د لوی، مهربان او بخښونکي خدای په نامه

شكنندهء طاغوت ها

عبدالرحمن فرقاني 15.04.2010 11:26


نوشته .سيد قطب
ترجمه: عبدالرحمن فرقاني

محمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم درتمام عمرخويش پي نابود كردن طاغوت ها برخاسته زندگي نمود, همه طاغوت ها را نيست ونابود كرد, خواه آن طاغوت در جهان ضمير و وجدان بود ويا هم در جهان واقعيت. تاريخ كهن بشريت شخصي ديگري را تا اكنون مانند محمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم نه شناخته است كه سركشي هاي مختلف را از بين برده باشد, وبه اندازه وي طاغوت ها را نيست نموده باشد , وآن هم در مدت بسيار كوتاه , درين مورد قطعاً شك به يقين بدل ميگردد كه أين شخص را قوت خارق العاده بزرگتر از قوت بشري همكاري وتائيد مي نمود, ووي از همين قوت خارق قوت خويش را بدست ميآورد, وبا اين قوت خارق تماس وپيوند وايمان پخته داشت.
وقتي آن انقلاب بزرگ آزادي وحريت را كه محمد بن عبد الله صلى الله عليه وسلم در طول بيست وسه سال براه انداخته بود بررسي كنيم , وآن انقلاب هاي روحي واجتماعي واقتصادي وعسكري وادبي را بررسي كنيم , كه در آن مدت كوتاه تحقق يافت, به اين حقيقت پي مي بريم كه تا وقتي كه اين قوت محدود وفاني به قوت ازلي وجاوداني مطلق متصل نميگرديد, تحقق اين گونه خوارق ممكن نبود, واين كار دشوارتر از بردن كوهها از يك جاي به جاي ديگري بود, و به مثابه خشك نمودن بحرها بود, وبزرگتر از برگردانيدن عناصر از يك حال به حال ديگر بود .
رسالت محمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم انقلاب آزادي واستقلال كامل براي انسانيت بود, انقلابي كه تمام جوانب زندگي انسانيت را در بر گرفته بود, وتمامي طاغوت ها را با اختلاف نامهايش درهمه جوانب زندګی از بين برد .
انقلابي بود بر طاغوت شرك بالله در بخش عقيده , مفهوم الوهيت را از هر گونه اوهام وشوايب پاك كرد, از شريكي با او تعالی پاكش ساخت , وطاغوت شرك بالله به شكلي از اشكال طاغوت بسيار بزرگي است كه ريشه هاي عميقي در رگهاي احساس انسانيت دارد, كه تا اكنون هم بشريت با وجود اين همه رسا لت هاي آسماني از آن مي نالد , و با وجود اين همه مبارزه رسول ها عليهم السلام وپس ازين همه تشريحات كسانيكه اين دين ها را فهميده است بشريت از آن نالش دارد, وهرگاه مردم از فهميدن وادراك اين دين خالد وجاوداني خداوند يكتا ا نحراف نموده اند , آن دينيكه تصويرها يش در رسالت هاي الهي تعدد پيدا كرده , وجوهرش با هم متحد گرديده است, هر گاه مردم از فهم وادراك اين دين عاجز گرديده اند به شرك بالله مواجه شده اند, كه صورت ها واشكال بسيار دارد. از جمله مي توان آستان بوسي زيارت هاي اولياء وپيشواياني بزرگ دين را ذكر نمود , كه عوام الناس به نام دين آ ن را مرتكب مي شوند , ودين خداوند بزرگ ازين رسم ورواج ها بيزار است !
وانقلابي بود به طاغوت تعصب :
تعصب در تمام اشكال وانواعش ودر مقدمه آن تعصب ديني .
