د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

تبصره ی واشنگتن پُست، خلاف معمول بود

مصطفی «عمرزی» 29.08.2016 12:55

«دزد»، «رهزن»، «به طرز وحشیانه از بین برد» و «جنگسالاران، هنوز از طرفدار برخوردار اند»- کلمات، اصطلاحات و عبارات بالا، برخلاف عرف روزنامه نگاری آمریکایی، قضیه ای را در افغانستان دنبال و تبیین کرده است که وقتی بیرون مرزی شود، محال است به گونه ای مطرح کنند که اگر از فرامرز های کشور های همسایه، فراسو می شود، نمایانگر توجه غیر معمول خواهد بود.
جامعه ی بین المللی و در راس آن ایالات متحده ی آمریکا،  فصل جدیدی از تاریخ افغانستان را در نوسانات و ارتعاشات سیاسی به وجود آورده اند. آن ها اینک در درگیری دیگری که متن جامعه ی افغانستان را تعریف می کند، به درستی متوجه می شوند که هیاهوی ستیز در افغانستان چهل سال اخیر، اگر از سویی از عوامل بیرونی، مُعضل داخلی می سازد، از سوی دیگر از عناصر مدفون در تاریخ، بهانه ها دارد تا پیدایش مجریان سالیان وحشت و سیاهی را در جایی ابقا کند که می دانند در ساختار یک جامعه ی قانونمند، هیچ جایی ندارند.
تبصره ی روزنامه ای به اهمیت واشنگتن پُست که یکی از چهره های بحران ساز و ارتجاعی افغانستان را با کلمات «دزد» و «رهزن»، مخاطب قرار می دهد، نوع نشراتی نیست که معمولاً چنین روزنامه هایی انتشار می دهند. هرچند استقلالیت مشی، تفاوت سیاست های دولتی و غیر دولتی در غرب آزاد اند، اما انعکاس خواسته هایی که به گونه ای بر تامین منافع ملی کشور های چون آمریکا، ضم سیاست های دولتی می شود، نهاد های رسانه یی غربی را در جهت اصطلاح و گاه عطف توجه بر کاستی ها، موقع می دهد تا سیاست های خارجی دولت را بدون ملاحظه ی نزاکت های سیاسی، جهانی سازند.
آمریکاییان با حمله بر افغانستان، حاکمیت طالبان را که مخالفان آنان حتی خواب شکست شان را نمی دیدند، سرنگون کردند و در تعجیل موردی که خود اعتراف می کنند (دولت سازی) طرح نداشتند، عواملی را بار دوش افغانستان کردند که پس از 8 ثور، 9 سال در تشدید بحران، ضایعات چند صد میلیارد دالری، بی خانمانی و ویرانی، مهمترین نقش تاریخی را دارا اند. رقبای طالبان، از آمریکاییان به عنوان فرشته گان رحمت یاد کرده و به سوی پایتختی روانه شدند که اگر سهم به اصطلاح مقاومت آنان را چیزی در حد واقعیت دفاع از افغانستان، حساب کنیم، شایسته گی کرسی ای به نام مقاومت نبود که باید تمام تشکیلات افراد  بی کفایت، بی بند و بار و بی سواد آنان را در آن جا می دادند و به تدریج، خلع سلاح و روانه ی جا هایی می کردند که یا کمک در امر زراعت بود و یا هم مشاغلی که قبل از حمل اسلحه، ماهر آن بودند.
لشکریان مور و ملخ با ذهنیت های انباشته از انحصار، تبعیض، قرائت دلخواه تاریخی که زشتی ها و خیانت های خودشان را کارنامه های حماسی و دفاعی می سازند، از خیرات سربازان آمریکایی، شهری شدند و حتی در چهار گوشه ی جهان، در نعمات، سفر ها و بورس های انحصاری و غصب شده، عیش ها کردند که «تا سر زنده باشد، کلاه زیاد است».    
