ). در مورد چگونگیِ پیدایش زبان دری، هم میر محمد صدیق فـرهـنگ و نیز جناب واصف باختری، زیر تأثیر نوشته های دانشمندان ایران ــ که در بسا موارد "بیطرفی علمی و عالمانه" را زیر پای میکنند ــ رفـته و زبان دری را آمیزه ای از پهلوی با زبان های محلی افغانستانِ قـدیم ــ آریانا و خراسان ــ قـلمداد کرده اند.
جناب میرعـنایت الله سادات ضمن مقالۀ جالب و آموزندۀ خود "پیدایش، تکامل و دورنمای زبان دری" مینویسد:
« مؤرخ توانای افغان، احمد عـلی کهزاد بیش از نیم قـرن قـبل ( ۱۹۵۱ م ) طی بیانیۀ عـلمی و تاریخی خود در موزیم ایران گفـت : « هـیچ جــای شبهه ای نیست، که پرورشگاهِ اولی این زبان ( دری ) در حصص شمالی افغانستان بود، که از پامیر تا هـریرود را در بر میگرفـت و در ماوراء النهر هم رواج داشت. بعضی ها تصور کرده اند که زبانِ دری معجونی است مرکب از زبان پهلویِ ساسانی و لغات عـربی. حال آنکه یکی از صفات زبان دریِ حقـیقی، عـدم دخالت زبان عـربی است و چند قـرن پیش از زبان عـربی در افغانستان تشکل نموده بود. از جانب دگر دری زبانی نیست، که بعد از نابود شدنِ زبان پهلویِ ساسانی بمیان آمده باشد، بلکه دری و پهلوی دو زبان است، که مُوازیِ هم یکی در افغانستان و دیگری در ایران بمیان آمده و نشو و نمو کرده و به زمان هائی معین، از اینطرف به آنطرف و دگری از آنطرف به اینطرف پراگنده شده است. » ( کهزاد احمد عـلی ( ۱۹۵۱ م ) "افغانستان و ایران" کنفـرانس آقای کهزاد در موزیم ایران باستان، چاپخانۀ مظاهـری، تهران صفحۀ ۳۲ (
مرحوم پوهاند عـبدالحی حبیبی در صفحات ۳۹ ـ ۷۳۸ کتاب معظّم خود "تاریخ افغانستان بعد از اسلام" ( چاپ دوم، ۱۳۶۳، دنیای کتاب، تهران ) چنین مینگارد : « تا این زمان عـقـیدۀ شایع این بود : که پس از حملۀ عـرب، زبان پهلوی تغییراتی پیدا کرد و به تدریج بزبان فارسی کنونی منقـلب شد. اما درین نزدیکی ها عـقـیدۀ دیگری ظهور کرد، که زبان دری در ادوار پیش از اسلام نیز ــ در عـرض پهلوی ( مُوازی به زبان پهلوی ــ شرح ازین قـلم است ) ــ وجود داشته است. و بنا برین ادوارد براون مستشرق انگلیسی، پهلوی را زبان فارسی میانه و فارسی دورۀ اسلامی را فارسی جدید نامیده است.
این نظر جدید عـلمی که زبان دری افغانستان از زبان پهلوی نزائیده، اکنون یک سند قـوی و واضحی را پیدا کرده، که عـبارت از کشف سنگ نبشتۀ دری تخارستانی در سرخ کوتل بغلان است، که ما در آغاز فـصل اول از آن صحبت کردیم. اکنون که سنگ نبشتۀ مکشوفۀ بغلان را بزبان دری تخاری و رسم الخط یونانی می بینیم، اعـتراف میکنیم، که زبان دری کنونی از زبان پهلوی منشعب نشده، بلکه در مدت یکهزار و هـشتصد سال تا دوهـزار سال پیش ازین در تخارستان تاریخی زبان تکلم و تحریر و ادب و دربار بوده، که اینک ۲۵ سطر نوشتۀ آنرا در حدود ۱۶۰ لفـظ به همان شکل و عـناصر کهن تاریخی در دست داریم و بنا برآن کشف این سنگ نبشتۀ گرانبها، تحولی را در عالم زبانشناسی و تاریخ ادبیات افغانستان بوجود می آورد، و عـقاید کهنه را متزلزل میگرداند.
از جملۀ دلایلی که برای وجود زبان دری در ادوار قـبل الاسلامی اقامه میکردند، این بود، که آثار منثور و منظوم زبان دری بعد از تحریر مقـدمۀ منثور شاهـنامۀ ابومنصوری ( ۳۴۶ هجری، ۹۵۷ م ) بدست آمده، و تمام این آثار بزبان فـصیح و استوار و پختۀ دریست، که باید قـرنها قـبل از اسلام پرورش دیده، تا باین درجه فـصاحت و متانت ادبی رسیده باشد. دو دیگر اینکه از دورۀ اوایل اسلام، برخی عـبارات و منقـولات در کتب عـربی ( مثلاً در کتاب المحاسن و الاضداد جاحظ ( ۱۶۰ و ۲۵۵ هجری ) و در عُـیون الاخبار ابن قـُتَیبه و تاریخ طبری و مسالک و ممالک ابن خرداذ به و غـیره ) نقـل شده که به دری فـصیح اند. و باز در اوقاتیکه در خراسان و سیستان به گفـتن شعر دری آغاز کردند، این اشعار نیز بزبان پرورده و استواری اند که باید قـبلاً قـرنها تربیت دیده و باین مرتبۀ پختگی رسیده باشند.