انقلابي بود برطاغوت تعصب بر ضد نژاد ورنگ . و اين انقلاب وحدت اصل انسانيت وهمچنان وحدت نوع انسانيت را علان نمود, وطاغوت عنصريت بدبيني را نيست ونابود كرد, و مقياس برتري را در رنگ روي ويا هم در اصل تولد يا نسب ويا هم در زبان نه پنداشت , بلكه آن را در تقوي وپرهيزگاري واطاعت خداوند يكتا وبي نياز قرار داد, ودر عملكرد صالح وعبادت خداوند, واين همه كار هاي شخصي است كه به رنگ وبه جنس خاصي ارتباط وبستگي ندارد: (يا أيها الناس إنا خلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا, إن أكرمكم عند الله اتقاكم(1) سورة الحجرات: 23.) (يا إيها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدة , وخلق منها زوجها , وبث منهما رجالاً كثيراً ونساء(2) سورة النساء :2 ) (ليس منا من دعا الى عصبيه , و ليس منا من قاتل على عصبيه , وليس منا من ما ت على عصبيه(3) حديث اخرجه ابوداود). ازجمله ما نيست آنانيكه به تعصب دعوت مي نمايند, واز جمله ما نيست آنانيكه به ا ساس تعصب بكشند,واز جمله ما نيست كسيكه با تعصب بميرد .
وازين طاغوت تعصب تا اكنون هم آن جامعه هاي انسانيت كه به هدايت رسو ل الله صلى الله عليه وسلم راه نيافته اند مي نالد, وتا اكنون هم كشاله يى سياه پوستان وهنود حمر در ايالات متحده امريكا وجود دارد, وهمڇنان تا اكنون هم معضله سياه پوستان در جنوب افريقا وجودارد, وتا سالهايي هم فلسفه نازي ها كه به امتيا ز جنس آريايي استوار بود نيز بشريت را با كشمكش نا گواري روبرو كرده بود ,وتا امروزهم اسرائيل مانند يك خار در جسم امت عربي كه به اسطوره ملت مختار اعتماد دارد گنجانيده شده است!
. . .
وانقلابي به طاغوت تعصب ديني بود , واين انقلاب از وقتي آغاز شد كه ازادي عقيده در صورت بزرگش اعلان شد( لا اكراه في الدين.قد تبين الرشد من الغي. فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها .) (1) سورة البقرة : 256. ( ولو شاء ربك لآمن من في الارض كلهم جميعا. أ فأنت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين (2) سورة يونس :99.)
طاغوت تعصب ديني را نيست ونابود كرد , وجايش را گذشت مطلق گرفت , بلكه حمايت ونگهباني از حريت عقيده وحريت عبادت واجب هر مسلمان در وطن اسلامي گرديد تا در برابر كسانيكه ديانت ديگري دارند مسوليت داشته باشند, وقتيكه قتال در اسلام بطور قانون گذاشته شد وقران كريم حكمت قتال را به نمايش گذاشت وگفت ( اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا وإن الله على نصرهم لقد يرو الذين اخرجوا من د يارهم بغير حق, و إلاأن يقولوا ربنا الله ,ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع وبيع وصلوات ومساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً) (3) سورة الحج 39 و40.)
و صوامع عبارت است از عبادتگاه راهبان, وبيع عبارت از كليساي نصارى مي باشد وصلوات عبارت است از عبادتگاه يهود, ومساجد هم عبارت است از عبادتگاه مسلمانان ,ودر نص قران كريم صوامع وبيع وصلوات بر مساجد مقدم گرديده است, تا دشمني در برابر ايشان برداشته شود, وحمايت برايشان ايجاد شود .
نه تنها اين بلكه گذشت به حدي رسيد كه حتى براي مشرك هم در جامعه اسلامي امنيت ونگهباني بايد وجود داشته باشد , كسانيكه به هيڇ گونه دين آسماني هم اعتقاد نه دارند, در حاليكه ضعيف باشند وقادر به ضرر رساني به مسلمانان نه باشند, واز فتنه ايشان مسلمانان در امان باشند , بايد در جامعه مسلمانان در امان بسر برند واين حق تقديرا به خاطر عذر وجهل شان در نظرګرفته شد : (وإن احد من المشركين استجارك فأجره حتى يسمع كلام الله , ثم ابلغه مأمنه, ذلك بأنهم قوم لا يعلمون ) (4) سورة التوبه : 6. واين قله يي گذشت و بخشيدن است كه تا اكنون هم بشريت به آن در بسياري از وطن ها مي كوشد كه برسد. وكفايت ميكند كه بدانيم كه در حريم كمونيزم براي كسي هم جاي نيست تا اينكه به كمونيزم ايمان نيآورد ـ كمونيزم يك فكر مجرد اجتماعي است ونه هم عقيده ديني ـ وبسياري از آنآنيكه به كارل ماركس ولينين و ستالين اعتقاد ندارند در سيبيريا , ودر اعماق محبس ها, وكشتارگاهاي دسته جمعي به سر مي برند, وايشان بشري استند خلق كرده خداوند بزرگ!
