خراسان بزرگ؟
26.02.2015 13:09عنوان خراسان بزرگ از قمپزهای(فخر و مباهات بی مورد،لاف و گزاف) ایرانیگری رایج است. هیچ ساکن ماورا’ النهر، خود را خراسانی نمی داند. آن ها غالبا ازبک اند و اهل خیوه و مرو و بخارا و سمرقند و غیره خطاب می شوند. اما از این که اشاره به خراسان بزرگ از نظر جغرافیایی و برای خواننده ی ایرانی راهنمایی کننده تر از ماورا’ النهر است، در گفتارها و نوشتارهای درون اقلیمی کاربرد عنوان قلابی خراسان بزرگ بسیار مصطلح و دل چسب می نماید. در ماورا’ النهر عمدتا رد مستمر عبور زندگی تاریخی به تمام اشکال خویش دیده می شود و به خصوص از آن که نام خوارزم قید شده در کتیبه ی بیستون، خلاف نام دیگر اقوام آن سنگ نبشته، گم شده نیست.
خراسان بزرگ در اوائل قرون اسلامی اتراقگاه یهود بوده است.
يهوديها از ۷۰۰ سال پيش از مسيحيت و از زمان شلمانصر سوم و تبعيد نخستين به شرق در بين ملل شرقی پراکنده بودند.اينها در افغانستان و خراسان و قفقاز و سراسر شمال و جنوب پراکنده بودند.چنانکه حتی خودشان با اسناد و مدارک و نقشه می گويند.رسوخ يهوديان در بين اين ملل و قبضه بازارها و مراکز فرهنگی به وسيله يهوديها،اين امکان را برايشان به وجود آورد که با ساخت امکانات فرهنگی متعدد و با رسوخی که کرده اند کتاب سازيهايی بکنند و اوهامی که تحت عنوان مثلا شاهنامه يا الفهرست ابن النديم پراکنده کنند و به ويژه به ساخت زبان فارسی کنونی موفق گرديدند.
ملاحظه کنید خراسان صدر اسلام و به خصوص شهری که یهودیان حیله گرانه نیشابور معروف کردهاند،
منشاء و منبع تمام اسناد شعوبی از شاه نامه تا مجموعه ی تولیدات صوفیگری و عرفان و در روزگار ما درویشی و فرقه بازی های دیگری است که از صفویه تاکنون جایگزین تصوف کرده اند، آیا روا نمی بینید در این مبنا تأمل کنیم که "سفرنامه ی رابی بنیامین تودولایی" از اوایل قرن ششم هجری، ضبط کرده است :
نیشابور و حوالی آن در اختیار مهاجران یهودی بوده و حکومت آن منطقه را نیز یهودیان می گردانده اند. به این مسئله صریحا در کتاب «سفرنامه ی رابی بنیامین تودولایی» اشاره شده است.
«ساکنین شهرهای اطراف نیشابور از ۴ قبیله یهود اند: قبیله های دن، زبولون، آشر و نفتالی. این قبایل اولین تبعیدیانی بودند که شلمنصر آن ها را تبعید کرد. آن طور که نوشته اند: " و او قوم اسرائیل را به آشور راند و آن ها را در خالوخ، خابور، بر ساحل رود اوزون و شهرهای منطقه مداین ساکن کرد".
خیوه ، شهر بزرگ تجاری بر ساحل رود جیحون که مردم از تمام نقاط به آن جا می آیند و یک منطقه ی یهودی نشین متشکل از ۸۰۰۰ خانواده دارد. این سرزمین بسیار وسیع است.
در سمرقند، شهر بزرگی که از فارس پنج روز راه فاصله دارد ، ۵۰۰۰۰ خانواده یهودی زندگی می کنند و شاه زاده، رابی عبادیه در رأس آنان است. در میان این خانواده ها حکما و افراد ثروتمند، بسیار است.
