د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

مبارزات پشتونهای شرق افغانستان برضد بابُریان هند

کانديدای اکادميسين اعظم سيستانی (بارکزی) 01.08.2006 04:00

به پیشوازتجلیل ازشخصیت ملی ایملخان مومند

مقدمه:
سرودهای ویدی در هزاروچهارصد سال قبل از میلاد و هرودت یونانی پدر تاریخ در قرن پنجم پیش از میلاد،گواه این حقیقت اند که دره ها ووادی ها وجلگه های رودخانه کابل، سند وگومل وکرم وترنک وارغنداب وهیرمند مسکن وماوای اصلی قبایل مختلف پشتون در قدیمترین ازمنه تاریخی اند.
دردوره اسلامی مورخینی چون:ابونصرالعتبی مؤرخ دربار سلطان محمود غزنوی ، و ابوسعیدعبدالحی بن ضحاک گردیزی مورخ عهد مسعودغزنوی،در زین الاخبار،ابوالفضل بیهقی مؤرخ دربار سلطان مسعودغزنوی درتاریخ بیهقی، ابوریحان بیرونی ، منجم وریاضی دان عصرسلطان محمود و مسعود درکتاب مال الهند، فخرمدبر مبارکشاه، منشی دربارغوری در کتاب آداب الحرب والشجاعه ومنهاج السراج مورخ دربار غوری درطبقات ناصری، سیف بن محمدهروی درتاریخنامه هرات وابن بطوطه سیاح مراکشی در کتاب "رحله" وبابُردر بابُرنامه ،هریکی از قبایل پشتون که در مرزهای هند وارتفاعات کوه های سلیمان وسپین غر، ازغورتا پیشاورو از پکتیا و پکتیکا تا زابل و قندهار ومرزهای سیستان سکونت داشته اند، و درلشکرهای سلاطین غزنوی وغوری وتیموری وبابری برای فتح هندوستان نقش مهمی ایفاکرده اند، یادآوری نموده اند.
افزون براین دانشمندان معاصر افغان چون پوهاند عبدالحی حبیبی، پوهاند عبدالشکور رشاد، پوهاند حبیب الله تژی، پوهاندمجاوراحمدزیار،استاد احمدعلی کهزاد ومیرغلام محمدغبار،ظفرکاکاخیل، قاضی عطاالله خان ودیگرتاریخ دانان، هریکی درآثار خویش، گواهی میدهند که سلسله های افغانان لودی وخلجی وسوری وغوری بشمول سلاطین بابُری هند، از افغانستان به هندرفته و هرکدام برای مدتی در هند به قدرت رسیده وصاحب نام ونوائی شده اند.
پوهاند حبیبی معتقد است که همزمان با قدرت یابی سبکتگین در غزنه وبخش عمده افغانستان بدست او،درملتان یکی از قبایل معروف افغان(لودیان) صاحب قدرت وحاکمیتی بودند.(١)
در کتاب«اداب الحرب والشجاعه» فخر مدبر مبارکشاه، یکی از منشیان سلاطین غوری،گفته میشود که افغانها حتی قبل از لشکرکشی سلطان محمود بر هند، درپنجاب ساکن شده بودند وبرخی مقامات مهمی را دردربار راجه جیپال کسب کرده بودند. فخرمدبر یادآوری میکند که عشیرۀ افغانان[لودی] در دربار جیپال به عنوان شحنه(کوتوال) خدمت میکردند.(٢)
مورخ دربار غزنه «العتبی» میگویدکه سبکتگین وفرزندش سلطان محمودغزنوی ازافغانها دربخش نظامی به حیث سربازجنگی استفاده میکردند و درلشکرکشیهای سلاطین غزنوی، سپاهیان افغان جای خاصی داشتند.(٣) لشکرکشی های سلطان محمود به هند وغارت آن قاره فرصتی بود تا ازآن پس افغانها توجه خود را بسوی هند بخاطر کسب غنایم از طریق شرکت درجنگ های مسلمان سازی ویا بخاطر تجارت اسپ وشمشیروفروش آن برای مقامات هندی بیشتر معطوف کنند.