دولت افغانستان در حاکمیت حامد کرزی، در حالی که ناگزیر بود از صفر شروع کند، درگیر کلکتیفی می شود که با کلکسیونی از عوامل خیانت و بحران، تخم بحران می کارند و این در حالی ست که ضمن ضایعات بزرگ مالی و تشدید مخالفت مسلحانه و تشتت ناشی از ستیز چند دهه ی اخیر، تیم مقاومتچی، چتل نویس های خودشان از تاریخ را باز کرده اند و با مظلوم نمایی هایی که در هیچ کجایش اثری از وضاحت تاریخی از زیان های ارتجاع اول (کلکانی)، ارتجاع دوم (ربانی)، تضعیف قدرت (تنظیم گرایی) و آسیب های عظیم مالی و اقتصادی- با ویرانی های بی پیشینه که بدون شک تمام مسوولیت آن متوجه ریاست دولت ربانی است، دیده نمی شود، جامعه ی جهانی و در راس آن ایالات متحده را نگران سازند حاکمیت افغانستان با ساختاری که از ستون های لرزان خاینان و عقب مانده گان باشد، در پایان هر آغاز نو، با سقوطی مواجه می شود که تداوم جبران خسارات آن، هرگز در توان پرداخت جامعه ی جهانی نیست.
در نخستین ماه ها و سالیان حاکمیت کرزی، به ویژه سازمان ها و نهاد های حقوق بشری و مدنی غربی، با تهیه ی گزارش ها و مستندات زیاد، فشار وارد می کردند تا عوامل بحران ساز و مجرم در افغانستان، حداقل با دور کردن آنان از راس نظام، نباید آینده ی کشوری را مکدر سازند که در دام سیاست های منطقه یی، باید سالیان دیگر تقلا کند.
خلاء قدرت، نبود جریان واحد ملی و ضعف شرکای تکنوکرات و بی طرف دولت که رقیب چند تنظیمی مهارگسیخته نبودند، در عدم جذب اکثریت بدنه ی طالبان که به زودی در برابر دولت، مسنجم شدند، رقبای طالبان، حکمتیار و به ویژه احزاب مسلح پشتون را که با فشار آمریکاییان، ناگزیز از ترک نظام شدند، در جایی قرار می دهد که با چند هزار مسلح هراسان و سرافگنده، عرض وجود کنند و از زمان تشکیل اردوی نو که دسته دسته جذب می شدند، شمار دیگر در فقدان مهارت ها، وارد نظام شوند و توجیه آن، اگر بخشی از سهم مقاومتچیان محسوب می شود، زیاده رویی های آنان، نشات یافته از قرائت های گروهک های شد که مدعی نابرابری اجتماعی بودند و اما در فرصت هایی که خود به یادگار گذاشتند (کلکانی- ربانی) مردم را بر «کفن کش سابق»، پشیمان کردند.
جامعه ی جهانی در ناگزیری و در بی ملاحظه گی های بسیار، متوجه شده است که نظام افغانستان همانند «بار کجی ست» که گذاشته اند و هنوز نرسیده به «ثریا»، میلان می کند.
به زودی موضع گیری های رقبای طالبان برای منافع کشور های همسایه که روزی والی بلخ طاقت نمی آورد و در کم مضمونی ویژه ی آنان که چیزی برای بیان ساختار های مدنی- رفاهی ندارند، اعلامیه می دهد به هیچ کسی اجازه نمی دهند منافع روسیه، چین و ایران را در افغانستان، به خطر بیاندازند- نمایان می شود این جسارت بیان که بیشتر از «خامی دیگ است که در جوش خروش است» منشه می گیرد، جامعه ی جهانی را در درک معضلات افغانستان متوجه کند همسویی با گروهک هایی که هرچند از صفایی تشناب ها تا عمله گی، مزدوری و بوت پاکی نیرو های خارجی، ابراز وفا کرده اند، ارزش ایفای نقش- بیشتر از آن چه کرده اند را ندارد.
جامعه ی جهانی، به خوبی واقف شده است، افغانستانی که آنان می خواهند قبل از 7 ثور شود، با مصالحی ساخته نمی شود که در یک بنای استوار، محکم و مهندسی شده، نیاز باشند.
اینک که تداعی تاریخ را با نبش قبر ارتجاع، به خاطر مردم می اندازند که تاریخی داشته ایم که کسانی از ارگ افغانستان بیانیه داده بودند «تحصیل زنان، بی ناموسی است»،  «معارف، دشمن آدمیت است» و تجویز کرده بودند پول عسکر را به ملا دهند که «زنده باد دعا، مُرده باد دوا» و بهتر است مردم بروند بودنه بازی و سگ جنگی کنند، رونمایی از آن خجلت که حالا با مظلوم نمایی گرامی داشت از ستم، توجیه می شود، ضم سیاست های بیرونی، دوستان بین المللی افغانستان را واداشته است تا با رعایت نزاکت های سیاسی، از همان مجرایی تفهیم کنند که وقتی در ریاست دولت کرزی، تنش های دولت و جامعه ی جهانی شدت می یافت، ده ها رسانه و نهاد، تبصره و احصائیه می دادند که با این ارقام بالای فقر دولتی، پهلوانی با دوستانی که مربی اند و مربا تهیه می کنند، به سود کسی نیست.