عبور از سرزمین این قبایل ۲۱ روز طول می کشد. شهرها و قلاع مستحکم آن ها بر رشته کوهی است که رودخان جیحون راه ورود به آن را از یک طرف کاملا بسته است. هیچ قدرت بیگانه بر آن ها حکومت نمی کند و فرمان روای آن یک شاه زاده یهودی است به نام رابی یوسف امرخه ها – لوی » (سفر نامه رابی بنیامین تودولایی، ص ۱۲۷ )
این اوضاع ارتباطات در اقلیمی است که نمود اسلام در ایران را از آن آغاز میکنند، چنان که نمایه تجمعهای ضد اسلامی را نیز در اوهام موجود، باز هم از خراسان میگیرند و منطقهای فاقد بار انداز و اطرافگاه بین شهری را، در تاریخ نوشتههای موجود، کانون تجدید استقلال سیاسی ایران پس از به اصطلاح هجوم عرب میگویند، سیاه جامگان و سپاهیان بیشمار عباسی را از آن جا به تختگاه بنی امیه میفرستند، میگویند زبان فارسی در آن سرزمین زاده و بالیده، شاعران و حماسه سرایان بزرگ: رودکی، فردوسی، سنایی، عنصری و خیام از آن سر بر آورده و خواجه نصیرالدین طوسی، خوارزمی، بلخی، ابوریحان و مولوی در آن جا ظهور کردهاند، مرکز استیلای هارون الرشید و امین و مامون میشمارند و داستانهای مفصل فرقوی دیگر که بیوقفه دربارهی این اقلیم زمزمه میکنند.
«لشکر کشی اعراب به خراسان در سال ۳۱ هجری به فرماندهی احنف ابن قیس، مامور ابن عامر صورت گرفت. احنف طخارستان را گرفت و مردم بلخ تسلیم وی شدند مردم خراسان به سرعت اسلام را پذیرفتند ولی به سبب نخوت و گردن کشی اغلب سر به شورش بر میداشتند. خراسان محل قیام ابومسلم خراسانی و نشر دعوت عباسیان بود که منجر به سقوط خلافت امویان گردید. نصر ابن سیار فرمان روای عرب خراسان در سال ۱۰ هجری در کوچههای مرو از لشکریان ابومسلم شکست خورد و گریخت و کمی بعد تمام خراسان مسخر طرف داران عباسیان شد. با تاسیس سلسله طاهریان در سال ۲۰۵ هجری به دست طاهر ذوالیمینین که از طرف مامون بر خراسان حکومت داشت، خراسان استقلال یافت. در ۲۸۳ هجری عمرولیث صفاری، خراسان را ضمیمه متصرفات خود در سیستان کرد و سپس در ۲۸۷ هجری اسماعیل سامانی آن را ضمیمه امارات ماوراء النهر نمود.
در سال ۳۸۴ هجری محمود غزنوی آن را تصرف کرد. در ۴۲۹ هجری طغرل بیک سلجوقی نیشابور را گرفت ولی در ۴۳۰ هجری که سلطان مسعود غزنوی خراسان را باز ستاند مردم نیشابور بر سلجوقیان شوریدند، اما سال بعد سلطان غزنوی از طغرل بیک شکست قطعی خورد. پس از وفات سلطان سنجر به سال ۵۵۲ هجری ترکان غز بر خراسان تاختند و آن جا را ویران کردند. پس از آن، هرج و مرج فراوان راه را برای حملات خوارزم شاهیان و غوریان باز کرد و بالاخره خراسان به تصرف خوارزم شاه درآمد. با فتوحات چنگیز خان در سال ۶۱۷ هجری استقلال خراسان به کلی از میان رفت. در ۷۸۳ هجری امیر تیمور بر خراسان حمله برد و سپس این ناحیه مرکز دولت فرزند او شاهرخ تیموری گردید.»