براساس نوشته های وقایع نویسان قرن ١٣میلادی، چون مولف «آداب الحرب والشجاعه» فخرمدبر، ومنهاج السراج جوزجانی ،مولف طبقات ناصری: سلطان معزالدین سام در لشکرکشی خود علیه هند، تعدادقابل ملاحظه ای از سربازان افغان را شامل ساخته بود. جوزجانی میگوید:« برطبق فرمانهای الغ خانی (بعدها ملقب به بُلبن)، مدافعان راستین بربلند ترین مناطق مرتفع بر راه های پر پیچ وخم ودره های تنگ وباریک دست یافتند وسرها طلبیدند واسیرها گرفتند وبا پول ومال انباشته شدند به خصوص قبایل افغان که هریک از آنها گویی به اندازۀ فیل با موهای آویخته در دوطرف شانه هابود. تعداد آنها درخدمت ودررکاب الغ خانی، بالغ بر٣٠٠٠ سواره وپیاده بود. این سربازان به حدی شجاع ودلیر بودند که یکی ازآنها چه درکوه وچه درجنگل یکصدهندی را به چنگ می آورد.»(٤)
افغانها بتدریج در سپاه وسیستم اداری سلطان نشین دهلی به موقعیتهای مهمی نایل آمدند و با رویکارآمدن (خلجیها) راه پیشرفت سریع آنها بازشد. تا این زمان نسل جدیدی از مهاجرین افغان به مقامهای مهمی رسیده بودند.افراد این گروه جدید که درمحیط هندوستان رشدیافته بودند، نه فقط به سیستم سیاسی این سلطان نشین خوگرفتند، بلکه باکسب آموزش به سطح معینی از فرهنگ شهری ارتقا یافتند. سلاطین خلجی برای گماردن افراد درشغلهای مهم اهمیت زیادی به اصالت نژادی افراد ماننند سلاطین قبلی نمیدادند، بلکه هرکسی را که استعداد لازم برای پیشبرداموری میداشت به کارمیگماردند. درنتیجه ما نام "اختیارالدین افغان مل" را درمیان افراد منتخب رهبری "سلطان علاءالدین خلجی" می یابیم.(۵) این شخص خوشنام درادارۀ حکومت تا زمان سلطان محمد بن تُغلق شاه شغل مهمی برعهده داشت. برادر کوچکتراو به نام« ملک افغان مل» هم درزمان خلجی مقام های مهمی کسب کرد.
عباس سروانی درتاریخ شیرشاهی، در لشکرکشیهای که به منظور فتح جنوب هند در دوره سلطنت قطب الدین مبارکشاه خلجی وسلطان غیاث الدین تُغلق شاه صورت گرفت، اسامی این دوبرادررا دردیف اشراف سلطان علاءالدین خلجی ذکر میکند. این تلویحاً نشان میدهد که این هردو به دلیل تجربیات گذشتۀ شان در امور مربوط به دکن مورداحترام بودند.
در دورۀ سلطنت سلطان محمدبن تغلق شاه ما به اسامی تعدادی ازاشراف افغان برمیخوریم. سلطان مذکور نه فقط افغانها را به درجات بالاارتقا داد، بلکه حتی افراد طبقه پائین جامعه هندو رانیز ترفیع میداد.افغانها نمیتوانستند مورد توجه سلطان قرار نگیرند، زیرا مدتها بود که درخدمت سلطان بودند وبه سیستم سیاسی هنداکنون آشنا شده بودند ومانند اعضای سایر خانواده های اشرافی بخشی از گروه برگزیده حاکم تلقی میشدند. درواقع در این زمان افغانها دردرون جامعه مسلمان هند یک طبقه جدید اجتماعی را تشکیل میدادند.برعکس نوشته های منهاج السراج وامیر خسرو، متون تاریخی دیگر، اشراف افغان راافراد کم اطلاع نشان نمیدهند. ملک افغانمل آنطور که چهره اش درکتاب فتوح سلاطین تصویر شده است، افسری بافرهنگ عالی است.(٦)
افغانها درخدمات دولتی در پست های مهم وبالاتری ارتقا یافته بودندوخیلی ازآنها نفوذ قابل ملاحظه داشتند. شخصی بنام «ملک شاهولودی» در ١٣٣٤میلادی علیه نایب الحکومه ملتان به نام«بهزاد» شورید وبعد ازکشتن او به پادشاهی رسید. شورش ملک شاهو لودی چنان ابعادی یافت که شخص سلطان از دهلی به طرف ملتان حرکت کرد، درنتیجه "ملک شاهولودی" بدون مقابله با سلطان از عملی که بردست اوصورت گرفته بودعفوخواست وبلا فاصله باکسانش عازم افغانستان شد.دیگر اشخاص برجسته ای که دراین دوره به مقامهای مهمی رسیدند عبارت بودند از ملک خطاب افغان، قاضی جلال افغان وملک ماخ افغان وعدۀ دیگردر گجرات ودکن وایالات دیگرهند که از حوصلۀ این بحث خارج است.
