د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

باز هم هذیانې از هاشم سدید

همایون غفوری 18.04.2011 22:49

اینک هاشم " سدید ! " که از لقب ، بیشتر ازحروفش برخردار نیست با نشر یک مضمون شبیه سخنان رندان ، بازهم درهمان سایت " افغان جرمن " که افغان کم و جرمن بیشتر است ، تحت عنوان ( وقتی انسان در تنگنای حیرت قرار میگیرد ) باردیگر وانمود کرد که هنوزهم محو رقص به ساز کلیساست با تفاوت اینکه اینبار بی سُر میرقصد . مانند آواز خوان رندی که بیحد نوشیده درعین نغمه گاهی جان خرابات ، گاهی آهسته برو ، و گاهی هم ساقی ساقی جان میسراید .
سدید شخصی صاحب رأی واضح ، موقف ثابت و صیادی را میگویند که تیرش کبد هدف را لا محاله میشگافد . اما هاشم نه رأی واضح وموقف ثابت دارد ونه هم تیرش به هدف اصابت میکند بلکه مهارت خاصی در فیرهای هوایی دارد آنهم درمحافل خوشی دیگران .
مانند همیشه درین مضمونش نیزباهمه دیده درایی که وی آنرا مایۀ افتخارمیپندارد تکرارمیکند که با ادیان همیشه رویۀ ( انتقادی شدید ! ) داشته است . اما با وجود آنهم در مضمون جدیدش میخواهد نشان بدهد که تا حال بصورت کامل از دین منسلخ نشده . میخواهد از حریت اعتقاد حرف بزند . از احترام به مقدسات دیگران بحث نماید و رأی جانب مقابل را اگر مورد ستایش نه علی الاقل قابل قبول بداند !!! مگربعد از دو سه سطر نوشتن باز بیاد می آورد که این موقف وی آن مواقفش را گول میزند که همیشه مبنی برهجوم علیه دین وعقیده و مقدسات بوده است . ولی بازهم نفاقانه فراموش میکند و درسطور چهارم وپنجمش چال عکسی رفته دباره مقدسات دینی ــ خصوصا مقدسات اسلامی ــ را مورد هجوم قرار میدهد و فطرت ممسوخ شدۀ بشری را نمایان میکند .
در اثنای هذیان گویی اش گاه گاهی میکوشد نشان بدهد که وی یک انسان شرقی است ولی لاچار و ازعادت مجبور بارها کاسۀ غرب میلیسد وهمه کثافات غرب را با افتخار تمام میبلعد . بنابر اینکه هرگز نکوشیده و نخواسته که طرز تفکر خردمندانه از خود کند تا قدری مطلوب للضرورۀ دینیات را بیاموزد ، او از دست داشتن علمای اسلام در تمام رشته های علمی امروز اعم از فلسفه و طب و نجوم و فزیک و کیمیا و اجتماعیات و صدها رشتۀ دیگر علوم که علمای امروز چه غربی باشند وچه شرقی برتهدابهای مستحکم همانها دیوارهای غول پیکر علمی بلند کرده اند ، از همان آغاز مضمون یکسره انکار میکند و با دیده درایی و بلا استحیا فقط از رشد و تکامل آن علوم صحبت میکند که متفکران معاصر اسلامی با جرأت کامل و اعتراف بر حق ، نه تنها دست داشتن بلکه تاجدار بودن علمای امروزی غرب را درین میدان صحه گذاری میکنند و درعین حال از روز سیاه و رشکبار امت اسلام که یکوقت علمبرداران یکه تاز همه میدانهای بهبود پروری بشریت بودند رنج میبرند و کوشا اند تا مجد و تاریخ گمگشتۀ مسلمانان را دباره زنده کنند .
او بعد ازینکه عده ای از علوم انسانی را انگشت شماری میکند که در حقیقت همه اش فروعی ازعلم فلسفه ومنطق است می افزاید : همهۀ این کارهای بزرگ ــ اگر ازحق نگذریم ــ حاصل کوشش و زحمات اروپائیان است !
الآن بیادم آمد که لقب سدید نه بلکه " مسدود " موزونتر و مناسبتر بر حال و شخصیت این مسمی است ، حرفها همان مگر تغییر در ترکیب . بعضی کله ها همینگونه فارغ و مسدود میباشند . او تا حال نمیداند یا شاید میداند ولی از لاچاری مبنی بر اعاشۀ سوسیال نمیتواند بیان کند یا شاید هم به چرچ سالاران تملق میکند ، که ابن رشد غربی بود یا مسلمان شرقی ؟ ابن سینا آلمانی بود یا مسلمان شرقی ؟ ابن خلدون ( بزرگترین جامعه شناس تاریخ انسانیت ) سویدنی بود یا مسلمان شرقی ؟ امام غزالی برتانوی بود یا مسلمان شرقی ؟ الفارابی از کجا بود .... ؟ فهرست خیلی طویل است ...