. . .
انقلابي بود برطاغوت تفرقه اجتماعي وقانون طبقاتي . نابود كردن هر ڇيزي براي قريش قابل قبول بود نه اينكه فخرايشان برنسب شان وباليدن شان بر پدر هاي شان واجداد شان نيست گردد. ذكاوت بزرگان قريش نارساي هاي عقايد خويش را درك مي نمود,وهمڇنان ميدانستند كه بتهاي شان ناتوان وبيكاره استند, وهمڇنان ذكاوت ايشان برتري عقيده محمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم را كه به آن دعوت مي نمود درك مي نمود, لكن ايشان به تمام قوت و امكانات اين عقيده را جواب منفي ميدادند . ڇرا؟ زيرا كه اين عقيده بزرگ باليدن وفخر كردن شان را به بزركان واجداد شان نيست ونابود ميكرد, واساسات ووراثت طبقاتي ايشان را كه زندگي ايشان به قوت تمثيل مي نمود از بين مي برد.
همه يي از حاجيان به عرفات وقوف ميكردند واز عرفات افاضه را آغاز مي نمودند, وقريش به مزدلفه وقوف ميكردند وازهمان جا به افاضه آغاز مي نمودند, وقيتكه محمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم آمد ووي از بهترين قريش بود وبه عرفات استاده شد , وقرآن به قريش امر كرد وگفت:( ثم افيضوا من حيث أفاض الناس ) (1) سورة بقرة :199. براي تحقق مساوات در بين همي مردم .
وشخصي از اشراف قريش حاضر نمي شد تا دختر يا همشيره خود را به شخصي از عامه عرب به ازدواج بدهد, ومحمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم بهترين قريش آمد ودختر كاكاي خويش زينب بنت جحش را به مولايش زيد به ازدواج داد .
از عايشه رضي الله عنها ــــ قريش را سرنوشت زن المخزوميه كه دزدي كرده بود پريشان ساخته بود, گفتندد : ڇه كسي با رسول الله صلى الله عليه وسلم در رابطه اش صحبت خواهد كرد , گفتند: غير از اسامه بن زيد جرأت اين كار را كسي ديگر ندارد , اسامه بن زيد در موردش با رسول الله صلى الله عليه وسلم صحبت كرد, رسول الله صلى عليه وسلم گفت , آيا در حدي از حدود خداوند شفاعت ميكني؟ سپس استاده شد وخطاب كرده گفت : ( إنما اهلك الذين من قبلكم أنهم كانوا إذا سرق فيهم الشريف تركوه . وإذا سرق فيهم الضعيف اقاموا عليه الحد. وايم الله لوأن فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت يدها ) حديث رواه الشيخان. ترجمه حديث( هلاك شدند آناينكه قبل از شما وقتي بزرگي دربين ايشان دزدي مي نمود آنرا مي بخشيدند ووقتي ناتواني در بين ايشان دزدي مي نمود بالايش حد را جاري ميكردند قسم به خداوند اگر فاطمه بنت محمد هم دزدي مي نمود دستش قطع ميگرديد.)
بعد از محمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم به يك هزار وڇهارصد سال به اين طرف تا اكنون بشريت كوشا است تا به آن قله هاي كهكشاني دشوار دست يابد كه رسول صلى الله عليه وسلم به آن در جهان واقعيت رسيده بود و نه هم در جهان خيال ومثال .
. . .
وانقلابي بود بر طاغوت ظلم وجبروت وسركشي, انقلابي كه همه پادشاهان وحكام را از هر نوع امتياز واز هر نوع حاكميت تجريد كرد, , زيرا كه زمام امر را به خداوند لايزال در تشريع برگردانيد , وهڇنان در برګزيدن نافذ كننده تشريع زمام امر را به امت اسلامي بر گردانيد .
