د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

چرا تاریخ افغانستان را در مقوله ي كشور- دولت جا مي زنند؟

مصطفی «عمرزی» 26.11.2016 14:24

خط كشي نقشه هاي كنوني كه حدود و مرز هاي كشور ها در جهان ما را رقم مي زنند، هركدام با مقوله ي كشور- دولت كه فقط در بيش از چند سده ي كنوني، پديده ي سياسي را با مولفه هاي چون حقوق، حاكميت  و دولت در داد و ستد پيوند ها ميان كشور ها به وجود آورده است، مبحثي نوين است و شاخصه هایي كه به ويژه پس از ايجاد سازمان ملل به وجود آمده اند، صورت ها و اشكال كشور- دولت ها را در چند گونه ي مديريت جا افتاده مي كنند كه يكي از مهمترين تاثيرات اش تثبيت مرز هاست؛ چيزي كه در گذشته ها با افت و خيز سلطنت ها و امارت ها، در نبود ارگان هاي بين المللي تاريخ، افسانه و يا روايت هاي از امپراتوري ها و حاكميت هاست.

افغانستان ما نيز پس از پيوستن به مقوله ي كشور- دولت كه بيشتر در اواخر قرن 19 شكل گرفت و تا كنون ادامه يافته است، سير ديگري از مساله ي كشور و ملت ما را مي پيمايد كه در گذشته هاي پيش از آن، دچار همان افت و خيز جبر تاريخي بود.

مقوله ي كشور- دولت در افغانستان به گونه اي كه نمايانگر افغانستان كنوني باشد از حاكميت امير عبدالرحمن خان آغاز مي شود كه مي دانيم بيش از يك سده و سه ده ي ميلادي را در بر مي گيرد.

نقد هار غير پشتوني در يكي از شگرد هايش كه بيشتر عوام بي خبر را مرعوب مي كند، هميشه كوشيده است تاريخ پشتون هاي افغانستان را ضمن آن تفسير هاي توهين آميز كه گاه آن را ناخودآگاه به چند هزار سال مي رسانند (يهودي بودن) و گاهي منسوب به كوه سليمان و كوچي گري مي كنند، كه همه در سخافت منطق آنان، خود اسنادي از كهن بودن و قدامت است، در آن جا كه به كلي ديوانه مي شود، نا گهان و بدون توجه بر ميراث هاي توهين آميزي كه به بهانه ي ستم ملي و مبارزه ي رهايي بخش اقليتي، بر جا گذاشته است، در حالي كه در بحث بُرش ها و جداشدن هاي خاك هاي افغانستان، سياست هاي روس و انگليس را به عمد فراموش مي كند و فراموش كرده است كه كشور كنوني نيز ميراث پشتون هاست كه دوباره و با زور منطق و شمشير ايجاد كرده اند، به كشف به اصطلاح سوژه هاي ديگري نايل مي آيد كه گويا اين كشور نو تاسيس كه بر فراز آريانا و خراسان خيالي آنان بنا شده است، همانند نو بودن قوم پشتون، مرز هاي اجباري و     ساخته ي دست انگليس است و نمي تواند در مسير 5000 سال ادعايي، ‌شان داشته باشد. بعضي از اين ديوانه گان كه گاهي سر از شبكه هاي تلويزيوني خصوصي درآورده اند، در چشم سپيدي آشكار، پا را فراتر از گليم خويش گذاشته و مدعي مي شوند كه اين جغرافيا با بُرش هاي از اقوام منطقه به وجود آمده اند- از پشتون هاي دو سوي ديورند تا تاجيكان ميان افغانستان و تاجيكستان و سهمي كه براي عنصر پارسي قايل اند.  