به استناد سنگ نوشتۀ بغلان باید گفـت : که مادرِ زبان دری بشکلی که در ین نوشته ثبت شده، در حدود قـرن اول و دوم میلادی یعنی تقـریباً دو هـزار سال قـبل وجود داشت، و این زبان از آن سیمای قـدیم اوایل عهد مسیحی، در مدت پنج و شش قـرن، بقـیافـت زبان دری قـرون نخستین اسلامی درامد، که نمونـــــۀ کهن تر نثر آن در مقـدمۀ شاهـنـــامۀ ابومنصوری ( ۳۴۶ هجری ) موجود باشد ( میباشد (. »
و در صفحۀ ۶۳۹ این کتاب در شرح ماههای بابُلی در افغانستان قـدیم، چنین می آرد : « در عـصر کوشانیان مُقارن قـرن اول مسیحی در تخارستان این شهور ( ماه ها ــ شرح از منست ) را مینوشتند.، و دلیل این سخن کتیبۀ حدود ۱۶۰ م سرخ کوتل بغلان است، که زبان آن دری قـدیم یا تخاری و رسم الخط آن یونانی شکسته و تاریخ آنرا به ماه بابلی نوشته اند، چنین : "به سی و یکم سال سلطنت، هـنگام نیسان ماه" ( مادر زبان دری صفحۀ ۰ ۱۴) »
علامه حبیبی در رسالۀ خود "مادر زبان دری یا زبان دوهـزار سالۀ افغانستان" چاپ ۱۳۴۲ کابل ـ که متأسفانه بدان دسترس پیدا نکردم ـ حتماً در زمینه به تفـصیل بیشتر گپ زده است.
داکتر سید خلیل الله هاشمیان، استاد سابق زبانشناسیِ پوهـنتون کابل ضمن « رساله ای در "سخن شناسی" » چنین فـرماید : « ... فـرانسویها کلمۀ فارس را ( پغس ) و انگلیسها ( پرشیا ) تلفـظ کردند و از دوصد سال باینطرف در کتابهای خود ( فارسی ) را زبان این منطقه ( بشمول افغانستان و تاجکستان و غـیره ) خوانده، کشور افغانستان را جزءِ "فلات ایران" دانسته، و بفامیل زبانهای این منطقه که بایست "هـند و آریائی" خوانده میشد، تاپۀ "هـند و ایرانی" را زدند. دانشمندان ایران معترفـند و در کتابهای چاپ ایران درج وثبت شده که منشأ زبان دری آن قـسمت خراسان باستان است که افغانستان امروز نامیده میشود و این زبان از افغانستان به کشور فارس رفـته و زبانهای بومی کشور فارس را مغلوب ساخته و در آن دیار زبان عام شده است. «
و در جای دیگر گوید: « زبانشناسان غـربی باین واقعیت چندان علاقه ندارند که زبان دری از منطقۀ افغانستان به ایران رفـته، و چون از واقعیتهای تاریخی منطقه چندان آگهی ندارند، ایرانیها بالای آنها قـبولانده بودند که مثلاً زبان دری منشعب از زبان فـرس باستان و پهلوی است : ایرانیها تا ۶۰ سال قـبل زبان پشتو را منشعب از سنسکرت میدانستند و ذهـنیت فلالوجستهای غـربی را قـبلاً در زمینه مغشوش ساخته بودند. اما بعد از آنکه مبادی زبانشناسی در پوهـنتون کابل رونق گرفـت، زبانشناسان افغان توانستند به دانشمندان غـربی بفهمانند که پشتو و دری دو خواهـر زبانِ متولد از اوستا میباشند، نه از فـرس باستان و پهلوی. بعد ازینکه عـلمای غـربی در افغانستان به تحقـیقات پرداختند و واقعیت ها را درک نمودند، ایرانیها موقـف پشتو را بحیث خواهـر زبان دری پذیرفـتند و حتی حاصر شدند در پوهـنتون مشهد و تهران به تدریس آن موقع بدهـند. اما در مورد انشعاب زبانهای دری و پشتو از مادر اوستا هـنوز هم تن درنمیدهـند و بغلط تدریس و تبلیغ میکنند که اوستا از فـرس باستان منشعب شده است. «
و همو در جای دیگر این رساله نویسد: « زبان دری دنبالۀ زبان "فارسی میانه ( پهلوی )" نیست، بلکه دختر اوستا و منشعب از مادر زبان آریائی است که در منطقۀ آریه ها و خراسان وجود داشت و ازین منطقه بکشور فارس رفـته است. باریکی موضوع درینست که اگر کورکورانه قـبول شود که زبان دری دنبالۀ زبان پهلوی است، تاریح به نفع ایرانیها سرچپه میشود، که گویا زبان دری از کشور فارس به خراسان آمده است. این موضوع را زبانشناسان خوبتر میدانند و توضیح آن مستلزم مقالۀ دیگریست، که درین مختصر نگنجد ».
