د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

شرم آور است (دعوت نامه ی تاجیکستانی از طریق سفارت ایران)

مصطفی «عمرزی» 17.09.2016 13:32

این که بازار آزاد افغانستان، چه چیز های دیگری را تضمین کرده است تا شان و حیثیت مان در گرو باشد، در مسیری که ما را ناگزیر کرده اند جفتک بیاندازیم و دل خوش باشیم که دیموکراسی داریم، در وقت اش شرح خواهم داد، اما در این نوشتار، بر گوشه ی دیگری از چنان خفتی اشاره خواهم کرد که کار افغانان را به جایی می رساند تا در یکی از فقیرترین کشور های دنیا (تاجیکستان) نیز بر حال ما بخندند.
صنف رسانه های افغانستان که 90 درصد در خدمت غیر افغانان قرار دارد، در هر موقعی که فرصتی به دست آورده است، برای تامین خواست بی گانه، غافل نمی ماند. هنوز از توشیح قانونی که بر اساس آن بی معنی ترین تذکره ی تابعیت افغانستان (بدون کلمه ی افغان) پاس شد، چند روزی نگذشته بود، که رسانه های مزدور و تجارتی، خبر های تولیدی می سازند که چرا توزیع نمی شود؟ این که چه گونه این تراژیدی شکل گرفت و با چنان راحتی، ما را در حد بی هویتی سیاسی درآوردند، در جایش به تفصیل تبیین خواهم کرد، اما کوتاه سخنم در این جا، بر رویدادی می چرخد که نشانه ی اوج تمسخر و توهین را نشان می دهند.
کشور فقیر تاجیکستان، پس از مداخله ی نیرو های روسی که منجر به سقوط حکومت اسلامی آن کشور شد، در راستای سیاست های بسیار غلط که در برابر ارزش های اسلامی قرار دارند، سراغ یکی از بدترین نسخه هایی رفته است که نه فقط توسط رژیم اسلامی ایران، نفی نشد، بل با سرمایه گذاری روی آن ها، جامعه ی ایران اسلامی را بر تضاد استوار کرده است. باستانگرایی یا همان نسخه ی متعفن میراث سلسله ی پهلوی، جزو سیاست های فرهنگی حکومت تاجیکستان، عملاً در برابر ارزش های اسلامی قرار می گیرد و در حالی که به شدت هویت تاجیکان را مسخ می کند، به ناهنجاری های منجر خواهد شد که در کنار تقابل جریان های اسلامی و بسیار حساس، جدل های پان ترکیسم، پان عربیسم و پان فارسیسم را در جهت ایجاد ذهنیت های قومگرا و مخرب، تقویت می بخشد.
دولت تاجیکستان، همه ساله، جشن های مبهم و مسخره ای را که هیچ کدام وضاحت تاریخی ندارند و معلوم الحال اند، برای شستشوی مغزی و اسلام ستیزی، روی دست می گیرد که در این میان، چیزی به نام جشن مهرگان، از جعلیاتی که اصلیت اش بر ما پوشیده نیست، برگزار می کند. در آخرین سلسله ی این جشن که سال گذشته صورت گرفت، دولت تاجیکستان در کنار شریک فارسی اش (ایران)، شماری از افراد مالیخولیایی و خرفت را دعوت می کند و در این میان، افغانستان نیز که گویا جزو این حوزه است، باید شریک جرم باشد؛ بنابراین، دعوتنامه ای برای افغانستان اختصاص می دهند که طی چند سال از برپایی جشن به اصطلاح مهرگان، ندانستیم اشتراک گننده گان افغان این جشن، کی ها بودند و این دعوت، چه گونه صورت می گرفت، اما سال پار با افشای خبر دعوت افغانان به این جشن، شرمساری ای رونما شد که چیزی نماند رو سیاه شویم. مقامات تاجیکستان، با بی شرمی تمام و زیر پا نهادن تمامی اصول و قوانین، سهم افغانستان برای جشن مهرگان را از طریق سفارت ایران می فرستند. این که جشن مهرگان، چه گونه است و بر مدعوین افغان، چه گونه گذشت، حرف دیگر است، اما دعوت افغانان از طریق سفارت ایران، که وقتی بحث فرهنگ و تاریخ باشد، موضع ایران و ایرانی، معلوم الحال است، به شدت ما را نگران و متعجب کرد. من نمی دانم معیار های سفارت ایران برای گزینش افراد چیستند؟ هرچند وابسته گان حرفی ندارند - اما در کشوری که ظاهراً تا آن زمان، وزیری با دکتورای زبان دری از ایران، در وزارت است و از فارسیسم ایران، چنان ذوقه زده می شود که فرهنگ افغانان، همیشه یادش رفته است و باعث می شد در هنگام وزارت او، بار ها بر افغانستان، افغانان و پشتون ها توهین شود و کسی خودش را زحمت ندهد که چرا، پذیرفتن این که دعوتنامه ی آن جشن ناچیز تاجیکستانی که اصلاً اهمیتی ندارد، باید از سفارت ایران توزیع شود، مساله ای ست که در برابر مسوولان حکومتی قرار می دهم تا به ویژه با بدنه ی تیم سیاسی دکتور اشرف غنی، که امید ماست، جلو روند تمسخر و بی شرمی را سد نمایند. هرچند مقامات تاجیکستانی از سفری که گفته می شود سید مخدوم رهین با گذاشتن گاف، آبرو ریزی کرده است، بسیار ناراحت شده بودند، اما نمی توان پذیرفت که مساله ای به اهمیت ارسال دعوتنامه به کشوری را از طریق کشوری انجام دهند که دیگر به نفرت های مردم ما، مبدل شده است.
اداره ی ائتلافی و تعهد بر بازار آزاد که هرگونه ناهنجاری ها را با توجیه «رفع محدویت، بهتر است»، فرهنگی کرد، در بیشتر از 13 سال، چنان نمای مضحکی از افغانستان، ارایه   می کند که هنوز از هیاهوی نشرات و به اصطلاح تولیدات فرهنگی وابسته گان و مزدروان خارجی، گوش جان ما آرام نگرفته است، قضیه تا کاوش بر کشف تخیلات (خراسان و خراسانی) بیخ پیدا می کند- تا حیثیت کشور ما در برابر کشور های مصنوعی پیرامون افغانستان، به اندازه ی تضعیف باشد که یک تاجیکستانی فقیر و غیر مستقل، ما را به تمسخر گیرد.
عوامل مختلفی وجود دارند که طمع همسایه گان بر خاک های افغانی را برانگیخته اند، اما بدترین آن ها، وجود افراد و گروهک هایی اند که شماری برای ماموران طرح تجزیه ی افغانستان، جاده ای را نامگذاری می کنند و شماری با ریش ها و دستار های سیاه، از دیموکراسی افغانی استفاده کرده و هرگز از بیان سخنانی ابا نمی کنند که گاهی جمله ی «اینجا، ایران شرقی ست»، همانند پیام های تجارتی تلویزیونی، چهره ها نحس آنان را در برابر مان قرار می دهد.
تا دیر نشده است، وضاحت می دهم که در مسایل سیاسی و فرهنگی افغانستان، عدم ملاحظه بر مداخله و دست درازی، خطرناکتر از گروهک هایی اند که برای تامین       زنده گی، سلاح برداشته اند.
در دنیای ما، به ویژه در جهان سوم، یکی از مهمترین اصول برای حفظ سرزمین و هویت ملی، وحدت فکری مردم است که متاسفانه و شوربختانه، با هجوم و حجم بزرگی از سرمایه گذاری های بیرونی برای ایجاد رسانه ها و تشویق فعالیت های فرهنگی– مثلاً زور آوردن در جهت قبول نام فارسی و خراسان، مردم و دولتمردان افغان را چنان غافل کرده اند که ضمن طالب بازی و گیر ماندن در قضیه ی مخالفان مسلح، از یک سو باعث تضعیف جامعه ی پشتون های افغانستان شوند که ارکان پربایی کشور اند و از سوی دیگر با دامن زدن به بُعد قومی، نه فقط معادله ی مخالفان مسلح را پیچیده سازند تا آسیب اش متوجه پشتون ها شود، بل چنان زمینه هایی به میان آیند که بدترین دشمنان این کشور که موضع و سخن آنان بر نفی افغانستان و افغانان، پوشیده نیست، عملاً در چنان شرایطی کاسه ای داغتر از آش شوند که مردم ما را با دیموکراسی انجویی و میان تهی، دچار تشتت فکری کرده اند.
وای به حال ما! کمترین واکنش ما در برابر بازی با سرنوشت افغانستان، توجیه دیموکراسی دروغین و سفارشی بیگانه است و بخشی از بدنه ی مملکت که گاهی با نام ادارات و افراد فرهنگی، باعث ضیاع هزینه ها شده اند، کمترین کاری که فارغ از هیاهوی تقبیح و تضرع باشد، نمی کنند.


عبداللطیف «پدرام» در عقب امام علی «رحمانوف»