(دائرة المعارف مصاحب، ذیل واژه خراسان، مختصر شده)
این هیاهوی تاریخی و این همه آمد و رفت سرداران شمشیر دار و حکما و علما و مجاهدین ملی و مذهبی و خواب و خیال تمام نشدنی و شبانه روزی و بدون مهلت و مکث، آیا بر روی زمین نشانهای همزمان، در اندازه خوابگاهی برای زندگانی و یا مرگ سلطان محمود و طغرل سلجوقی یا نمازخانهای کهن، برای این همه زعیم بزرگوار و خلفای غدار و تابعین عباس و پیروان ابومسلم و طاهریان و غوریان و غزنویان و خوارزم شاهیان و این و آن، به جای مانده است؟! مسلم بدانید که خیر. این همه مطلب را چنان که گفتم و در اجزاء باز خواهم گفت و نشان خواهم داد، یا در کتابها نوشته، یا در ابیات شعر و دیوانی گنجاندهاند، یا چند سکهای با نام آنها در کیسه و کوزهای یافته و یا در پردهی رنگین و پر از غمزه مینیاتوری نقش کردهاند! کاری که نه فقط اجرای آن در هر زمان و مکان و به اراده و امکان و اهداف و امیال هرکسی میسر است، بل در زمره آن عوارض و آثار فرهنگی نام برده میشود، که پیشاپیش و برای اثبات صحت و سلامت خویش، به معرفی مظاهر و زمینههای اقتصادی و سیاسی لازم و کافی و منطبق نیازمند است، که در مورد خراسان، تا زمانی معین، بازماندهای در اندازه دارنده دکمه و دستگاهی نمیبینیم.
اما چنین سرزمینی، چنان که در همین یادداشت بررسی خواهم کرد، تا قرنها پس از طلوع اسلام، نه فقط جاده و کاروان سرا ندارد، که نشان از مسجد و سجده گاهی هم برای مسلمانان، در آن نیافتهایم.
باری، از آن که نبود و بود مسجد را لااقل در اقلیم خراسان، نمیتوان سرسری گرفت و هر یک از آن اجزاء تاریخی، که در منقولات مفصل کنونی دنبال هم چیدهاند، حتی اگر ادعای نطقی از زبان ابومسلم، یا اعلام شکست و پیروزی این یکی بر آن دیگری باشد، باز هم در عرف زمان، در قدم نخست به منبر و شبستانی برای ادای خطبه به نام تازه وارد نیاز دارد، و باز از آن که سینمای رخ دادههایی که خواندید، در قرون نخست هجری میگذرد، پس اگر نتوانیم در مشهد و سرخس و طوس و آن حوالی، پایههای برجا یا ویرانهی مسجد کهنی را نشان دهیم، بهتر است معرکه چنین تاریخ نویسی را برچینیم و به دنبال معرکه گردان آن بگردیم که بساط اش را به معبر اسلام و مسیر مسلمانان گشوده و خود به اورشلیم (جروزآلم) گریخته است!
این که یهودیان کلنی های قدرتمند و در مواردی مجهز و منحصر در ایران داشته اند مانع مسلمین نبوده است تا پایگاه هایی را در قلب تجمع آن ها بنا کنند. همین است که گرچه بسیار دیر، ولی در نیشاپور به کلی یهودی نشین هم، سر انجام گلدسته های مسجد جامع مسلمین قد می کشد.
«مسجد جامع افین. این بنا در آبادی افین، از توابع شهرستان بیرجند، در جنوب استان خراسان واقع و از آثار دوران تیموری است. بنای مسجد مشتمل بر یک ایوان اصلی در وسط و دو شبستان در طرفین و شبستانی دیگر در پشت آن است.
مسجد جامع بجستان. در ۵۱ کیلو متری شمال غربی گناباد در جنوب استان خراسان واقع گردیده و بنای اولیهی آن براساس مدارک موجود مربوط به دورهی تیموری است.