از گفـته های بالا نتیجه میگیریم، که زبان دری از بقایای زبان اوستا و مدتها قـبل از ظهور دین مبین اسلام، در افغانستانِ باستان بوجود آمد. قـرنها بعد، که اعـراب بر سرزمین ما مستولی گشتند، زبانِ دری هم رسم الخط عـربی را پذیرفـت و نیز کلمات و لغاتِ آنرا.
این زبان شیرین و نمکین پس از آنکه قـرن ها در زادگاهِ خود پائید، قـوام یافـت و بالیده گردید، از مهد و گهواره اش بدر آمده و ممالک همجوار ــ از جمله فارس ــ را درنوردید و زبان های محلی آنجا را آهـسته آهـسته ولی یکسره، از سرِ راهِ خود روبید و خود جایشان را گرفـت. » ( پایان نقـل قـول )
از مطالب بالا نظر بنده در مورد زبان "دری" یا "فارسی دری" ، عـملاً و بصراحت کامل دیده شده میتواند. میتوانم شواهـد بسیار دیگر را نیز از آرشیف مقالاتم در سایت "افغان ــ جرمن ــ آنلاین" و دگر جاها برون آورده و به رخ جناب حکیم الله عـزیز بکشم. اما میترسم که نقـل قـول بسیار حَجم مقاله را، بزرگتر ازین بسازد و حوصلۀ خواننده را لبریز گرداند. جناب عـزیز و هـر عـزیز دیگر هموطنم را دعـوت میکنم، که سری به آرشیف یاد شده زده و رفع تشویش نمایند و بعد ازین بر خلق خدا تهمت نبندند. دروغ گفـتن و تهمت بستن کار انسانهای باکرامت و افغانان صدیق نیست.
برای اینکه آقای حکمت الله عـزیز در مورد کلمات "دری" یا "فارسی دری" منظر بهتری پیدا کند، از زبان بزرگان و پیشقـراولان کشور ایران ــ که این همه مورد ستایش و پرستش وی قـرار دارند ــ نقـل قـولی چند کرده و گفـته های ایشان را در طبق اخلاص، پیش رویش میگذارم.
داکتر محمود افـشار یزدی ــ مؤلف کتاب سه جلدی "افغان نامه" ــ که تتبعات بسیار در مورد تاریخ و زبان در افغانستان کرده، در "پیش سخن" کتاب "تاریخ و زبان در افغانستان" اثر نجیب مایل هـروی چنین آرد : « ... چون اکنون صحبت ایران و افغانستان در میان است و زبان فارسی دری رایجترین زبانها در هـر دو کشور است، عـنان سخن را مخصوصاً بدان سو میکشانیم، زیرا متأسفانه کسانی در افغانستان پیدا شده اند که بمبارزه با آن برخاسته اند.
نخست میخواهم بدانم که آیا زبان دری متعلق به خود افغانستان است یا بر آن از خارج تحمیل شده است. سپس، آیا گسترش آن در آنجا بسود ملت و کشور افغان است یا به زیان آن....
این زبان در درجۀ اول زائیده و پرورش یافـتۀ افغانستان است، نه ایران، اما استان های ایران هم بعد از خراسان ( افغانستان قـدیم ــ شرح از منست ) یکی پس از دیگری، با راهگشائی شعرا و نویسندگان، زبان و لهجۀ محلی را کمابیش رها کرده و زبان دری خراسان را برگزیدند، بطوری که چند صد سال بعد تر در شیراز و گنجه و شروان هم زبان ادبی شد، و مولوی بلخی و دیگران آنرا به آسیای صغیر و دولت عـثمانی سوغات بردند....
