د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

قاموس کبیر افغانستان (فرهنگ دری افغانی)

مصطفی «عمرزی» 04.09.2016 13:50

هرچند زحمات پُر ارج فرهنگیان ایران- به ویژه 40 سال پشتکار علامه علی اکبر دهخدا، بزرگترین فرهنگ واژه گان زبان دری را با شروح فزون- بر تعداد فرهنگ های دری در ایران افزوده است، اما توجه بر ایجاد فرهنگ در بسامد لغوی و تبادل اطلاعات در     جامعه ی ایران، هیچ فرهنگ دری یا فارسی را مجال نمی دهد- به درستی به شرح جزئیات، خصوصیات و ادامه ای رقم بخورد که اکنون از چند عنوان معروف (دهخدا، معین، عمید) در هنگام عدم درک تطور زبان که با طی منزل در سرمنازل فرهنگ بشری، می گذارد، ایجاب می کند و رو به جلو- در حال تغییر است.
از سالیان زیادی ست که در ابعاد شناخت معنی صرفی، از زحمات بشردوستانی استفاده  می کنیم که روزی کسی با نام دهخدا، نژند بود عقب مانده گی های شرقی، او را برانگیختند تا این علامه ی فرهنگ، بابی بیاورد در مقال زبان دری، که ماضی و حال، با تفکیک جا مانده و در جا، نیاز های افاده ی دری زبانان را در حد هرچند ناکافی، اما پسندیده، مرفوع کند.
جامعه ی فرهنگی ما در صد سال اخیر، در سایه ی تحولاتی سیاسی ریشه برکن، فرصت های فرهنگی افغانان را در رقم بالا، هدر می دهد، اما کارنامه ی قلمی افغانان از طرزی بزرگ تا امروز، تنوع خط هنر افغانان در بُعد فرهنگی را باعث شده است. رونق کار    رسانه یی از صورت منطبعه تا صوتی و تصویری، انواع مولد کتاب و تنوع کار کنونی که از مزایای رسانه های چند بُعدی (نت) رنگ وارنگ فرهنگ افغانی شده است، یک «دربست ناچاری» داشته است که از مجرای انتشارات ایرانی، اگر مفاد تنویر و آگاهی     می داد، از رهگذر افاده ی سیاسی، در آلوده گی جامعه ی فرهنگی ما در میلان سیاسی، بسیار مخرب می شود. تقابل سیاسی که در نخست با سوژه های ایدیالوژی های وارده، طرز تفکر ملی را سقوط می دهد و در پیامد در بحران ناپایان، آنارشیسم اجتماعی و سیاسی را با تعدد احزاب و تنظیم ها باعث می شود، صورت افغانی کار فرهنگی ما را که با «دربست» اتکا بر تولیدات فرهنگی ایران، ناچاری داشت، در کنار عوامل بحران ساز به رخ ستیز قومی می کشاند که در نهایت، صورت کار فرهنگی ما در میلان و گرایش های سیاسی، به نوع خصومت و رقابت منفی مبدل می شود.
سالیان زیادی ست که نوع نگرش بر مولد ایرانی فرهنگ، شکل دیگر برداشت را باعث می شود و گروهک های متخاصم داخلی که شماری از رهگذر فارسیسم، در پی زدایش عقده های حقارت در نبود رسمیات سیاسی و جمود تولید فرهنگی خودشان اند، جامعه ی ما را دچار انجماد می کنند تا در قید قبول هر آن چه از کشور همسایه می آید، کار نکنیم؛ گویا ماشین تولید- فرهنگی بیگانه، هرچند به زبان ما باشد، اما ظاهراً با فراسوی پدیده های فرهنگی، توجیه می شود که عارضه ندارد.
با قبول واردات فرهنگی از ایران، نیاز های فرهنگی ما در خالیگاه هایی که بر اثر تلاطم بحران متداوم، هرازگاهی زیر پای مان را خالی می کند، موجی از طرز نگرش دلخواه فارسیستی با انحصار معنویات و مادیات دیگران، بار دوش ما شده است. اگر اکنون در کشور ما و در خانه ی ما، تفسیر تاریخ و ارزش های ما، به نفع دیگران، تلخیص و منحصر می شود، بدون شک، تورید کتب ایرانی در ایجاد این ذهنیت، نقش اولین خرابکار را بازی کرده است.
انتشارات نوع فارسیستی در حدود نود سال اخیر در ایران که از فرهنگستان زبان فارسی نشات می گیرد، باوجود واژگونی فارسیسم که جای آن را جمهوری اسلامی اشغال کرده است، مواد سنخ فارسی، تعاریف کامل ساخته است تا حتی در چهار جوب نظام امت محور (اسلامی) گونه ی ناسیونالیسم متکی بر مردمان و جغرافیای خاص، فرصت های فرامرزی یابد. در جغرافیای جهان سومی ما که هنوز سیاست های تعهدی، جزو اندیشه ی ملی، تحریک کننده اند، فرهنگ های متاثر از سیاست، همانند عناصر تداخل منافع بیگانه، می توانند در خلاء تولید فرهنگی، مردمان و کشور های دیگر را که ظاهراً از مزایای اشتراکات حوزه ی به اصطلاح تمدنی- فرهنگی برخودار اند، در دام بلایای افتراق فکری، گرفتار کند.
ما می پذیریم که کار فرهنگی ما به اندازه ی مولد فارسیسم ایرانی، کمیت ندارد، اما به این معنی نیست که کاری نکرده ایم. رونق فرهنگی ایران، پیشینه ی زیاد ندارد. فقط در دهه ی 50 خورشیدی، منابع  نفتی ایران، توان مالی ایرانیان را در حد قدرت خرید و تولید بالا، قرار می دهد که توام با آن- چنانچه جغرافیای عربی، متغییر می شود، برخلاف گزافه ها و مبالغات، کشور ایران نیز سیر صعودی نسبی ای را حاصل می کند که هرچند در جهان سوم، جایگاه بلند دارد، اما در سطوح سومی ها، دست اش به دهانش می رسد.
شاید باور نکنید چنانچه استقلالیت سیاسی ما در سه صد سال گذشته با ویژه گی های حماسه ی ضد استعمار، تشکل ملت افغان و سالیان تمدن و مدنیت، نه فقط عقب مانده تر از امارت ها و سلطنت های گذشته نبود، بل در فرصت ها، درخشش داشته است. تنها رقم چاپ کتاب از سلطنت امیر شیرعلی خان تا پایان سلطنت شهید اعلی حضرت نادرخان، رونق چاپ کتاب در افغانستان- در حالی که امکانات تخنیکی و مالی وافر وجود نداشت، بیش از 500 عنوان کتابی را معرفی می کند که در عرصه های مختلف به نشر رسیده اند. این مجموعه که اکنون به گونه ی سافت در دسترس است از سایت «کتابخانه ی دیجیتل افغانستان»، رایگان به دست می آید. رقم بالای بیش از 500 عنوان کتاب در صد سال قبل نشان  می دهد تغییر مسیر تاریخ، فرصت های ساخته است که گذشته گان ما به خوبی از آن ها استفاده کرده اند.