مسجد جامع بیدخت گناباد. این بنا در روستای بیدخت گناباد در جنوب استان خراسان واقع و در اواخر قرن دوازدهم هجری، به هزینه حاجی عبدالباقی بیدختی ساختهاند.
مسجد جامع پایین قلعه مزینان. این بنا در حاشیهی غربی روستای مزینان، از توابع داورزن، در ۵۰۰ متری رباط شاه عباسی واقع شده و از بناهای دوره صفوی است.
مسجد جامع جاجرم. این بنا در جنوب شرقی تپه قلعه، در محدوده شهر قدیم، داخل دروازه شرقی و جنوبی شهر جاجرم، از توابع بجنورد، واقع شده... بر پیشانی ایوان جنوبی، سه عدد کاشی قدیمی نصب کردهاند که بر روی یکی از آنها تاریخ ۵۷۷ هجری خوانده میشود... با توجه به سبک ساختمانی، خاصه چهار تاقی، میتوان بنای اصلی مسجد را مربوط به قرن پنجم و ششم هجری دانست.
مسجد جامع جویمند. این بنا در روستای جویمند در شهرستان گناباد و جنوب استان خراسان واقع شده و بنای اولیهی آن بر اساس سنگ نوشتهی سر در در سال ۱۰۴۰ هجری توسط شاه حسین منجم و به سعی خواجه محمد قاسم محولاتی بنا شده است.
مسجد جامع چشم. این بنا در روستای چشم، از توابع داورزن سبزوار واقع شده و مربوط به دوره صفویه و دارای صحن و ایوان و دو شبستان است.
مسجد جامع خواف. در خواف، از توابع تایباد، در استان خراسان واقع است... درپشت یک اسپر منبت منبر، کتیبهای است که بر اساس آن، منبر را در سال ۹۰۸ هجری ساختهاند... با توجه به ویژگیهای معماری مسجد به نظر میرسد که بنای گنبد خانه را در زمان مغول و ایوان و تالار را در زمان تیموری به آن افزودهاند.
مسجد جامع رشتخوار. خارج شهر رشتخوار از توابع تربت حیدریه به صورت نیمه ویرانی از قرن هفتم هجری باقی مانده است.
مسجد جامع رقه. این بنا در روستای رقه، در ۱۸ کیلو متری بخش بشرویه شهرستان فردوس در جنوب استان خراسان واقع گردیده و از معدود آثار قرن هفتم هجری است.
مسجد جامع سبزوار. این بنا در ضلع جنوبی خیابان بیهق، رو به روی امام زاده یحیی واقع است... بر اساس روایتهای غیر مستند بنای اولیه مسجد در دوره سربه داران در قرن هشتم هجری ساخته شده است.
مسجد جامع طبس. این بنا در شهرستان طبس در خراسان واقع شده و از آثار دورهی قاجار است، که در اوایل قرن سیزدهم هجری توسط میر حسن خان شیبانی حاکم وقت ساخته شده است.
مسجد جامع عتیق تربت جام. این بنا در شهرستان تربت جام واقع است... از نظر سبک متعلق به ثلث اول قرن هشتم هجری، و از نظر مطالعهی تطبیقی مشابه آن را میتوان در بسطام و سلطانیه و اشترجان یافت.
مسجد جامع فردوس. این بنا درمیانه شهر فردوس در جنوب استان خراسان و از آثار ارزشمند قرن هفتم هجری است.
مسجد جامع قائن. این بنا در مرکز شهر قائن در ۱۰ کیلو متری شمال بیرجند واقع است و بر اساس کتیبهی تاریخی موجود از آثار دورهی تیموری است.
مسجد جامع قوچان. این بنا متشکل از مسجد جامع و مدرسه عوضیه در سال ۱۱۱۱ هجری توسط حاج عوض وردی فرزند حاج محمد علی خبوشانی بنا شده است.
مسجد جامع کاخک. این بنا در کاخک گناباد در جنوب استان خراسان واقع شده... بنای مزبور توسط شاه زاده سلطان خانم، خواهر شاه طهماسب صفوی، ساخته شده است.