از بس كه با چنان گونه اي از فرهنگ ابتذالي مواجه شده ايم كه در وفرت، مثنوي هفتاد من كاغذ است، پاسخ گفتن بر آن ها كه حتي نيازي به منطق كودكانه نيز ندارد، حوصله مي خواهد. بيگانه پرستان كه فقط در همين كشور، حيثيت دارند و شريكان قومي شان در جغرافياي منطقه، آنان را بيش از بيگانه، تعريف نمي كنند، در يك ديوانه گي محض، در حالي كه پشتواره اي حتي از جعليات را تا مرز 5000 هزار سال در پشت انداخته اند، و از سنگيني آن، هرگز با كاروان تمدن كنوني، يك جا نخواهند شد، خيالبافي هاي خويش را فراموش كرده و در انكار گذشته هاي افغانستان، مجهول الهويه نيز مي شوند. آدمكي از آدمك هاي آنان، روزي در يكي از تلويزيون هاي خصوصي، اين سرزمين و گذشته اش را فداي كشور هاي مصنوعي، غير آزاد و چند ساله اي كرد كه هر كدام با نام هاي تاجيكستان، پاكستان ايران و افتاده در اطراف ما، نه فقط نماد هايی از پيشينه گي ميراث استعمار اند، بل با گونه اي از دربرگيري هاي اجباري اقوام، نمونه هايی از همان كليت هاي غير متجانس و واقعي اند كه ابزار هاي آن ها در افغانستان، خواسته اند مقوله سازي كنند.

فكرش را بكنيد كشوري مانند تاجيكستان كه محصول هفتاد سال كمونيسم و هويت زايي روسي است و در فقر شديد، روي خطوط ناخوان فرهنگ روسي (خط سيرليك) ‌راه     مي رود و از گذشته هايش، فقط ميراث هاي سست فرهنگيان مداح و بي هويت را در برابر ارزش هاي اسلامي، برنامه مي سازد و تا روسيه باقي ست، آزادي آنان فاني ست، جايي برتر از افغانستاني مي يابدكه منتقد هار غير پشتون ها در خودباخته گي هایي كه ناشي از پيگيري چند بحث تاريخي در مبحث كاست اجتماعي ست،كشوري با عظمت مردمي كه تاريخ واقعي دارند و چه بسا كه در كنار پشتون ها، مجال تنفس و نقش دوباره يافتند، را قطعات بي جا شده از خاك هاي بدانند كه ميراث بيگانه مي خوانند.

يك جا آوردن ما در مقوله ي كشور- دولت هايی كه در اروپا فقط پس از معاهده ي وستفاليا در قرن 17 شكل گرفت و در تمامي جهان، سابقه اي بيش از قرون 18 و نوزده ندارد و بسياري از كشور ها، محصول قرن بيست و بيست و يك اند، دستاويزي ست كه همچنان و براي كم آوردن حدود و حيثيت ما به كار مي برند. با چنين رويكردي از زماني كه آگاه شدند قايل شدن به تفكر فدرال و گسست، مانند قايل شدن براي قبر و مرقد آنان خواهند بود، مساله ي خراساني را با صد ها شاخ و برگ هايی كه متاسفانه ي زعما و فرهنيگان پشتون نيز در باروري اش، شريك جرم اند، همانند قباله اي رونما مي كنند كه اگر توانستند بحث افغانستان را نو ساختند و اسم اش را تعويض كردند، مساله در صورت حقوقي، بحث «مثني» و «اصل سند» مي شود كه خود مي دانيد، اينان با نفي افغانستان،  مساله ي سند قديمي و به قول خودشان بومي و در واقع جعلي را روانه ي محاكم عقده يي خويش خواهند كرد.

 من كه بيش از ده سال در كار تحقيق و كاوش در عمق مساله ي ستمي بودم و استم، سفارش مي كنم در حد كاربرد نقطه ها نيز از توجه بر ادعا و نقد غير پشتون هايی كه     بي خردانه دشمني مي كنند، غافل نباشيم. حُسن اين دقت در آن خواهد بود كه از يك سو جلو بدعت هاي بيشتر گرفته خواهند شد و از سوي ديگر، جلو همان تفرقه ها و ستيز هايی را سد خواهيم كرد كه نفع اش به تمامي براي بيگانه گان خواهد بود.