تبصره ی روزنامه ی واشنگتن پُست، با شدت لحن و استفاده از کلمات درشت «دزد» و «رهزن»، پیش از این که یک مطلب معمول مندرج روزنامه یی باشد، یک هشدار غیر مستقیم به کسانی ست که از خیرات حضور جامعه ی جهانی، از میدان هایی فرار می کردند که با هر تهاجم طالبان، نابودی امارت ها و تنظیم نشین های جهالت و خیانت آنان بود، اما اکنون که یاد گرفته اند تظاهر کنند، هرچند «انسان به لباس شناخته نمی شود»، پشت کرده بر احسان دنیا، همان «خرک و درکی» اند که روزی با سواری الاغان همسایه، در ظرف چهار سال، کشور خویش را به مخروبه مبدل کردند و به درستی که اگر معضلات کنونی را ریشه یابی کنیم، حاکمیت ننگین و چهار ساله ی تنظیمیان، رهنمود خوب است.
تبصره ی روزنامه ی واشنگتن پُست، حرف های زیادی دارد که بیشتر از همه، تیم تحمیلی ریاست اجرائیه، باید تجزیه و تحلیل کنند. ارفاق جان کری و انسانیت دکتور غنی، برای بازخوانی تاریخی نیست که اگر در توقف آن بازنده، عقب مانده و تضعیف شدیم، به صراحت ثابت می کند دو ارتجاع (کلکانی- ربانی) مهمترین عوامل بدبختی های افغانستان در بازماندن از کاروان تمدن و ترقی بوده اند.
تجلیل از شخصی که کسی گفته بود «به جز از هویت تباری اش، چیزی برای دفاع منطقی از او ندارند»، توجیه هیچ ستمی نیست که اگر تداعی کنیم، هرگز بهتر از آن هزاران نخبه گانی نمی شود که پس از هفت ثور به جرم تحصیل و عداوت ایدیالوژیک کشتند و سال ها پس از نیستی آنان، دولت های افغانستان با زور تمام دنیا نیز برپا نمی شوند؛ زیرا اهل کار نداریم تا کار به اهل کار دهند.
بحران سازان داخلی که از آغاز معلوم بود حرفی برای آسایش و رفاه مردم ندارند، متوجه شوند جامعه ی جهانی برای امتعه ی شرم آور آنان، بازار باز نمی کند. تاریخ، حاوی ارزش ها نیز است. چرا تاریخی را احیا نکنیم (قبل از کلکانی و ربانی) که سهم ما در نقش افغانستان- باوجود گذار از دشورای ها، همواره انکشاف و توسعه در جهت خیر مردم و مدنیت پذیرفته شده ی کنونی بود.
کس یا کسانی، اگر از مدرک زیارت استخوان، به آرامش می رسند و خیرات این منبع، زنده گانی آنان را تامین می کند، در کشوری که از این فرهنگ، تعریف خوب و بد ما خلط می شود، بروند مصروف شوند. مگر فرهنگ خراسانی- پارسی، چیز بیشتری از حُسن معارف، عمران، پیشرفت، ترقی و دستاورد های تکنالوژی کلکانی- ربانی، ارایه کرده است؟
در کتاب «یادداشت های استاد خلیل الله خلیلی» می خوانیم:
صفحه ی 76:
«در جریان این کشمکش ها، ملک محسن که یک آدم بی سواد بود، به حیث والی کابل مقرر شد. او حبیب الله را قدم به قدم کمک کرده بود و این کار به پاداش خدماتش به او داده شده بود.»
«اوضاع آن قدر خراب شد که بعضی وقت ها در یک موضوع، دو یا سه فرمان نوشته می شد. یکی از طرف ملک محسن و یکی از طرف سید حسین. حبیب الله با وجود کوشش های زیاد، نتوانست اوضاع را کنترول کند.»- به قول مرحوم غبار، «از کنترول یک ده نیز عاجز بود.»
