د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

از این (پشتوستیزی) بدتر نمی شود!

مصطفی «عمرزی» 01.12.2016 13:24

انتشار سندی دال بر بی فرهنگی یک بی خبر (عبدالرزاق احمدی) که ظاهراً  سرپرست ریاست معارف ولایت هرات است، در زمینه ی شبکه های اجتماعی، ته و بالا شد، اما طبق معمول، چنان چه باید و شاید، بررسی نشد که آن چه در پرتو تاریکی ستمی گری و سقایی ستایی می کنند، نه فقط استوار بر هیچ حقیقتی نیست، بل درگیر «غم درونی» دشمنی های غیر شعوری و عقده یی که بیشتر از همه در توهم تواریخ خودبافته، گروهی و گروهکی را آزار می دهند که گویا گذشته ای داشته اند که حالا ندارند.  

به تازه گی هیاتی از مرکز برای بررسی کارنامه ی سقاوی شماری بی فرهنگ، راهی هرات شده اند تا در خلوت های نبود آن رخ حق ما، سر از قضیه ی ناخلفانی درآورند که در غیابت تفکر مساله ی تباری ما، هرچند محصور در واقعیت های قومی اند، اما از فرصت های نبود داعیه و حقوق دیگران، برای ساخت فرهنگ توهم، جعل و تزویر، لحظه ای از بی عقلی و فرومایه گی، دست بردار نیستند.  

سندی با امضای کسی به نام عبدالرزاق «احمدی» که سرپرست ریاست معارف ولایت هرات است، با امضاء و تمام شواهد جهالت، منتشر شده است که گویا این آقا به خیال خودش، ضرورتی نمی بیند پشتون های هرات، به زبان مادری خویش بیاموزند. دلیل واهی این شخص، همان ترفند معروف ستمی گری برای رواج زبانی ست که 20 مادر و پدر دارد و آینده اش در گرو رعایت عاریت هایی ست که از 19 زبان دیگر گرفته است و اما رهروان فرقه ی جهالت، با سره سازی نوع «پارس» بر ریشه اش تیشه می زنند.  

سرپرست ریاست معارف ولایت هرات، در مکتوب اش نوشته است بر اثر تحولاتی که از سه دهه ی اخیر (اشاره ی واضح بر تعاریف ستمی گری از جامعه ی افغانی که با تداخل عنصر خارجی، مصیبت چند دهه ی اخیر است) و با قید اصطلاح مضحک و بی معنی «فارسی دری» که عامدانه وجاهت زبان دری با قایل شدن به لهجه را پایین آورده است، غیر مستقیم هشدار دهد در ولایتی که 70 درصد جمعیت آن را پشتون ها می سازند و ولسوالی های چون شیندند، اکثریت پشتون پشتو زبان دارند، صرف نظر از این که     جامعه ی شهری و پشتون های دری زبان هرات، هرگز آن قدر بی خاصیت و بی غیرت نیستند که به زیان زبان مادری خویش رای دهند- ولو در حد مصرف کاربرد شان نباشد، در مصاحبه ای که امروز در رادیو آزادی نیز از این شخصی غیر آزاد منتشر شد، مدعی شده است که اگر کسی سندی دارد که گرایش های قومی مرا نشان دهد بفرمایید. روسا و رییس ریاست معارف ولایت هرات، همچنان متهم اند که با تقرر افرادی از یک قوم (تاجیک) به شدت به ستیز قومی و کشیده گی های ناشی از این گرایش های انحرافی، دامن می زنند. با ترسیم این مقال، دنبال این نیستم که چه کسی یا کسانی همانند رییس معارف ولایت هرات، در برابر ما قدعلم کرده اند؛ زیرا حیثیت اینان با آن قد پایین، معلوم است و خودمان را در مواجهه با دشمنان دون که یگانه مدعای آنان تخیل است و      مبارزه ی سه دهه یی آنان، بیشتر تلخیص بدترین فحاشی و دهن گندیده گی می شود، ما را هوشیار می کند: در شان مان نیست اینان را در شمار حریف، محاسبه کنیم، اما ناهنجاری و ضعف های آشکار در نبود دفاع از داعیه ی ملی و قومی ما و تداخل عناصر مزدرو و تعدی بیگانه، فشاری را باعث می شوند که اگر در حاشیه های آن ها، چنین      بی شرمی ها می کنند، نباید مساله را در حد کردار یک فرد، دوسیه ی مختومه کنیم؛ چه تفکر انحرافی ناشی از همان قید سه دهه که در مکتوب آن شخص آمده است، نشان      می دهد فعالیت های گروهی با پشتوانه هایی که می دانیم از کجا تزریق سیرم بر آن    لاشه ی گندیده (فارسیسم) در افغانستان اند، در غفلت و غیابت ما بر درز هایی می کوبند که بر اثر سنگینی چند دهه بحران، اجازه نمی دهد میکانیسم ساماندهی در افغانستان بر طبیعتی استوار باشد که حداقل این کشور را در چند سده ی پسین از تمامی مزایای کشور آزاد، مستقل و دارای تمام مظاهر مدنی بهره مند ساخت. در حالی که حرکت شرم آور رییس معارف و این فاشیست مدنی و بی خبر را نکوهش می کنیم، امیدوارم پی گیری مساله ی بی فرهنگی این شخص، در حد کردار شخصی او دنبال نشود و مراجع مسوول و آن مسوولانی که آگاهانه و دلسوزانه مسایل ملی و قومی ما را دنبال  می کنند، قضیه را با پی گیری، ریشه یابی کنند.