مسجد جامع کاشمر. در فلکه مرکزی شهر واقع شده است. در حدود سال ۱۲۱۳ و در سلطنت فتح علی شاه قاجار ساخته شده است.
مسجد جامع گناباد. این بنا در جنوب استان خراسان و در شهر گناباد واقع شده و از بناهای ارزشمند قرن هفتم در ایران است.
مسجد جامع گوهر شاد مشهد. این بنا در مجموعه آرامگاهی آستان قدس رضوی و جنوب حرم مطهر واقع شده و به سبب ویژگیهای ساختمانی و دارا بودن تزیینات غنی کاشی و کتیبه از برجستهترین بناهای تاریخی ایران است. ساخت این مسجد به همت گوهر شاد همسر شاهرخ تیموری و در سال ۸۲۱ هجری انجام شده است.
مسجد جامع نیشابور. این بنا در شهر نیشابور واقع شده و بر اساس کتیبهی تاریخی آن در سال ۸۹۹ هجری توسط پهلوان علی بایزید، معاصر سلطان حسین بایقرا، ساخته شده است.
مسجد جامع هندوالان. این بنا در روستای هندوالان، حدود هفتاد کیلومتری شرق بیرجند، واقع شده است... تاریخ این بنا با توجه به فیلپوشها و کادر بندیهای زیر گنبد، مربوط به دورهی تیموری، قرن نهم هجری است.
مسجد رباط زیارت. این بنا در رباط زیارت در ۴۴ کیلومتری مغرب خواف از توابع تربت حیدریه در جنوب استان خراسان از قرن پنجم هجری و بقایای ویرانه آن در کشفیات باستان شناسی به دست آمده است.
مسجد شاه، آرامگاه امیر غیاث الدین ملک شاه، مشهد. این بنا در ناحیهی سرشور و در نزدیکی حرم مطهر واقع و به مسجد هفتاد و دو تن مشهور است. با توجه به کشف قبور، فقدان محراب و عدم تطابق صحیح جهت بنا با قبله، آن را آرامگاهی از عهد تیموریان، قرن نهم هجری دانستهاند.
مسجد شیخ زین الدین نشتیفان. این بنا در مرکز قصبه قدیمی نشتیفان واقع شده. بنای کوچک زیبایی است که توسط شیخ زین الدین خوافی متوفی ۸۳۸ هجری بنا شده است.
مسجد کبود گنبد. این بنا در شهرستان کبود گنبد در شمال مشهد و نزدیک مرز واقع شده و از بناهای عهد نادر شاه افشار است.
مسجد کرمانی. این بنا در کنار بنای ایوان و گنبد آرامگاه تربت شیخ جام در شهرستان تربت حیدریه واقع شده و از ساختههای اواخر قرن هشتم هجری است.
مسجد کوشک. این بنا در روستای کوشک در شمال شرقی شهرستان فردوس و جنوب استان خراسان واقع شده است... در داخل محراب و روی دیوار گچ بری به سبک واحد و تاریخ ۵۵۴ هجری دارد.
مسجد گنبد. این بنا در سگان خواف در جنوب استان خراسان واقع است. شیوهی نگارش کتیبه قابل مقایسه با کتیبههای تاریخ دار قرن ششم است. ظاهرا در گذشته کتیبهای مورخ ۵۳۵ هجری در سمت چپ محراب داشته است.
مسجد ملک زوزن. این بنا در روستای زوزن در ۶۶ کیلومتری جنوب غربی شهرستان خواف در جنوب استان خراسان واقع شده است. و در پایان کتیبهای با محتوای مدارس حنفی سوریه تاریخ ۶۱۶ هجری دیده میشود.