«بدبختانه حسادت ها و خشونت ها در بین اطرافیان حبیب الله، شروع شد. یک عده طرفدار سید حسین شدند. سید حسین خان- به شکم پرستی و بزدلی مشهور بود.»
صفحه ی 77:
«حبیب الله خان، دست پادشاه بخارا را چون سید بود، بوسید.»
صفحه ی 83:
«والی نو [طرف اعتماد کلکانی] یک آدم بی بند و بار بود. به مجرد رسیدن او به مزار،    بی نظمی ها شروع شد؛ اگرچه به من بسیار احترام داشت، اما مشوره را نمی شنید. والی نو، به رشوه خوری، ضبط مال و جایداد مردم، شروع کرد.»
صفحه ی 84:
«شبنامه، یک شورش را در میان مردم در مزار، خلق کرد. در این وقت، والی نو     [گماشته ی کلکانی] در سن شصت ساله گی، مصروف تهیه ی مراسم عروسی برای خود بود!»
صفحه ی 90:
«همان شب من و همراهانم را دستگیر کرده، اسلحه ی ما را گرفتند و نزد حاکم چاریکار بردند. یکی از همراهان ما گریخت و به کابل رفت. حاکم چاریکار «چغل» نام داشت؛ دزد، بی سواد و رفیق سید حسین بود.»
صفت تاریخی اکثر همراهان و دوستان حبیب  الله کلکانی، چیزی بیشتر از مواردی ندارد که روزنامه ی واشنگتن پُست، درج کرده است. در واقع تطهیر او در میان اکثریت عیارانی که اوصاف بد دارند، آسان نیست.
صفحه ی 97:
«حبیب الله خان، مرا به دربار خواست. او گفت: یک فرمان مقرری برای خودت نوشته کن که به حیث نماینده ی من در مزار، مقرر شدی.» تصور کنید که با سوء استفاده از بی سوادی حبیب الله، چه قدر بر فرامینی افزوده باشند که برای قتل، اعدام، تاراج، غصب و تعدی با مُهر و تایید عیار خراسانی، جور و ستم کرده اند. قبل از حبیب الله، به ویژه از احمد شاه بابا تا شاه امان الله، تمام سلاطین، امیران و شاهان افغان، با سواد و حتی شماری ادیب، نویسنده و شاعر بودند.
سهم ناقلین بخارایی در تضعیف حاکمیت امانی و افغانستان با نقش بازمانده گان آنان (ستمیان) نیز از ویژه گی های تاریخ است.
صفحه ی 82 کتاب «یادداشت های استاد خلیلی»:
«عابد نظر مخدوم- مشهور به خلیفه قزل آیاق... و ملا آدینه... این دو نفر، سهم بزرگتری در تحکیم سلطنت حبیب الله خان داشتند. این خلیفه قزل آیاق، کسی بود که بعد از    حمله ی روس ها به بخارا، با صد ها نفر از اعضای فامیل اش به افغانستان، پناه آورده بود. او در شبرغان، خیمه و خرگاه زده بود و از راه تجارت قالین و پرورش اسپ، زنده گی  می کرد. تقریباً در حدود ده هزار (10000) عسکر مسلح در خیمه های او، همیشه به صورت آماده باش می بودند.
صفحه ی 89:
ابراهیم بیگ بخارایی [معروف به لقی و باسمه چی] نیز همراه سید حسین بود. او چندین بار با روس ها جنگ کرده، به تکتیک های جنگی روس ها، آشنا بود.»
ناقلین بخارایی، از جلو روسان فرار کردند، اما در سرزمین افغانان با هزاران مسلح، یادگار تاریخی آنان، شکستن نمکدان بود. تمام افراد به اصطلاح جنگاور آنان که از جنگ روسان فرار کردند، جزو عیاران خراسانی، در افتتاح ارتجاع اول در افغانستان، که باید مبدای سلفی گری، طالبانیسم و عقب مانده گی تاریخ معاصر شمرده شود، فعالانه نقش گرفتند و بازمانده گان آنان از گروه ستمیان، از بزرگ ترین دشمنان افغانستان اند.