واين جا بايد آن عمق اين قانون را درك كنيم كه براي بشريت گرنتي ها را ميدهد كه هيڇ قانون آن را داده نمي تواند , گرفتن حق تشريع از بشر و برگردانيدن آن به خداوند يكتا احتمال حاكميت فرد يا گروه يا طبقي را به ديگران نيست ونابود كرد ووحاكميت راكلا به خداوند منسوب ساخت , و كسي هم نميتواند تا قانوني بگذارد كه از قانون خداوند مستمد نباشد, وخداوند رب همگان است, زيرا در قانونش برتري براي فرد يا گروهي ويا طبقه يي وجود ندارد, ودروقت تطبيق قانون خداوند كسي هم احساس نمي كند كه بالايش اراده شخصي تحميل ميگردد وبلكه احساس ميكند كه اراده خداوند لايزال كه رب همگان است تطبيق مي شود, لذاهمه با هم مساوي استند, سرها بلند ميگردد , زيرا كه به هيڇ كسي سري تسليم خم نمي شود بجز از بارگا ه خدا وند لايزال .
اما كسيكه قانون را نافذ ميكند وي قانون را نمي گذارد, فقط نافذ كردن قانون را بد وش دارد, واين حق نافذ كردن را از اختيا ر امت بدست آورده است , واطاعت براي وي اطاعت به شخص وي نيست بلكه اطاعت به شريعت خداوند است , كه وي محظ حق نافذ كردن آن را بدوش دارد, واطاعتش شرط نيست وقتيكه در شريعت خداوند تجاوز كند , هر گاه در تطبيق شريعت خلاف واقع شود پس به امري خداوند رجوع مي شود, وقضاوت بشريعت برميگردد : ( فإن تنازعتم في شيء فردوه الى الله والرسول ) (1) سورة النساء.
زيرا قانون محمد بن عبد الله صلى عليه وسلم كه آنرا آورده است قانون فريد و بينظيراست كه مانند آن د رتاريخ بشريت شناخته نشده است , ڇه قوانين گذشته وياهم قوانين نو پيدا,در تحقق مساوات مطلق درقانون حكومت داري از خود نظيري ندارد, ونيز در نيست نمودن همه ظلمت هاي و تسلط فردي وگروهي در جهان قانون داري مثيلي ندارد.
اما عدالت در تطبيق ونافذ كردن قانون به قله خويش رسيده بود كه بشريت تا اكنون خوابش را مي بيند, ڇه رسد به اينكه در رسيدنش گامي برداشته باشد .( وإذا قلتم فاعدلوا ولو كان ذا قربى) ( سورة الانعام 152 ...(ولا يجرمنكم شنآن قوم على ألا تعدلوا . إعدلوا هو اقرب للتقوى واتقوا الله) (سورة المايدة:8.
اين عدا لت مطلقي است كه پله ترازويش را دوست يا دشمن به طرفي خويش ميلان داده نميتواند, وتهداب وبنيانش را دوستي يا دشمني تغير داده نميتواند, عدالتي كه به قرابت در بين اشخاص متاثر نمي گردد, ونه هم به كدورت بين قوم ها, تمام اشخاصي امت اسلامي از آن مساويانه بهره مند ميگردد, ونسب وحسب فرق بين شان ايجاد نمي كند, ونه هم دولت ودارايى ويا منزلت, همڇنان ملت هاي بد بين با مسلمانان هم از آن بهره برداشته ميتوانند, واين قله عدالت است كه هيڇ قانون جهاني ديگري تا اكنون به آن نه رسيده است .
وكسانيكه درين شك دارند برآنها ست تا به عدالت توانمندها ونيرومند ها بالاي نا توانها در ملت ها مراجعه كند , وعدالت جنگجويان را بعضي شان را در قياس بعضي ديگري شان بررسي كند, سپس عدالت سفيد پوستان را در مقابل هندي هاي سرخ وسياه پوستان بررسي كند, وعدالت سفيد پوستان را در مقابل سياه پوستان در جنوب افريقا بررسي كند , ودرين اشاره كفايت است برين دليل ,زيرا كه اين حقايق معاصر است كه همه آنرا ميدانند واز آن احساسي دارند.