مسجد مولانا، تایباد. این بنا در ابتدای جاده تایباد به خواف در جنوب استان خراسان واقع گردیده و از آثار ارزشمند معماری تیموری است که به سال ۸۴۸ هجری توسط پیر احمد خوافی وزیر شاهرخ تیموری در جوار آرامگاه شیخ زین الدین ابوبکر تایبادی عارف معروف قرن هشتم هجری بنا شده است.
مسجد نو، تربت جام. این بنا در شرق مزار شیخ احمد جامی در شهرستان تربت جام واقع شده و در سال ۸۴۶ هجری توسط جلال الدین فیروز شاه ساخته شده است.»
(پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، دائرة المعارف بناهای تاریخی ایران در دوره اسلامی، شماره ۳، مساجد، مساجد خراسان، صفحهی ۱۲۳)
همین ۳۲ مسجد را، به ۱۴ قرن حیات اسلام، در استان بزرگ خراسان یافتهایم. هیچ یک بنا بر روایات غالبا نادرست کنونی هم، کهنتر از قرن پنجم هجری نیست، آغاز نهضت ساخت مساجد در خراسان را از قرن هفتم هجری میبینیم، در مشهد فقط یک مسجد و آن هم از ضمائم بارگاه امام رضا و از آثار قرن هشتم برپاست که خود میرساند اگر با صرف نظر از نشانههای مورد نیاز، مشهد را در قرون نخست اسلامی، در وسعت شهری بیانگاریم، پس جذبه روحانی آرامگاه، به تنهایی، انبوه ملتمسان دعا و عابدان و مومنان را در تمام ادوار کفایت کرده و نیازی به بنای مسجدی در محلهای ندیدهاند، هر چند سندی نداریم تا به ضرس قاطع و استحکام لازم، زمان بنای اولیه آرامگاه امام رضا را، جز آن چه درباره بقعه هارونیه در قرن سوم هجری به عنوان مقبرهای مشترک آمده، عرضه کند. در این باره نیز، آثار استقلال و استحکام اسناد آن بقعه و بارگاه مجلل، از قرن پنجم هجری پدیدار میشود. به علاوه ساخت غالب مساجد خراسان را در جنوب استان و به روستاهای کم نشان میبینیم تا به سهولت بر خواستار حقیقت معلوم شود که بافت اجتماعی خراسان، حتی در قرون میانی اسلامی، آن تجمع و تظاهر شهر نشینی و گستره اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را نداشته، تا این همه سلطان و سلسله و گرفت و گیر و جنگ و ستیز را در خود جای دهد، چنان که نبود کاروان سراها بر همین برداشت صحه میگذارد و آن چه در یادداشتهای بعد عرضه خواهم کرد، به روشنی و بر همگان میفهماند که پس از نسل کشی کامل پوریم، بارقههای تجمع در ایران اسلامی هم، تا به شعله بلند و آشکار و روشنی بخش برسد و زیر بنای بومی و هویت قومی و تاسیسات عمومی مستحدثه بخواهد، لااقل یک هزاره علاوه بر سکوت ۱۲ قرنه پیش از اسلام، زمان و کار برده است. اضافه کنم شرح مسجد زیر را از فهرست فوق حذف کردهام که اعتبار ارائه نداشت.
«مسجد جامع نیشابور. این بنا که اکنون هیچ اثری از آن در دست نیست، در آغاز سده سوم توسط ابومسلم خراسانی در نیشابور ساخته شده و تاریخ نگاران ازآن یاد کرده اند.»