بعداز ملک شاهو، ملک اسدخان لودی درسال١٤٠۵م در هند قدرتی بهم رساندو عهده دارحکومت سرزمین وسیع سامبهال شد. وهمینطور حسین خان افغان، بازمانده ملک خطاب افغان سرزمین "راپری" را درتصرف خود داشت. استیلای سیاسی افغانها درهند شمالی از زمان حکومت سیدها دردهلی شروع میشود. در دوره مذکور افغانها از توانمندی خود، آگاهی حاصل کرده بودند، زیرا خیلی از آنها بخصوص قبایل لودی ونوهانی قطعات بزرگی از زمین موسوم به شیق واقطاع در سلطان نشین دهلی دراختیار داشتند. درمیان آنها ملک شاه بهرام لودی (بعدها به نام اسلام خان) درسال ١٤١٧ میلادی توسط خضرخان سید حکومت سرزمین "سرهند" را متصرف شد. او ١٢٠٠٠ سوار افغان ومغول تحت فرماندهی خود داشت، وبعدها برادرزاده اش ملک بهلول به عنوان اقطاعدار سرهند جانشین اوشد. از این خاندان شخصی بنام ملک سلیمان لودی درمولتان موقعیت خوبی داشت. اودرسال ١٤١٨ درنبردبا شیخ علی مهاجم مغولی کابل کشته شد. در ١٤٤١م ملک بهلول لودی جانشین ملک اسلامخان لودی با قیادت ٢٠٠٠٠سوار افغانی درصدد تاسیس دولت لودی درهند گردید و درسال ١٤۵١م رسماً تاج سلطنت دهلی رابرسرنهاد که تا ١۵٢۵ میلادی این سلطنت دوام آورد(٧).

مبارزات قبایل پشتون برضد سلطۀ بابُریان هند:

سيرنامتوازن و نا‌هم ‌آهنگ رشد اجتماعی- اقتصادی بين قبايل پشتون سبب اختلافات شديد قومى شد، وهمین اختلاف ها ورقابتها پای مغولهای کورگانی را به هندباز نمود. وچون یکی از خصلت های نظام های خانخانی و فیودالی "ابدرزادگی" ورقابت های درون خانوادگی است، متأسفانه درپایان ربع اول قرن شانزدهم عناصری از درون خانواده سلطنتی لودیان هند به دربار کابل رجوع کرد و بابر پادشاه کابلستان رابرای تصرف تاج وتخت دهلی تحریص نمود.وبابُردر مرتبه دوم حمله برهند، سلطان ابراهیم لودی را درمیدان پانی پت مغلوب واز میان برداشت وخود برتخت دهلی تکیه زد(١۵٢۵). ازآن پس امپراتوران مغولی هند، براى تطميع خانهاى قبايل با دادن جاگيرها و اقطاعات، تضاد قومی را درمیان قبایل پشتون دامن ميزدند. و از جانبى هم خصلت فيودالى تقاضا ميکرد تا اراضى عمومى و مشترک متعلق به قبيله را رئيس قبيله در مالکيت شخصى خود به تحليل برد.
قبلا درميان قبايل پشتون بخصوص دروادى سوات که متعلق به قبيله بزرگ يوسفزاى بود، سيستم «ويش» مطابق دفتر شيخ ملى معمول بود که بر اساس آن اراضى تقسيم در ميان افراد قبيله پس از هر پنج سال و در بعضى جاها بعد از ٧ سال و ١٠‌ سال و يا ١٢ سال مى‌بايستى مجدداً تقسيم بندى گردد. (٨) اما اشراف قبيله و رؤساى قوم که بهترين اراضى را معمولا در دست داشتند، از اين سيستم راضى نبودند و خوش داشتند، آن اراضى دايماً در تملک ايشان قرار داشته باشد، در حاليکه افراد قبيله، حفظ و بقاى اين سيستم را آرزوداشتند.