وچيزي مهم در عدالت اسلامي اينست كه اين عدالت عبارت از نظريات مجرد نيست, بلكه راه خود را به جهان واقعت در زندگي پيدا كرده است, كه تاريخ از آن مثال هاي بسياري را به شكل متواتر حفظ نموده است .
وانقلابي بود برطاغوت غلامي, انقلابي كه غلام را از رتبه حيوان واشياي بيجان به رتبه انسان بلند نمود .
اين را بطور ثبوت بخوانيد :
" غلامي يك نظام جهاني بود, وبا غلامان در دولت روماني به شكل بسيار سنگدلي وزشت روش ومعامله صورت ميگرفت , آنها تمام روز در خيابانها كار ميكردند و وقتي شب فرا مي رسيد به زنجيرها بسته مي شدند ودر غارها انداخته مي شدند وشب را درآنجا سپري ميكردند , وبا لاي شان نگهبانان بسيار سختدل حراست ميكرد ,وبراي تفريح وبازيچه نزد آزادگان استخدام مي شدند و مثل گرفتن بهلواني وحشي ,ويا مقابله با شير ها,واين گونه مسابقه ها همواره داير ميشد وآزدگان به ديدن آن بسيار به كشش ميآمدند".
ومحمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم آمد وگفت: (من قتل عبده قتلناه, ومن جدع عبده جدعناه , ومن أخصى عبده أخصيناه.) ترجمه حديث (كسيكه غلام را بكشد آنرا مي كشيم , وكسيكه بيني يي غلام را ببرد بينيش را ميبريم , وكسيكه غلام را خصي كرد آنرا خصي مي نمايم وگفت(إخوانكم خولكم جعلهم الله تحت ايديكم, فمن جعل الله أخاه تحت يديه فليطعمه مما يأكل, وليلبسه مما يلبس, ولا يكلفه من العمل ما يغلبه, فإن كلفه ما يغلبه فليعنه عليه ) و از ابي مسعود انصاري ــــ رضي الله عنه ــــ گفت : "كنت اضرب غلاماً لي, فسمعت من خلفي صوتاً : اعلم ابا مسعود , الله اقدر عليك منك عليه . فالتفت فإذا رسول الله ـــ صلى الله عليه وسلم ــــ فقلت : يا رسول الله هو حر لوجه الله . فقال: اما لولم تفعل للفحتك النار, او لمستك النار." ترجمه حديث ( از ابي مسعود انصاري (رض) گفت غلام خود را ميزدم كه از پشت سرم صداي شنيدم ,بدان أي ابي مسعود كه قدرت خداوند از تو بيشتر است از قدرت تو برين غلام وقتي متوجه شدم رسول الله صلى الله عليه وسلم بود گفتم آنرا به روي خداوند آزاد كردم, گفت اگر آزادش نه كني آتش ترا خواهد پوشانيد ويا هم آتش به تو خواهد ڇسپيد )
اما سوال اين است كه چرا محمد بن عبدالله صلى علي وسلم از شروع كارغلامي را به كلي باطل نساخت ؟ زيرا كه اين قانون اجتماعي جهاني بود,غلام ساختن اسيران , واستخدام غلامان حيثيت جهاني داشت , ووضعيت اجتماعي موجود به تغير كلي ضرورت داشت نظر به اساسات وارتباطاتش , وعرف جهاني ضرورت به معاهده ها واتفاقاتي جهاني داشت, واسلام هر گز به غلام گرفتن امر نكرد , ودر قران كريم هيڇ نصي وجود ندارد كه دلالت به قانون غلامي اسيران در عرف جهاني بكند,لذا براي تداوي اين عرف اجتماعي جهاني به آرامي وسنجيدگي ضرورت بود.