در شرایط کنونی که نوعیت پدیده های متداخل سیاسی از انواع فرصت ها سود می جوید و مقید به سنخ منافع دیگران است، بایسته های ما برای تولید نوع افغانی امتعه ی فرهنگی، فراتر از اصل فرامرزی مساله ی فرهنگی، ایجاب می کند با مراجعه به ساخت افغانی، ذهن اقشار ملت افغان در نیاز به کالای فرهنگی، در خالیگاهی پُر نشود که هرچند مدعیان توهم فرهنگ فوقیت، خودشان را وارث و صاحب آن می دانند، اما در تنبلی، عدم ظرفیت و ناتوانی، با ارجاع به لقمه ی آماده ی ایرانی، مانع می سازند و سد می شوند تا مشخصات فرهنگی ما با ویژه گی، صورت مساله ی مایملک آبایی مان را با زدودن سایه ی بیگانه، صفایی دهد و از درخشش این تسویه، گام ما در زمینی به استواری باشد که تعریف فرهنگ، تاریخ، زبان و ارزش های ما وضاحت می دهند: ما، صاحب اختیار و مالک این کشور، بودیم، استیم و خواهیم ماند.
«قاموس کبیر افغانستان» یا «فرهنگ دری افغانی» در حالی در جان افغانان می دمد که باید آفرینش این گونه، از شگفتی های کار فرهنگی ما در ستایش سعی افغانان، قدر و تحسین شود.
چنان چه در آغاز این مقال آوردم، نوع نگرش ایرانی فرهنگ دری یا به اصطلاح فارسی ایران، خلاء های زیادی دارند که در زمان تبیین ویژه گی ها و مشخصه های ورای مردم ما با سده ها فراز و فرود تاریخی که در مرزبندی های سیاسی، خصوصیت می سازد، پاسخ پرسش هایی را در زحمات حتی کسانی همانند فرهنگ علامه دهخدا، به یاس خواهد آورد که در نوردیدن جغرافیای رواج زبان دری، ناگهان غافل گیر می شوند و از تنوعی در شگفت می مانند که از مساله ی زبان تا تنوع اقوام، در هیچ فرهنگ به اصطلاح فارسی ایران، به درستی نمی توان از رمز و متونی به فهمی رسید که خط تفاوت و تعیین مرز های سیاسی- فرهنگی است.
«قاموس کبیر افغانستان» در کنار مزایایی که از قبل از زحمات بزرگان دری گو در     حوزه ی اشتراکات دریافته بودیم، جریان فرهنگی «درکار فرهنگ افغانستان» در ایران را نیز کمک خواهد کرد با درک تفاوت های فرهنگی، از حُسنی بهره ببرند که با گشایش ابواب خصوصیات آن، به خوبی ثابت می کند موضع ما برای تبیین فرهنگ افغانی، یک ادعا معمولی و تبلیغاتی نیست.
خدا کند با انتشار کتابی «قاموس کبیر افغانستان»، فرصت ها و زمینه هایی میسر شوند تا نه تنها با درک اهمیت تعریف فرهنگ در ساختار های سیاسی- اجتماعی ویژه، این ابتکار به انبوه ابتکار در خلق آثار افغانی برسد، بل از این حیث، حداقل مسیری گشوده شود تا   افاده ی کار فرهنگی در حدود سیاسی، تاریخ، گذشته، ارزش ها و میراث های گذشته گان مان که بدون شک اسناد مالکیت ما بر افغانستان محبوب و گرامی ست، از طریق تعمیم فکری، عطف توجه بر منافع ملی حتی تحت وجوه اشتراکات فرهنگی- منطقه یی باشد.