شاهان وعمال بابری هند درجهت حل اين اختلافات اقدامى نميکردند وطبعاً اقشار پائين جامعه که از اين روش ناراضى بودند، درجستجوى راه حل اين مشکل بودند. اين است که جنبش نوينى از طرف مردم بر ضد دولت فيودالى هند و فئودالان قبايلى در نيمه قرن شانزدهم ميلادى براه افتاد و سلسله روشانى برهبرى پير روشان در رأس جنبش قرار گرفت و در سايه مذهب و پيرى و مرشدى بر ضد استبداد فئودالى به مبارزه پرداخت.محققان خاطر نشان ساخته اند که نهضت روشانى، در واقع حلقه مهم از سلسله مبارزات آزادى خواهى افغانان بعد از سقوط دولت لودى و سورى افغان در هند است. از آنجايى که با يزيد روشان شخصاً رئيس قبيله‌ای نبود، لذا براى رسيدن به اين آرمان بزرگ ملى، از تصوف و عرفان بحيث يک سلاح برنده و قاطع کار گرفت و بر ضد سلطۀ دولت بابری هند مردم را بمبارزه برانگيخت.(٩)
بنابرين نهضت روشانى اگر از لحاظ شکل، عرفانى و تصوفى بود، مگر از لحاظ محتوى و مضمون يک نهضت آزادى‌خواهى و رهائى بخش بود، که قبایل ساکن درمصب رودکابل را بر ضد قدرت‌هاى استبدادى وقت وبرعليه دستگاه حاکمه فيودالى به مبارزه خستگى ناپذير در جنوب هندوکش از غزنه تا پشاور بسيچ کرد.(١٠)
جنبش روشانى بامبارزات آزادى‌خواهانه قبايل پشتون وساير اقوام بدرقه ميشد وروش شديد دولت بابرى هند نيزعکس‌العمل و مبارزات مردم را شديد ترميساخت. ودولت مغولی هند با پول و اسلحه در سايه اتحاد با روحانيون و فيودالان محلى، اين شورش را سرکوب کرد و از همه بيشتر ملا درويزه ننگر هارى (مؤلف کتاب مخزن الاسلام و تذکره الابرار و الاشرار) و پير بابا (سيدعلى ترمذى،مسکونه کنر که بقول شيخ محمدعبده، جد بزرگ سيدجمال الدين افغانى بوده است_١١_) در اين سرکوبى هموطنان خود سهم بزرگى تبليغاتى داشتند و بررهبرجنبش حکم کفر و الحاد صادر نمودند و آخوند درويزه او را «پير تاريک» ناميد.(١٢)
مونت استوارت الفنستون در بارۀ پیر روشان مینویسد:«بایزید نبوغی فوق العاده داشت.آئین او درمیان بردرانیان بسرعت گسترش یافت، چنانکه توانست سپاهی منظم فراهم آورد وبه مقابله با سپاهیان مغول بپردازد. اما سرانجام از سپاهیان مغول شکست خوردو پس از درماندگی وناتوانی درگذشت. فرزندانش کوشیدند فرقۀ روشانیه را ماندگار سازند وتا مدتی هم موفق بودند،اما پراکنده شدند.»(١٣)
خلاصه جنبش پشتونهابرهبری روشانیان از ١۵۵٧تا ١٦٣٧برای مدت ٨٠ سال دوام کرد وپس ازسرکوبی آن جنبش تامدت ٣٠سال دولت بابری هنداز ناحیۀ قبایل پشتون با شورشی روبرونشد ، مگردرسال ١٦٦٦ ميلادى=١٠٧٧هق، رجال نامداری،چون:«باکوخان يوسفزائى» و«آخُند چالاک ختک» وسلطان محمود گدون دررأس مبارزين پرچم آزادى برافراشتند وبا قشون او رنگ زيب رزم‌هاى سختى نمودند، اما اين شورش و فداکارى نیزبشدت سرکوب گرديد.