لذا رسول الله صلى الله عليه وسلم پسنديد تا درسرڇشمه ها غلامي و موارد آن كاهش صورت گيرد تا اين قانون با گذشت زمانه نابود گردد, بدون آنكه منجر به كشمكش اجتماعي شود كه جلو آن گرفته نخواهد شد , لذا شروع به كاهش سرڇشمه ها و موارد آن شد, با در نظر داشت اسيران جنگي شرعي, ڇونكه جامعه هاي دشمن با اسلام اسيران مسلمان را غلام ميگرفتند , طبق قانون جهاني آن وقت, واسلام در آن وقت قادر به اين نبود تا اين جامعه ها را مجبور به مخالفت اين قانون غلامي بكند, پس اگر باطل شدن اين قانون را امر ميكرد ميتوانست آنرا فقط بالاي اسيران غير مسلم در دست مسلمانان تطبيق بكند , واسيران مسلمان در دست كفار طبق قانون غلامي جهاني انجام زشت را متحمل ميشدند, همڇنان درين كار اطماع دشمنان اسلام براي مسلمانان نهفته بود , به اساس همين وضعيت موجود در جامعه در برابر قانون جهاني غلامي قران كريم به غلامي اسيران نص بيآورد بلكه گفت(فاما مناً بعد وإما فداء حتى تضع الحرب أوزارها) وهمينطور به عدم غلامي اش هم نص نيآورد, بلكه حكومت اسلامي را گذاشت تا با اسيران مخالفين جنگي اش به اساس اتفاقات جنگي آن وقت عمل كند, اسيران جنگي را با اسيران خويش تبادله كند , وغلام بگيرد كساني را كه مسلمانان را غلام ميگيرند , تا اينكه اسيران مسلمان غلام نشوند واسيران كفار آزاد باشند , تا وقتي كه اين عرف جهاني به اساس يك اتفاق درست شود, وبا كاهـش آن سرڇشمه هاي غلامي كه در دست رس مسلمانان است عدد اين كار كاهش مي يابد , بغير از آن موارد كه در دست كفار است , وآن عدد كوڇك كه به اسلام پيوستند رسول صلى الله عليه وسلم براي آزادي ايشان كار را شروع كرد. براي غلام حق كامل گذاشت تا جزيه بپردازد وآن جزيه به بادرش بطور فديه در مقابل حريت دادة شود وبه اين ترتيب آزادي كار را دارد وحتى ميتواند براي كسي ديگري غير از بادارش كار كند, واز لحظه نوشتن عقد با بادارش حق كار, تملك, وكسب, را بدست ميآورد, پس اجر كار ش براي خودش ميباشد , وهمڇنان برايش در بيت المال از زكاة حق داده مي شود , وهمڇنان مسلمانان مكلف استند تا وي را كمك وهمكاري كند تا حريت وآزادي خويش را بدست آورد ,اضافه به اين آن كفارات كه بدون عتق رقبه مثل قتل خطا وظهار( شوهري كه همسرش را خطاب مادر كند ) برداشته نميشود, با اين كار ها وضعيت غلامي به صورت طبيعي وباگذشت زمانه نيست مي شود, زيرا كه ريشه هاي عميق در نظم اجتماعي وعرف جهاني دارد .
وانقلابي بود به طاغوت مرد , سركشي مرد بالاي زن, انقلابي كه براي زن حقوقش را تعين كرد, آن هم در صورت شريعت كه باز گشت در آن وجود ندارد , اين در وقتي كه در بعضي از مدارس روم بحثهايي روان بود مبني برين كه آيا زن روح دارد يا نه , قران كريم ميگفت ( فاستجاب لهم ربهم أني لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر وانثى بعضكم من بعض ) ( للرجال نصيب مما ترك الوالدان والا قربون , وللنساء نصيب مما ترك الولدان والاقربون) ( للرجال نصيب مما اكتسبوا , وللنساء نصيب مما اكتسبن ) به اين كار حقوق مادي وروحي زن را در زندګي تعين كرد , با در نظر داشت مساوات با مرد دايره زبان بازي وكشمكش و جدال را محدود ساخت , ورسول الله صلى الله عليه وسلم ميگويد ( لا تنكح الثيب حتى تستأمر, ولا تنكح البكر حتى تستأذن, وإذنها صمتها ) اين كار آزاديش رادر زندگي تعين كرد همڇنان آزاديش در اختيار شريك زندگي .
محمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم همواره شكننده يي طاغوت ها زندگي نمود , همه طاغوت ها را نيست ونابود كرد , خواه آن طاغوت در جهان ضمير ووجدان بود ويا هم در جهان واقعيت , وبشريت در تاريخ كهنش شخصي ديگري را نشناخته مانند محمد بن عبدالله صلى الله عليه وسلم كه طاغوت ها را نابود كرده باشد و آن هم در يك وقت بسيار كوتاه .