در کتاب حاضر که به خامۀ یک نفـر دانشمند افغانی نوشته شده، گاهی بعضی کلمات و اصطلاحات یا جملاتی هـست که در ایران مصطلح نیست ولی برای ما شیرین و گوشنواز و دلپذیر است. به همین جهت ما آنها را در چاپ نگاه داشتیم و بعضی از آنها را خودمان هم در نوشته های خود بکار برده و میبریم، تا کم کم دو لهجۀ فارسی و دری بهم نزدیکتر شوند. شاید برخی از آنها در بعضی از نقاط ایران از جمله خراسان کنونی که همسایۀ افغانستان است، در لفـظ عامه رواج داشته باشد.» ( صفحات 8 تا 11 "تاریخ و زبان در افغانستان" اثر نجیب مایل هـروی، چاپ موقـوفات افـشار، تهران، 1362 )
داکتر پرویز ناتل خانلری استاد زبردست پوهـنتون تهران در صفحۀ 293 "تاریخ زبان فارسی" خود گوید : « دری افغانستان : دری نام یکی از دو زبان رسمی افغانستان است. این کشور که قـسمت عمدۀ آن گهوارۀ ادبیات گرانبهای فارسی بعد از اسلام بوده است، بی شک یکی از شریکان بزرگ و وارثان بحق این فـرهـنگ وسیع و عمیق است و زبانی که بطور مطلق دری خوانده میشود، در حقـیقـت جز ادامۀ همان فارسی دری نیست که رابعۀ بنت کعب و دقـیقی و عـنصری بلخی و سنائی و سید حسن غـزنوی و عـبد الحی گردیزی و خواجه عـبد الله انصاری هـروی و ناصر خسرو قـبادیانی و دهها امثال ایشان با همکاری بزرگان دگر این سرزمین پهناور، بنیاد گذاشته و به کمال رسانیده اند. » و در صفحۀ 370 همین کتاب چنین آرد: « در دوران پیش این نواحی از مرکز ادبی ایران، یعنی خراسان، دور بودند و به این سبب فارسی دری هـنوز در میان عموم طبقات رواج و انتشار نیافـته بود. گویش های متعدد محلی در هـر قـسمت، زبان عـــامۀ مردم بود و تنها کسانی که اهــــل عــــلم و ادب بودند، فـــارسی دری را می آموختند و در آثار دیوانی و اداری و عـلمی و ادبی بکار میبردند، اما کسان در خانه و بازار به گویش محلی خود متکلم بودند. بنابرین فـــــارسی دری زبان مادری و طبیعی ایشــــان نبود و تنهــا از راه درس خواندن این زبان را می آموختند. » و در صفحۀ 291 در مورد زبان "تاجیکی" گوید : « این زبان همان زبان فارسی دری است با اندک تفاوتی در واژگان و چگونگی ادای بعضی از واکها....» ( جلد اول "تاریخ زبان فارسی" اثر داکتر پرویز ناتل خانلری، چاپ چارم ، نشر نو ، تهران، 1369 )
امید است که آقای حکمت الله عـزیز و هـر کسی دیگر که زیر این نام پنهان گردیده، متوجه گردیده باشد، که استعمال کلمات "دری" و "فارسی دری" و "فارسی" در کلام بزرگان و دانشمندان ادبیات فارسی دری به همین شکل بکار رفـته و این طرز استعمال نه ساختۀ "معروفی" است و نه بافـتۀ اشخاصی که به گفـتۀ شما پرستاری "طویلۀ اسپان" را بعهده دارند. این مقـوله ها نه از طرف اشخاص "عـقـده ئی" وضع گردیده اند، و نه ساخته و بافـتۀ بیسوادان است. این مقـوله ها را عـلماء و دانشمندان معظم ادب دری وضع کرده اند، که متأسفانه شما و امثال شما از درک آن عاجز هـستید. مقـولات عـلمی را نمیتوان با دید عامیانه و بازاری، تشریح کرد.
حالا گوشه های دیگری را از نوشتۀ ایشان بیرون کشیده و مورد تبصره قـرار میدهم :
آقای حکیم الله عـزیز نویسد: « … ایران از لحاظ فـرهـنگی به خصوص تأثیر زبان فارسی در افغانستان نقـش بزرگ و غـیر قابل مهار دارد. جالب این است که این نفـوذ و تأثیر بیشتر از همه دامنگیر دیپلوم و انجنیر گویا زبان شناسی! خلیل الله معروفی است که خود را ضد ایران و دشمن نفـوذ فـرهـنگی ایران و زبان فارسی معرفی می کند. زیرا خلیل الله معروفی به خوبی میداند که زبان فارسی را در سایۀ همین نفـوذ و تأثیر فـرهـنگی ایران در عـرصۀ زبان آموخته است. او همین اکنون برای دانستن معنی کلمات فارسی از فـرهـنگ لغت زبان فارسی چاپ ایران و تألیف ایرانیها استفاده می کند.