در ادامۀ این مبارزات،درسال ١٧٦٧میلادی قیام ديگری برهبرى «ايملخان مومند» از سرزمين خیبرواپریدی با همکارى خوشحال خان ختک برضد دولت گورگانى هند براه افتاد و در نبردهای متعدد قشون دولتی هند را با شکست مواجه کردند و برنیروهای والى مغولی کابل محمد امين در ١٠٧٧ هـ = ١٦٦٨ م غلبه نمودند مگر در آخرشکست خوردند.(١٤)
فرهنگ درموردعلت شورش پشتونهابرضد دولت مغولی هند، مینویسد که، در سال ١٦٧٠م(١٦٦٧درست است.س) بعضى از سپاهيان دولت مغولى درکنر به عفت دخترى از قبيله صافى دست‌اندازى کردند. صافى‌ها سپاهيان مذکور را به قتل رسانيدند و عليه دولت دست بشورش زدند. چون نيروى دولتى براى سرکوبى آنان عازم کنر شد، ايمل‌خان مومند و به تعقيب او خوشحال‌خان [ودرياخان اپريدى] به شورشيان پيوستند. و به اين صورت شورش صافى‌ها به قيام عمومى مبدل گرديد. در ضمن اين جنگ‌ها خوشحال‌خان به اتفاق اپريدى ها برقلعه نوشار حمله برده آنرا متصرف وغنايم زيادى بدست آوردند. از اين به بعد خوشحال‌خان بر ضد سلطه بابريان هند با مبارزين ديگر پشتون پيوسته، شمشير و قلمش را بکار گرفت و اشعار حماسى و وطنى هيجان‌برانگيزى در اين ارتباط سروده است. (١۵)
فراموش نباید کرد که در ميان سران ومشران قبايل مختلف پشتتون، خوشحال خان ختک (١٦١٣-١٦٩١) هم از لحاظ شعر و ادب و هم از جهت شمشير وشجاعت ، سردار بزرگ و مرد رزمی پر شجاعتىبود. او بزرگ قوم ختک و پيشتاز شورش ضد پادشاهى اورنگ زيب بود.
درزمان اورنگ زيب پسرشاه جهان، روابط خوشحال‌خان باحکومت کورگانى هند تيره شد. خوشحال خان تصميم گرفت تا استقلال پشتونها را از دولت مغولى هند بگيرد و بنابرين او با رهبران اپريدى، احمدخان ودرياخان وایمل خان مومند به مذاکره نشست وپس از موافقت سران اپريدى و مومند، علم شورش وطغيان برضد حکومت مغولى هند برافراشت. ساير قبايل افغانى با اين جنبش پيوستند ومدت پنجسال (از١٦٦٧-١٦٧٢م) با نيروهاى مغول سرگرم پيکار شدند و جنگ هاى شديدى نمودند. اورنگ زيب پادشاه مغولى هند شخصاً براى سرکوبى شورش خوشحالخان وایمل خان مومند در جنگ شرکت جست ومدت سه سال درحسن ابدال برای سرکوبی قبایل پشتون باقی ماند.تا آنکه اورنگزیب بعد از حضور در پنج نبرد با خوشحالخان وایمل خان درمحال«تهتر» و«دوابه» و«نوشهر» و«گنداب» و«خاپس» وکشتار تقریباً یکصد هزار نفر از طرفین، مگر نتوانست شورش را خاموش کند ، بنابرین امپراتور از این جنگ دوامدار خسته شده به دهلی بازگشت وایمل خان در لغمان با آغرخان ، سپهسالارلشکر اورنگزیب جنگی سخت نمودکه درآن جنگ سرلشکرمغولی بدست شورشیان پشتون کشته شد(١٦٦٩م). پوهاند حبیبی می افزاید که ایمل خان در مدت جنگ با اورنگ زیب وپسرش عالمگیر، بنام ایمل شاه بضرب سکه پرداخت. (١٦)
متاسفانه آثاری وکتبی که از مبارزات ایمل خان مومند ورشادتهای جنگی او وهمرزمانش بحث میراند دراین غربت سراسراغی نیست ، من امیدوارم تا کسانی که برکتبی چون: صولت افغانی، حیات افغانی ،تاریخ خان جهانی ، تاریخ تاریخ خورشید جهان، تواریخ حافظ رحمت خانی، تاریخ شیرشاهی ، تاریخ سلطانی ، تاریخ مبارکشاهی، تاریخ محمود شاهی ، تزُک افغانی، فتوح سلاطین، طبقات اکبری،آئین اکبری، رقعات عالمگیر، تُزُک جهانگیر، نسب نامه افغان ،تاریخ افغانه، کلید افغانی،شکرستان افغانی، بهارستان افغانی، و تذکرة ابرار والاشرار آخوند درویزۀ ننگرهاری،تاریخ مرصع وتاریخ پشتونها وغیره کتب آن عصر دسترسی دارند، دست همت بکمر زنند وحق این مبارز دلیر وکم نظیر پشتون را آنطور که سزاوراست به خوانندگان و علاقمندان تاریخ مبارزات قبایل پشتون در دوسوی خط دیورند معرفی کنند.