در حالی که برخورد انحصاری با مساله ی پدیده ی زبان که خود یک عنصر «اکستابی» است و تمامی اقوام منتسب به زبان هایی که آن را مادری می دانند بر اثر حتی کم ترین جغرافیای رواج نیز حق دارند از سهولت آن در فهم پیرامون بهره ببرند، و نوع گرایش به زبان های جهانی مانند انگلیسی که دسترسی به فهم جهانی را بیشتر می کنند، مساله ی زبان را از حد رواج آن همانند رواج زبان به اصصطلاح فارسی در چند جای جغرافیای متنوع قومی که از تاجیکستان تا افغانستان و ایران، انباشته از صد ها قوم با نام و نشان و صاحب زبان مادری ویژه اند، مشخص می کند، اغماض بر واقعیت های دیگران، در جامعه ای همانند افغانستان که خود بر اثر تعدی بیگانه، خاصیت عصبیت زبانی را بیشتر می کند، به بحران دیگر می رسد.  

جلوگیری از دستیابی به سهولت های زبان مادری که حق هرکسی ست تا در جنب هر زبان دیگر، خودش و هویت اش را با آن بیشتر احساس کند و از این منظر، نه فقط تنوع فرهنگ انسانی بر غنا بیافزاید، بل قبول آن به عنوان فرهنگ هایی واضح، مساله را در زمانی که همپذیر شده است به رعایت احترام بیشتر بر واقعیت هایی بکشاند که وقتی بر زبان یک هزاره، تاجیک، اوزبیک، بلوچ و ... حرمت می گذاریم- از حیث این کردار، پذیرش تنوع ملت افغان با رسمیت آنان، در هر حالتی که باشد، تضاد مثبت در برابر        بی فرهنگی هایی ست که سند بالا، توهم گروهکی را به تصویر می کشد که هنوز خیال می کنند با وصله ی چند عنصر فرهنگی و ریفرنس تواریخ جعلی، نوعی از هژمونی ای که هرگز در افغانستان نبوده است را به نفع یک اقلیت قومی، تعمیم دهند و از بزرگ نمایی آن، چنان چه مرض ستمی گری است، منطقی بسازند که وقتی همه در دایره ی بزرگ نمایی آنان قرار دارند، بنا بر این، امتیاز ستمی- سقاوی برای خوردن سهم دیگران، شکمباره گی و ناروا نیست. اگر چنین استدلالی را قبول کنیم که نفس ادعای ستمی گری در افغانستان است، پس تمام حوزه هایی که فقط از عنصر اکتسابی زبان استفاده می کنند، سهم انگلیس ها، فرانسوی ها، اعراب، هسپانیایی ها و ... را در جایی که میراث زبانی آنان اکنون میلیون هم زبان در آسیا، افریقا و آمریکای لاتین را عرب زبان، انگلیسی زبان، فرانسوی زبان و هسپانیایی زبان کرده است، ظرفیت های بشری مردمانی بدانیم که بر اثر عوامل و جبر تاریخ، مستعمره و حوزه ی ثقافتی ایجاد کرده بودند، اما مرز های سیاسی کنونی آنان، حدود و امتیازات آنان را مشخص می کند.

در واقع هیچ کسی حق ندارد به صرف تعمیم و رواج زبان اش، دیگران را با ترویج  اندیشه ی «کاربرد کالایی»، زیان بزند تا با اغماض بر واقعیت های فرهنگی- هویتی اش در کشوری همانند افغانستان که از  7 ثور تا کنون، بیشترین بلایای آن را پشتون ها بر دوش دارند، با تضعیف مساله ی فرهنگ آنان، داعیه ی برحق قومی شان برای اعاده ی حقوق و نظم اجتماعی متاثر از مداخله و دست درازی، در حالی که در نوع بحرانی، باعث بحران منطقه یی خواهد شد، ظرفیت بشری این قوم بزرگ، نجیب و سربلند افغانستان را با سرگردانی در مساله ی هویت قومی، هرچه بیشتر در راس استفاده های سیاسی ای بیاندازد که دیدیم گروه های حزبی، تنظیمی و دینی، چه گونه ظرفیت های بشری آنان برای تضعیف افغانستان را هدر می دهند؛ بنابراین از این (پشتوستیزی) بدتر نمی شود!