چون چیزی در این مورد به زبان فارسی یا به گمان خلیل الله معروفی زبان دری افغانستان وجود ندارد. اگر کدام فـرهـنگ زبان دری افغانستان که چاپ افغانستان و تألیف کدام زبان شناس افغان باشد و خلیل الله معروفی از آن استفاده می کند و دیگران از آن بی خبر است، آن را به همه کس معرفی کند. در حالیکه چنین نیست و هـر چه را که خلیل الله معروفی در مورد زبان فارسی و شعر و ادب فارسی میداند با مطالعه از کتاب های چاپ ایران و عمدتاً آثار ایرانیها گرفـته است. اگر جناب معروفی همین اکنون کتاب های فارسی در خانۀ خود داشته باشد، یقـیناً که بیشترین آنها چاپ ایران و تألیف و یا ترجمۀ ایرانیها است » و باز نویسد : « من واقعاً از تۀ دلم ( تهِ دل ــ تصحیح از منست ) به جناب خلیل الله معروفی که از نفـوذ و اثرگذاری فـرهـنگی ایران در عـرصۀ زبان فارسی در افغانستان به ناامیدی و مصیبت یاد میکند، تسلیت عـرض می کنم. خداوند به او و به داکتر روستار تره کی و همۀ آنانیکه با وجود دشمنی به زبان فارسی و در پیش گرفـتن راه فارسی ستیزی، خود به این زبان مقاله می نویسند توفـیق و کامیابی بیشتر عـنایت کند تا هـر چه بیشتر به فارسی بنویسند. »
این برداشت حکیم الله خان هم، کاملاً هـوائی و دور از واقعیت بوده و در حقـیقـت تهمتیست، که بر دامان بیگناهان زده میشود. هـیچ افغان خدمات ارزندۀ دانشمندان بی شمار ایران را در عـرصۀ زبان و آنچه بدان ارتباط میگیرد، انکار کرده نمیتواند. اما گپ بر سر اقـرار و انکار نیست، سخن بر سر سرسپردگی و دنباله روی از فارسی ایران است، که من و امثال من از آن هـشدار میدهـیم، و همین نکته است که ــ بنا بر ملحوظاتی که نزد خود شماست ــ بدماغـتان خوش نمیخورد. برخلاف ادعای شما، ما پیش ازینکه آثار مطبوع ایران به افغانستان سرازیر گردد، هم مطبوعات داشتیم، هم مؤسسات عـلمی، هم نویسنده داشتیم و هم محقـق و ادیب و فـاضل و شاعـر و داستاننویس و خبرنگار و .... ولی زبان ما، دری خالص بود و نیالوده از لوث فارسی ایران. ما در واقع مکتب ادبی جدید زبان دری را دایر کرده و در راه شگوفائی و پرورش آن روان بودیم. تا اینکه نظر به اوضاع نابسامان افغانستان در سه دهـۀ اخیر، همه چیز دگرگون گردید. ما اکنون همه چیز خود را از نو میسازیم و در صددیم، که نه تنها به اعمار مجدد کشور و جامعۀ خود بپردازیم، بلکه بسوی شگوفائی و اتکاء بخود نیز برویم. اتکاء به خود از هـر نگاه، و از جمله از نگاه فـرهـنگی. اینجاست که نمیتوانیم دکتاتوری فـرهـنگی ممالک همسایه را بپذیریم؛ ایران باشد یا پاکستان. اما نظر شما درین زمینه کاملاً و باصطلاح ریاضی 180 درجه مخالف چیزیست، که من و امثال من می اندیشند. شما این استقلال طلبی ما را در مقالۀ خود "دشمنی با زبان فـــارسی" و "فـــــارسی ستیزی" عـنوان کرده اید، و چـقـدر بی انصافانه و ظالمانه عـنوان کرده اید.
من ضمن مقالات بی حسابم بر نکات مطروحۀ شما ــ یعنی پیش ازین که چنین مسأله ای را مطرح کنید ــ مکث کافی کرده و سپاسگزاریم را از ایرانیان دانشمند بر زبان رانده ام. مثلاً در مقالۀ "خائن خائف است" که بتاریخ 27 فـبروری امسال روی سایتها آمد، چنین نوشته بودم : « قابل وقع و توجه، آثار ایران است که سیل آسا وارد ملک ما میشود. من اما قـطعاً ناراض نیستم و بلکه خیلی خشنود هم هـستم، که چنین آثار در دسترس ما و همه فارسی زبانان قـرار میگیرد. من حتی قـدمی فـرا تر رفـته، سپاسگزاری و مدیونیتم را از ایرانیان دانشمند و سختکوش، ابراز مینمایم. مدیونیت ازینرو که ما از خوان رنگینی که ایرانیان هموار کرده اند، بیدریغ استفاده میکنیم. این استفادۀ بیدریغ ما از آثار مطبوع ایران مگر معنای آن را ندارد، که ما اصطلاحات نامطبـوع و بی نمک فارسی ایران را هم اقـتباس کنیم؛ آن هم در عـوض کلمات و اصطلاحات زیبا، سره و مأنوس و مفهومی که در دری خود داریم. من در مقالۀ مبسوط "سَرَگی و دیرپائی لغات و اصطلاحات در زبان عامیانۀ دری" بحث مفـصلی در زمینه کرده و رُجحان و سره بودن اصطلاحات و کلمات دری خود را با دلایل و شواهـد ثقه پیش دیده کشیده ام. نویسندۀ نقاب پوش و هـر علاقه مند و خواهـندۀ دیگری را به خواندن آن مقاله در سایت "افغان ــ جرمن ــ آنلاین" دعـوت میکنم.»