در موردخوشحالخان ختک از قول الفنستون محقق انگلیسی میخوانیم که میگوید: «خوشحال خان مقامی والاتر از رحمان [بابا] دارد وآثارش به پیمانه معتنابهی معرف ملت اوست. اشعارش بسیار ساده وروان وسهل الوصول است، اما بیشتراز روح تسلیم ناپذیر او الهام گرفته و درآنها احساسات والای آزادگی بازتاب یافته است.
خوشحال خان، رئیس قبیله ختک(درشرق پشاور) بود. زندگی او درکشاکش ومبارزه برضد مغول اعظم اورنگزیب گذشت وبسیاری از اشعارش هم میهنان او را به دفاع از آزادی وآزادیخواهی برمی انگیخت وبه اتحاد_ که یگانه وسیله پیروزی است_ فرامیخواند. آثار او خود معرف کامل او وکارنامه اوست. (١٧)
دریکی ازاشعارش خوشحالخان می گويد:

لا تراوســه يې ماغـــزه په قلار ندي
چاچې ماسره وهلى سر په سنگ دى

(ترجمه: تاهنوزمغزش آرام نيست،کسيکه بامن درآويخته، سرش رابرسنگ کوبيده است)
بدين ترتيب مبارزات آزادى‌خواهى مردم پشتون که در شرق افغانستان بر ضد استيلاى دولت بابرى هند، با وقفه‌ها از اوايل قرن شانزدهم آغاز يافته بود، تا اواخر قرن هفدهم ميلادى ادامه يافت. گرچه مبارزات طولانى افغانها درشرق کشور به شکست مواجه شدند ولى در طرف ديگر، در غرب افغانستان (قندهار و هرات) مبارزات افغانها در آغاز قرن هژدهم توانست شکست مجاهدات افغانهاى مصب رودکابل در شرق افغانستان را تلافى نمايد.
مآخذ ورویکردها:
١_ تاریخ مختصر افغانستان،ص ١٢٩
٢_ محمدبن منصور بن سعید مبارکشاه مشهور به فخر مدبر،آداب الحرب والشجاعه،تهران١٣٦٤ش، ص٣١٤
٣_ به حواله افغانستان، جنگ وسیاست ، چاپ ایران١٣٧٢، ص٢٣٤
٤_ منهاج سراج جوزجانی، طبقات ناصری، طبع کابل١٣٤٢، ص ٣١۵ببعد
۵_عباس سروانی، تاریخ شیرشاهی،چاپ داکا،١٩٦٤،ص
٦_اقتدارحسین صدیقی،افغانستان، جنگ وسیاست، ص٢٣٦
٧_اقتدارحسین صدیقی، افغانها وظهورآنها درهند،برخی جوانب استبداد افغانی درهند، علیگر،١٩٦٩ٌ ص٢١-١٧ (بحواله افغانستان،جنگ وسیاست، ص٢٤٠_ ٢٤٢)
٨- حبيبى، تاريخ مختصر افغانستان، ج ١، طبع ١٣٤٩، کابل،ص ٥٠، اسلانوف، د روشا نيا نو ملى نهضت، ترجمه محمد اکبر معتمد، طبع پشتو تولنه، ١٣٥٣، ص الف بقلم محمد صديق روهى
٩_محمدآصف خان، تاريخ رياست سوات ،ص ٤٢-٤٤ چاپ پشاور (متن پشتو)، د روشان ياد، ص ٢٠٩
١٠- دروشان ياد مقاله محمد صديق روهى - دروشانيا نو نهضت ص اول
١١_ انجنيرخليل اﷲ معروفى،افغان، افغانى، افغانستانى، درد دل افغان، شماره٥٧، ص ٣٢، بحواله شيخ محمدعبده «نوآوران جهان اسلام» ترجمه على اکبرکسمائى، چاپ ١٣٩٥ش، ص ٦٩،
١٢_ غبار، افغانستان درمسیرتاریخ، ص٣١١، دروشان یاد، ص٣١١، دروشانیانو ملی نهضت، ص۵
١٣_ الفنستون، بیان سلطنت کابل، ص ٢٠٨
١٤_ غبار، افغانستان درمسیر تاریخ ،ص ٣١٣-٣١٤ ، حبیبی، تاریخ مختصر افغانستان، ص ٢٠٦
١۵_فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخير، ج ا ص ٦٧- ٦٨
١٦_ حبیبی، تاریخ مختصر افغانستان، ص ٢٠٧
١٧_ الفنستون، بیان سلطنت کابل، ترجمه محمدآصف فکرت، ص ١٩١_١٩٤