شورش های ارتجاعی، قبل از حبیب الله نیز مشهور اند، اما هیچ کدام موفق به آوردن قرائت تعصب و عقب مانده گی دینی- فرهنگی در حاکمیت نمی شوند. حبیب الله کلکانی، اولین کسی بود که ارتجاع، عقب مانده گی، ستیز با مدنیت، سلفی گری، طالبانیسم و استبداد دینی را در افغانستان معاصر، حزو رسمیات حکومتی می سازد. مردمی که به نام خادم دین رسول الله، از وی حمایت کردند، حتی در همان هشتاد سال قبل، آن قدر از توسعه، مدنیت و ارزش های معارف و حاکمیت خوب می دانستند که از بار دوم سلطنت مرحوم امیر شیر علی خان تا پایان سلطنت اعلی حضرت شاه امان الله، خیلی زود متوجه شوند نسخه ی دینی تجویز کلکانی، خیلی بدتر از تعجیل امانی برای انکشاف، قبر آنان را می کند.
عمران زیارت استخوان برای افرادی که در میزان ارزشمندی، باد هوایند، ضیاع وقت و هزینه است؛ هرچند در شناخت و اصلیت فرهنگ خراسانی- پارسی (ادعا، عقب مانده گی و ارتجاع) بسیار مفید می باشد.
یادآوری:
کتاب «یادداشت های از استاد خلیل الله خلیلی» به کوشش ماری خلیلی و افضل ناصری (دختر و داماد خلیلی) و به اهتمام محمد قوی کوشان (از ستمیان معروف) در جولای سال 2010 در ویرجینیای آمریکا، منتشر شده است. انتشار دوم این کتاب از سوی انتشارات میوند در دلو سال 1390 شمسی در کابل می باشد.
مرحوم خلیلی باجود مقام بلند در فرهنگ و ادب، شخصیت اپورچونیست (ابن الوقت) دارد. کسانی که او را می شناسند، می دانند که مداحی تا مدح دومین شاه پهلوی (محمد رضا) که افتضاح آن در خاطرات اسد الله علم (وزیر دربار شاه ایران) سند شده است، عمده ی زنده گی او را می سازند.


این سند از کتاب «خاطرات اسدالله علم»- وزیر دربار آخرین شاه ایران، گرفته شده است. در این سند، سفیر ایران از اظهار ارادت غیر عادی خلیلی (سفیر افغانستان در بغداد) به شاه ایران، متعجب می شود. خلیلی، شاه ایران را به تکرار پادشاه و مخدوم خود می خواند و می گوید که مردم افغانستان، شاهنشاه ایران را شاه خود می خوانند. اگر به کاربرد عمدی اصطلاح «مردم افغانستان» در میان ستمیان و گروهک مسعود- ربانی، توجه کنید، که برای احتراز از واقعیت ملت افغان، بیش از حد ضرورت، نشخوار می کنند، خلیلی که از مرشدان عیاران خراسانی است، از کاربرد اصطلاح «مردم افغانستان» منظور خاص داشته است؛ یعنی التصاق توده های فارس زده در شانس های جغرافیای فارسیسم.
محتویات کتاب «یادداشت های از استاد خلیلی»، در تناقض با تعریفاتی نیز قرار می گیرند که با کتاب سراپا دروغ و جعلی «عیاری از خراسان» که بیشتر به یک اثر تخیلی- تخلیقی می ماند، قرار می گیرد. او پس از هجرت در آمریکا، به زودی از جنبش دیگر (مسعود- ربانی) آگاه می شود و پا به پای رشد آن، در حالی که میراث یادداشت هایش، اجندای یک کتاب می شوند، به امید فعال کردن ماشین مداحی اش برای مسعود-ربانی می افتد که محصول ابتدایی آن، کتاب مضحک «عیاری از خراسان» بود، اما قبل از این که مثنوی هفتاد من کاغذ مداحی را از مقایسه ی چند قوماندان کوچک تنظیمی با شخصیت های بزرگ، به پایان برساند، قبض روح می شود و از شر بقیه ی آثار جعلی- خراسانی، بی غم می شویم.
خلیلی، زیاد زنده نماند تا همانند اعترافات اش از کارنامه ی کلکانی که در یادداشت هایش آمده است و معلوم می شود نزدیکانش سانسور و تلخیص کرده اند، شاهد دومین حاکمیت ننگین دیگر نیز می شد که عیاران خراسانی برپا کردند و در چهار سال، نمایشگاهی درست می کنند که روی هرچه جبار، ویرانگر و خاین افغانستان بود، سفید می شود.

کابل در حاکمیت ربانی