بلی؛ استفاده از نعمات دیگران یک چیز است و خود را مقـید و پابند ساختن به بیگانگان، چیزی دیگر. جهان ما از برکت عـلم و دانش و فـرهـنگ و تکنالوجی فـرنگیان ( امریکا و انگلستان و جرمنی و فـرانسه و ...) به زندگی مدرن رسیده، اما این بدان معنی نیست، که جهان نوکر ایشان باشد و دکتاتوری ایشان را بپذیرد. امروز از برکت توجهِ جامعۀ بین المللی، در افغانستان خواب آرام میکنیم و از دست جنگپروران، تا حدی در امانیم. این اما بدان معنی نیست که نوکر جهان باشیم و هـرچه آنان گویند، قـبول کنیم.
مینویسد : « حتماً جناب دیپلوم انجنیرخلیل الله معروفی در دوران ابتدایی مکتب کتاب فارسی آن دوران را نه به نام دری بلکه بنام فارسی خوانده است. همین اکنون که اگر این دیپلوم انجنیر در داخل افغانستان از مردم تاجک و فارسی زبان در شمال، غرب، جنوب و شرق افغانستان بپرسد که به کدام زبان گپ می زند، میگویند به زبان فارسی. یا میگویند فارسی زبان هـستیم. هـیچکس نمی گوید که ما دری زبان هـستیم یا زبان ما، دری است. حتی مردم عام پشتون افغانستان فارسی زبان ها ی وطن خود را دری زبان زبان نمی گویند بلکه آنها را فارسی زبان، فارسی وان یا پارسی وان می گویند. یکبار در افغانستان کلمۀ فارسی از روی جلد کتاب های فارسی حذف شد و نام آنرا دری گذاشتند. از آن بعد گفـتند که زبان افغانستان دری است از ایرانیها فارسی. تا حالا همین گپ ادامه دارد. البته دلیل و عامل این گپ را جناب معروفی میداند و ضرور نیست که به توضیح آن پرداخته شود.»
گرچه در سطور بالا به اندازۀ کافی بر موضوع مکث گردید، اما مراتب ذیل را در تتمه و تکملۀ آن اضافه میکنم. شما که از کوچۀ عـلم زبانشناسی حتی گذر هم نکرده اید ــ و نوشتۀ سر تا پا مغلوط شما شاهـد مدعاست ــ باید به قـول دانشمندان عـلم زبانشناسی وطن تان اعـتماد نمائید. آری؛ استادان برجستۀ زبانشناسی پوهـنتون کابل برویت اسناد و دلایل متقـن و استوار بدین نتیجه رسیدند، که "زبان فارسی دری" یا "دری" را جانشین "فارسی" بسازند، خصوصاً که "فارسی نامیدن" این زبان این نکته را تداعی میکند، که این زبان با "فارس" گویا ارتباطی داشته و از سرزمین "فارس" به افغانستان آمده باشد. اگر تا چل پنجاه سال پیش این زبان به غـلط "فارسی" خوانده میشد، دلیل شده نمیتواند که بر همان اسم غـلط منهمک بمانیم. وقـتی حقایق روشن گردید، دیگر حق نداریم از آن خلاف ورزیم . چون نور آمد، ظلمت رخت برمی بندد. شما نمیتوانید رواج عـوام و عامیانه را بحیث سند برخ کس بکشید. عـوام گپهای بسیاری دارند، که با حقایق در تقابل و تضاد قـرار دارد. عـوام اعـتقاد فـراوان به خُرافات دارند. به عـقـیدۀ عـوام زمین هموار و بر شاخ گاو سوار است. مردم عادی و توده ها به گفـته های عهد عـتیق هم معتقـدند.
دانشمندان دلسوز و مراجع عـلمی وطن تان زبان شما را "دری" میگویند، اما شما که آن را با اقـتفاء از عـوام "فارسی" میخوانید، و یا که بخاطر ملحوظات دیگر حق و اجازۀ "دری خواندن" آنرا ندارید، اختیار دارید. شما فارسی بگوئید، فارسی بنویسید، فارسی بیاندیشد، فارسی بزیید و فارسی بمیرید!!!!! نمیدانم، شاید پابندیی دارید و تعهدی سپرده اید، که این زبان را هـرو مرو "فارسی" بخوانید؛ خدا داند !!!!