(همان، صفحهی ۱۲۳)
زیرا نمیتوان وجود مسجدی را، که هیچ اثری از آن در دست نیست، به صرف یاد کتبی تاریخ نگاری قبول کرد که تضمین و تایید عینی در باب صحت بیان و سایهای از حضور شخص ناقل هم نداریم و آب جعل از گفتارش سرازیر است که عرق ریزان و عامدانه، برای جان دادن به گمانه ای، به نام ابومسلم خراسانی، مشغول بنای مسجدی در خیال و ناپیدا بر صحنه زمین، برای اوست. نقل فوق تنها به کار استحکام بیشتر حجت این نظر میآید که از نخست گفتهام ثبتهای مجرد فرهنگی را نمیتوان دلیل صحت رخ دادها و تایید حضور این و آن در برگه دان تاریخ گرفت، و این شگفتی دیگر، که اگر ابومسلم به حیلهی منصور، در میانهی قرن دوم هجری مثله شده، پس چه گونه در آغاز سده سوم هجری، به نیشابور مسجد ساخته است؟! به راستی که چه جهان دل پذیری داشتیم، اگر دروغ خناق بود؟!
"حبیب لوی" (یهود ایرانی بود. از آثار وی تاریخ جامع یهودیان ایران است.) از جزء جزء تاریخ یهود ایران و منطقه با خبراست و نیک می داند که سراسر خراسان بزرگ را بقایای یهودیان به شرق گریخته ی پر کرده اند، چنان که بقایای به غرب گریخته ی آنان، اینک کشورهایی چون رومانی و لهستان را انباشته اند، همان ها که کستلر با نام «قبیله سیزدهم» یاد کرده است. همین خراسان را خاستگاه فارسی دری می دانند، اما برای پی بردن به اساس این موهومات کافی است توجه کنید که اینک در این زادگاه اولیه ی زبان فارسی تمامی مردم به ترکی صحبت می کنند. به زودی و به خواست خداوند درخواهیم یافت که آن دربار سامانیان که گویی در آن زبان دری رواج داشته، جز اهالی همین کلنی های به هم فشرده ی یهود در ماوراء النهر نبوده اند که زبان بومی خود را، با شاخه های متعدد آن، که امروز زبان فارسی نام داده اند، همراه گروه های کاری، در عهد به اصطلاح صفویه، به ایران فرستاده اند.
اثبات حیات و حضور زبان فارسی، پیش از طلوع اسلام، از محالات است.
زبان فارسی را ، پس از اسلام و به تدریج، یهودیان در میان اندک مهاجرین و اهالی و از مبدا خراسان رایج کرده اند. تمام این مطالب به سادگی و با اسناد و استنادهای متعدد قابل اثبات است و به طور کلاسیک فقدان اتیمولوژی و نیز نداشتن دستورزبان از کلاسیک ترین ادله ی نو ساز بودن زبان فارسی به قصد مقابله با زبان قرآن است.
در خراسان که پیوستـه مرکز بزرگ تجمع یهـود بوده ؛ وسیع تریـن کوشش برای دور کـردن ایرانیـان از متـن و بطـن اسلام پدید آمد. تمام تبلیغات خنده آور موجود در میان فارس ها در باب عظمت زبان فارسی و ذلت زبان عرب نیز از باب اختفای همین حقیقت است.
ولی برای محققی که بخواهد بوق اصالت این زبان را بزند و ساختگی بودن آن را علنی کند، کم و بیش قابل استفاده است. این حقیقت مطلقی است که زبان فارسی را یهودیان با استفاده از محدود لغاتی که در طول 1500 سال زندگی تبعیدی در افغانستان و ماورا� خراسان و شرق ایران برای تبادل اطلاعات میان خود ساخته بوده اند، در فاصله ی میان قرن دوم تا چهارم، برای مقابله با رسوخ زبان عرب و انداختن ما به تعلیق فرهنگی کنونی، سر و سامان داده اند که برترین نمونه و سند آن یعنی شاهنامه ی فردوسی نیز شایسته ی توصیفی جز الکن نیست.
خوب است بدانيد زبان فارسی کنونی کاری انسلوپيد است.يعنی کاری فرهنگی،ملی و بومی موجود نبوده است.اين زبان در دربار سامانيان ساخته شده است.پيش از آن چنين زبانی در اين مملکت وجود نداشته است و به همين دليل وقتی ساخته شد مردم به آن لقب دری دادند.