این مضمون واقعا یک مضمون شبیه سحنان رندان است و هر جمله اش جملۀ سابقه اش را نقض میکند حتی که هر لفظش متناقض شخصیت و اندیشۀ نویسندۀ آن است . او غربیان را مورد هجوم لطیف و نرم قرار داده میگوید که چرا غربیان از همه انسانهای گیتی میخواهند تا همه مانند غربیان تفکر و اندیشه داشته باشند ! در حالیکه چندین مقالۀ سابقۀ خودش کوشش های نافرجامیست که او برای اثبات و ترسیخ مبنای اصالت میمون بودن انسان انجام داده . در آن مضامین آنقدر بر میمون خواندن اجدادش احساس فخر میکند که حتی خود داروین هم از کسب شهرتی که نسبت به طرح آن نظریۀ مسخ کنندۀ فطرت بشری حاصل کرده بود به آن اندازه احساس مسرت نکرده باشد . اگرچه داروین در آخر عمرش از کرده هایش پشیمان شده بود و شاگردان مکتب داروینی معاصر همواره از بشریت معذرت میخواهند که استاد شان روزی انسان را زادۀ میمون خوانده بود .
این بیچاره چنان تا گردن در غرب زدگی غرق است که چیزیکه خود غربیان جرأت گفتن ندارند او میگوید . تعریف روانشناسی نزد شرقی ها و غربی ها چنین است : روانشناسی عبارت از علمیست که ابعاد مختلف شخصیت ، رفتار وکردار انسان و همچنان سایر زنده جانها را بررسی ، مطالعه و بحث میکند ... ولی این او حتی همین تعریف را هم تحریف نموده علم روانشناسی را مختص بشناخت ، مطالعه و بررسی رفتار موجود زنده مینماید ولی فورا متوجه میشود که وی کوشش دارد درین مضمون انسان بنماید ، بناء از باب اضطرار انسان را نیز مشمول موضوعات علم روانشناسی میکند ، مگر در درجۀ دوم و سوم یا حتی در ذیل موجودات زنده ، و می افزاید : بخصوص مطالعه ، بررسی و شناخت رفتار انسانها بعنوان افراد یا به عنوان اجتماع ... !
صرف نظر ازینکه او و بادارانش و همکیشانش از روانشناسی چه میدانند و انسان نزد شان چه قیمتی دارد ، ما اولاد آدم و مسلمانها به این عقیدۀ راسخ داریم که انسان یک مخلوقی از مخلوقات بی پایان خداوند است که کنه و راز نهفتۀ آنرا بجز خالقش کسی دیگری نمیداند . همانگونه یقین کامل داریم که اولین و آخرین و یگانه مرجع انسان شناسی بعنوان فرد و اجتماع و تمامی بشریت ، همانا قرآن است که قبل ازینکه گوش انسان را خطاب کند ضمیر و وجدانش را مخاطب قرار میدهد . حرفهایش قبل ازینکه با گوش آشنایی پیدا کند در قلب جا میگیرد . روح و روان انسان را در اهتزاز در می آورد . مداوای امراض قلب میکند . مرضی را در بشر نشاندهی میکند که تا امروز بجز او کسی نشاندهی نکرده ( فإنه لا تعمی الأبصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور ...) چشمها نه بلکه قلبهاییکه در قفسهای صدری جاگزین است کور میشود ...
بیجا نخواهد بود اگر با یک مثال از میدان روانشناسی درغرب ، غرب را به خوانندگانی که بصورت درست با آن آشنایی ندارند معرفی کنم . کلینیک های روانشناسی در غرب بصورت عموم نزد یهودها یا زیر نظر و اثرمستقیم یهودها میباشد . یهودان به این عقیده اند که همه بشریت برای خدمت آنها خلق شده . افراطیان یهود یکقدم بالاتر ازین میگذارند و به این عقیده اند که همه انسانها مرکبهایی اند که خداوند ایشانرا برای سواری یهود خلق کرده ! پس چگونه ممکن است که یهودها این انسان عاقل را خر بسازند ؟ یهود برای رسیدن به این هدف تکتیکهای متعددی و مناسب هرمکان و هرزمان بکار میبرند که پخش نظریات داروین و فروید و دهریان دیگری ، وهمچنان شهرت دادن به آنها ازجمله تکتیکهای شان بشمار میرود . با زیرکی و مکر قدیمی که یهودیان ازآن برخردار اند بالآخره پی برده اند که یگانه مانع در راه رسیدن به آن هدف والای شان عقیده و ایمانیات است . سپس دو قرن کوشیدند تا عقیده را از میان بردارند . در اثنای کوشش به این نتیجه رسیدند که بیخ کن نمودن عقیده از وجدان انسان شبه محال است مگر یک راهی هنوز هم وجود دارد که دشوار و طولانی مگر حتما مثمر است . آن راه عبارت است از بیخ کن نمودن عقیده از طریق بیخ کن نمودن اخلاق . آنها میدانند که بهمان اندازه که انسلاخ سریع و بصورت کامل از عقیده دشوار و نا ممکن است بهمان اندازه انسلاخ سریع و بصورت کامل از اخلاق آسانتر و دلپذیرتر است . و جای شک نیست که انسلاخ کامل از اخلاقیات انسانی ، امروز نه فردا حتما منجر به انسلاخ کامل از عقیده میشود . از انقلاب صنعتی فرانسه تا امروز یهودها درهمین جد وجهد استند که اخلاق همه بشریت را به اندازه ای زمین بوس کنند که حیوانات در برابر انسان مخلوق متمدن تر و دارای اخلاق والاتر ظاهر شوند . نتیجۀ کار شان را امروز همه بشریت شاهد است . بگفتۀ مسکین یار که " از گپ گپ میخیزه " سخن از تکتیک یهودها در اخراج بشریت از اخلاقیات انسانی برخاست و ناگزیر به انقلاب فرانسه رسید تا مراحل کاری یهودان را بهتر معرفی توانسته باشیم . یکی از دستگاه های نهایت مهم و کلیدی ایکه از مدت شش یا هفت دهه درین راستا فعالیت دارد همانا کلینیک های روانشناسی است که یهود ها در اوروپا و امریکا در احتکار خود دارند . و طرز تعامل شان با بیمار های روانی تقریبا یکسان و موحد است . برای همه بیمارهاییکه از دلتنگی و افسردگی شکوه دارند یکسان علاج معرفی میکنند : گره های درونی ات را باز کن .. خود را از هر بند آزاد کن ... کبت جنسی داری ... شهوت جنسی را هیچگاه به تعویق نینداز ..! این است روانشناسی و این هم علاج روانی غربیان که جناب هاشم غربیان را در موردش سرزنش میکند و از آنها گله مند است که چرا ایشان ازین ( علم ! ) استفادۀ اعظمی نمیکنند . و اینهم روانشناسی اییکه هاشم به آن می بالد و غربیان را بهمین سبب ایجادگران علم و دانش میداند ! مگر نهایت سخیف اندیشی است که یک انسان بچشم سر حالت فلاکتبار روانی غربیان را روزانه مشاهده میکند ولی هنوز هم خواهان است که چرا همه بشریت تقلید از غرب نمیکند !
چون نویسنده به آستان بوسی غربیان معتاد شده و مقتضای ضروریات زندگی اش هم همان است ، سپس بدون موجب و بدون مورد تقریبا بعد ازهر دو سه جمله یکبار بتمجید غرب میپردازد و کشورهایشان را مهد دانش میخواند . با وجود اینکه او میداند که غرب دیوانه وار در تپ وتلاش است و با اغرای نامشروع و وعده های زندگی مرفه ، شخصیتهای علمی و استعدادهای کاری کشورهای فقیر و بیچاره را از آنجا اختطاف میکند و به غرب برده بزودترین فرصت اسناد تبعیت کشور خود را برایشان عرضه میدارد و از ایشان درمؤسسات اکادیمی و تحقیقی خود استفاده میکند . اشخاص مذکور که از تنگنای فقر و گرسنگی طاقت فرسا ــ که غالبا ساختۀ همین غربی ها است ــ بیرون شده میباشند موقع را چانس طلایی پنداشته ازهمانجا میشوند وتا آخرعمرمنسوب به همانها میشوند . آخر باراک اوباما کیست ؟
بخاطریکه استدلال کند که وی هنوز هم از دین منسلخ نشده ، و نیز اینکه میخواهد با این طریقه خود را هنوز هم زادۀ خاک افغان جلوه بدهد ، گردن مضمون را با قساوت میچرخاند و معضلۀ عرب و اسرائیل ، و تظاهرات قندهار و مزار را درآن حشو میکند و در یک موضعی و بدون تبصرۀ دل شادکننده ای یادآوری مخجلی هم از کشیش قرآن سوز و از توهین کنندۀ جناب رسول الله صلی الله علیه و سلم کرده است .
اگر چه من میدانم که وقتیکه او فرموده های خالقش را قبول ندارد و گاه گاهی آنرا به تمسخر هم میگیرد ، پس سخنان پراگندۀ این بندۀ عاجز را نیز لگدمال خواهد کرد ، مگر باز هم ازو میخواهم که بیشتر ازین خود را نقطۀ نیرنگی نسازد و خودش را خود نقض نکند . در یک موقف ثابت بماند تا نشود بعد ازآنکه تا کنون مورد توهین و نفرین طبقۀ نخبه و متعلم قرار داشت ، نشود که منبعد مورد استهزاء اطفال هم قرار بگیرد . یک لادین که مشغلۀ روزمره اش استهزاء به مقدسات است هرگزحق ندارد لادین دیگری را ازین کارمنع کند . ازچنین دهان این سخن خوش آیند نیست ...