مینویسد : « میگویند که یک رسام و یا نقاش بسیار ورزیده و استاد این هـنر، رسم و تصویری را کشید و به نمایش گذاشت. او در زمان دیدار تماشا ی مردم در پای رسامی اش ایستاد بود و تبصره ها و نظریات باز دیدکنند گان را می شنید. در این حالت که بسیاری از بینندگان به تحسین رسام و توانایی اش در هـنر رسامی می پرداختند، یکی از آنها این رسامی را بی ارزش و بی اهمیت خواند و کار رسام را به تمسخر گرفـت. رسام که فکر میکرد این شخص استاد بسیار ماهـر و ورزیده تر از او در رسامی است، با ادب واحترام زیاد که او را استاد بزرگوار خطاب کرد از او خواست که عـیب رسامی اش را در آن رسم به نمایش گذاشته شده توضیح دهد و او را رهنمایی کند. آن شخص گفت که من در مورد رسامی چیزی نمیدانم. کار من در طویلۀ حیوانات است و اسپان را نگهداری می کنم. سپس رسام که با شنیدن شغل منتقـد رسامی خویش ناراحت شده بود با خون سردی برایش گفت: آقا! دیگراز طویله ات بالاتر گپ نزنی.»
تشکر از تشبیه و تمثیل تان، که به درجۀ اول بخود شما برمیخورد و در مورد شما صدق میکند!!!!!! اما تعجب درینست، که قـضاوت در مورد زبان و زبانشناسی را از کسی میشنویم، که خود بوئی ازین رشته نبرده. مگر شخصی که خود اهـل فـن نیست، میتواند نظر فـنی و عـلمی قایم کند و در یک مورد خاص عـلمی نظر بدهـد؟؟؟ شما در دو صفحه نوشتۀ تان دهها غـلطی املائی و انشائی را مرتکب شده اید. ( لست اغلاط املائی و دستوری شما را در آخر مقاله می آرم. ). شما که بر الـفـبای زبان خود حاکم نباشید، چطور میتوانید، در مورد عـلم زبان و زبانشناسی اظهار نظر کنید؟؟؟ شما صلاحیت قـضاوت بر موضوعات عـلمی و زبانشناسانه را از کجا میگیرید؟؟؟؟ از خواب و رؤیا و یا از راه بامها؟؟؟ به نظر شما یک انجنیر حق ندارد در موضوعات خارج از مسلک خود معلومات به دست آرد، عـلم بیاموزد و اظهار نظر نماید. عـین همین مطلب نادرست را پیش کسوت شما آقای "درویش دریادل" طی دو مقالۀ طنزگونه و جفـنگ وش خود مطرح کرده بود و من بلافاصله جوابش را ضمن مقالۀ "برادرزادۀ ناخواسته، درویش دریادل" نوشتم. اینک همان پراگراف مربوط را از مقاله ام نقـل میکنم :
« ... تعجب شما بر این نکته که یک "انجنیر" قادر است، غـیر از ساحۀ تخصصی و مسلکی خود در موضوعات دیگر هم ابراز نظر کند، واقعاً باعـث تعجبم گردید. شما گویا "نقـش" را از روی "نقاش" ارزیابی میکنید. بزرگترین دانشمندان و سیاستمداران، در رشته های غـیرمسلکی خود، موفـقـیت کسب کرده اند. صدراعـظم آلمان که در عالم سیاست لقـب "زن آهـنین" و یا "باقـدرت ترین زن دنیا" را کمائی کرده، خود "داکتر فـزیک" است. برجسته ترین وزراء و سیاستمداران افغانستان، عـلم اداره و سیاست را نخوانده بودند. استاد خلیل الله خلیلی و استاد عـبد الحق بیتاب و قاری عـبد الله خان ملک الشعراء در افغانستان و استاد فـروزانفـر و استاد سعید نفـیسی و ملک الشعراء محمد تقی بهار در ایران ، همه در مسجد و پیش ملا درس خوانده بودند. ولی همین ها بودند، که صدها و هـزاران تعلیمیافـته و داکتر و پروفـیسر را به جامعه تقـدیم کردند. مرحوم میر غلام محمد غـبار و پوهاند مرحوم علامه عـبد الحی حبیبی ــ که نظیرش را در منطقه سراغ نداریم ــ تحصیلات اکادمیک نداشتند. خلص کلام که با هـزار و یک دلیل و برهان منطقی میتوان ثابت ساخت، که ادعای شما هـیچ اساس ندارد و غـیر از مغز مشوش و حسود خود شما، به درد کسی دیگر نمیخورد. بهتر بود چنین گپها را به مرغ و ماهی میگفـتید و آبروی هـرچه "درویش" و "دریادل" است، بر زمین نمیریختید....»
دوستانم که کسی را با همین نام و تخلص شما میشناسند، از گذشتۀ ذلیل و خجالتبار وی حکایت کرده، فـرمودند که جواب شما را نگویم و در برابر هـذیان گوئی هایتان خاموشی گزینم. من مگر گپ عـزیزان را بزمین انداخته و به حرمت قـلم و به امید اینکه حدس ایشان درست نباشد، این همه سطور را نوشتم. هـدف از نوشتن این مضمون مگر این هم بود، که مطالب آن از یکطرف ادعاهای باطل شما را آفـتابی میسازد و از طرفی عـرضۀ چنین موضوعات بدرد وطندارانم میخورد. فـقـط بر همین فـرض مقاله را نوشتم.
من فـقـط بر چند پراگراف مقالۀ حکیم الله خان انگشت گذاشتم، که اگر بر تمام نوشته اش مکث میگردید، کار مقاله به بیست سی صفحه میکشید. در آخر یک نکته را بیاد این هموطنم میدهم، که : من از ارزشهای ملی تو دفاع می کنیم و تو می آئی و بر مدافعان وطنت میتازی؛

مه گریان جان ترا میکنم و تو قلاغ دهان مرا میگیری!!!!

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

لست اغلاط املائی و دستوری مقالۀ آقای حکیم الله خان :
ــ دو بار مینویسید :"سایت افغان جرمنی". اما نام این سایت "افغان ــ جرمن ــ آنلاین" است.
ــ مینویسید : "... معروفی در مقالۀ ذکر شده از توان و قـدرت ایران برای نفوذ فارسی با لحن نا امیدانه و مصیبت باری اینگونه یاد می کنند." عـبارت "برای نفـوذ فارسی" درینجا اصلاً ترکیب طبیعی فارسی نیست، بلکه ترجمۀ باللفظ از زبانهای فـرنگیست. درعـوض باید مینوشتید : "در عـرصۀ نفـوذ فارسی" یا "از نگاه نفـوذ فارسی" و ....
ــ مینویسید : "دیگران از آن بی خبر است،..." : برای کلمۀ "دیگران" باید فعل جمع "اند" را بکار میبردید.
ــ مینویسید : "من واقعاً از تۀ دلم..." کلمۀ "ته" مختوم به "ها"ی ملفـوظ است و حین اضافـت "کسره" بر میدارد، نه "همزه". باید مینوشتید "تهِ دلم". این غـلطی عـین اغلاط تیپیک آقای قـوی کوشان را، بخاطر می آورد.
ــ مینویسید : "با وجود دشمنی به زبان فارسی...". درینجا باید "با" مینوشتید، نه "به".
ــ مینویسید : "... امریکا و انگلیس با تمام قـوا..." شما به تقـلید از عـرف غـلط فارسی ایران، "انگلستان" را "انگلیس" مینویسید. برای درک مشرح موضوع به پاورقی مضمون "ورود لغات بی مورد و ناباب در زبان دری" در آرشیف بنده در سایت " افغان ــ جرمن ــ آنلاین" مراجعه نمائید. به تأکید میگویم، که دنباله روان سرسپردۀ فارسی ایران، به شمول محمد قـوی کوشان، مدیر "تفـرقه نامۀ امید" هم، این اشتباه را پیوسته مرتکب میگردد.
ــ مینویسید: "دیدار تماشای مردم در پای رسامی...". یعنی که "تماشای مردم" را دیدار میکردند؟؟؟ این ترکیب نه تنها از نگاه زبان غـلط است، بلکه از درک منطق نیز غـلط است.
ــ مینویسید : "نسل های آیندۀ که..." باید مینوشتید : "نسل های آینده ای که ..."
ــ مینویسید : "چند لغات جدید..." باید مینوشتید "چند لغت". در زبان فارسی دری "معدود" همیشه "مفـرد" است، یعنی که "چند کتاب" میگوئیم و "چند نفـر" و "چند روز" و نه این که بگوئیم : "چند کتاب ها" ، "چند نفـرها" و یا "چند روزها". یا اینکه شما فـرق "لغت" و جمعش "لغات" را نمیدانید و بر روال رسم عـوام، چنین کرده اید؟؟؟؟
ــ مینویسید : " و اولاد های آنها...". کلمۀ "اولاد" جمع "ولد" است و جمع بستن مکررش، بیهوده و لهو.
ــ مینویسید : "مسئولیت". اما ترتیب درست املای این لغت عـربی "مسؤولیت" است که "اسم مصدر جعلی" کلمۀ "مسؤول" است. نوشتن کلمات "مشؤوم" و "رؤوف" و "شؤون" و غـیره هم فـقـط به همین املاء درست است. لطفاً به مقالاتم در زمینه رجوع فـرمائید.
با مد نظر گرفـتن اغلاط فـراوان املائی و انشائی شما آقای "حکیم الله خان" در زبان دری، که مشت گونه نمونۀ خروارِ آن را درینجا برشمردم، بدین نتیجه میرسیم که شما دلبستۀ زبان مادری خود نیستید و تقـلی های بیجای شما فـقـط از روی نمایش است؛ و یا از روی سفارش و فـرمایش؟؟؟؟؟؟؟؟ از کجا معلوم که شخص خود شما، دشمن این زبان وطنتان نباشید؟؟؟؟؟؟ کاروائی های شما اما در هـر صورت ، تیشه زدن به ریشۀ این درخت گشن است!!!
،،،،،،،،،،،،،،
1 ــ با استفاده از کلام گهرخیز و گهربیز حضرت شیخ اجّل ، سعدی شیرازی، که :

من آنچـه شرط بلاغـست با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال