د موضوعګانو سرپاڼه

ناندرۍ او ناندریزه موضوعګانې

کانکور گلبدین

دهزاد
07.09.2014

1- همه میدانیم که هر گروهی و حتی فردی اگر برای منافع امریکا در هرگوشه از جهان خطری ایجاد نماید، امریکا وی را در هر گوشه از جهان تعقیب نموده به اشکال مختلف برایش مشکل می آفریند و اگر دستش برسد می کشد. اما جای تعجب اینست که همین اکنون تقریبا تمام خانوادهء آقای حکمتیار در افغانستان و بخصوص در کابل زندگی می کنند و مخارج آنان نیز از کیسهء پرسخاوت همین رژیم پرداخته می شود. چندماه قبل محفل عروسی نواسهء جناب حکمتیار در یکی از هوتل های شهر کابل برگزار گردید که در آن بعضی از اراکین دولتی هم شرکت داشتند. سوال اینست که در شرایطی که امریکا حتی دریور اسامه بن لادن را در اقصی نقاط جهان تعقیب و دستگیر نموده در گوانتانامو به بند می کشد، دلیل اینکه خانوادهء حکمتیار را تحت چتر حمایت خود دارد چیست؟

2- چگونه است که پسران مولوی جلال الدین حقانی در هر گوشه ای مورد هدف قرار می گیرند و کشته می شوند اما پسران جناب حکمتیار در سعودی و پاکستان بدون مشکل زندگی می کنند و در پاکستان حتی مسلح گشت وگذار می کنند. دولت های معلوم الحال سعودی آنها را خطری برای امنیت خود و امریکا نمی دانند و نسبت شان با جناب حکمتیار برای آنان خطرآفرین نیست؟ نام براداران و اقارب مولوی جلال الدین حتی آنهائی که رابطه ای با جنگ ودرگیری هم ندارند در لیست سیاه است اما برای برادر جناب حکمتیار صاحب و خانواده اش در کابل خانه به کرایه گرفته می شود و ماهانه برای شان مستمری پرداخت می گردد؟ این درحالیست که حکمتیار کتبا در همین شهادت اعتراف می کند که در سال اول حمله امریکا به افغانستان با اسامه، ایمن الظواهری، سلیمان ابوالغیث… یکجا بوده است و یا اینکه شهادت بارها از کشته شدن نیروهای امریکائی بدست مجاهدین حزب خبر می دهد. چرا امریکا این مسایل را نادیده می گیرد؟

3- سلیمان ابوالغیث حفظه الله سخنگوی القاعده سالها بعد از واقعهء یازدهم سپتامبر توسط امریکائی ها دستگیر شده که اکنون در امریکا تحت محاکمه قرار دارد اما استاد قریب الرحمن سعید «حفظه الله» سخنگوی حزب اسلامی در اروپا و جناب عابدی صاحب نمایندهء حزب در واشنگتن به نمایندگی از وی اعلامیه نشر می نماید و در اجتماعات شرکت نموده سخنرانی می کند. بدون اینکه هیچ کشور غربی وی را خطری برای امنیت خود تلقی کند. مانند وی تعداد دیگری از نمایندگان حزب اسلامی در اروپا و امریکا فعال اند که نام شان در لیست سیاه امریکا قرار ندارد. در واشنگتن عابدی صاحب نمایندهء حزب است که در کارت ویزت وی نیز نمایندهء حزب اسلامی نوشته شده است. آنها آزادانه به هرکجا از جمله افغانستان سفر می کنند و برخلاف افراد وابسته به القاعده و طالبان، دارائی های شان نیز منجمد نشده است. آنها وقتی به کابل تشریف می آورند، در هوتل های کابل سرینا و انترکانتی ننتال از ایشان پذیرائی می شود. بنازم به این ضد امریکائی های دوآتشه!!

می توانید بفرمائید که تفاوت میان شما با سایر گروههای ضد امریکائی از نظر امریکائی ها چیست که با شما اینهمه مهربان اند؟!

4- تقریبا تمام اعضای شورای اجرائیهء وارکان حزب اسلامی راه خود را از گروه شناگران نهر خشک جدا کرده اند. از شهید استاد فرید که از طرف حکمتیار بحیث صدراعظم به حکومت استاد ربانی معرفی شد تا قاضی وقاد و مرحوم انجنیر سیرت معاونین سابق حزب، خالد فاروقی فرمانده مشهور حزب، انجنیر هلال سابق رئیس کمیتهء سیاسی، مرحوم داکتر حنیف رئیس کمیتهء نظامی، سباوون وزیر دفاع پیشنهادی حزب در دولت استاد ربانی، داکتر انور رئیس کمیتهء صحی، منشی عبدالمجید رئیس کمیتهء مالی، مزمل صاحب و بسیاری دیگر. حتی قاضی محمود الحسن رئیس کمپاین انتخاباتی انجنیر هلال از طرف حزب اسلامی بعد از ختم دور اول انتخابات، دیگر به پیشاور باز نگشت. دلیل این «گریز از مرکز» چیست؟ اگر می گوئید که اینها تطمیع شده اند باید بگویم که بسیاری از این افراد یا کار شخصی دارند و یا بیکار اند وزندگی راحتی ندارند. حتی ارغندیوال بعنوان رهبر یکی از شاخه های مهم این حزب در کابل که مقام وزارت هم دارد، زندگی ساده ای دارد. چرا همهء این افراد دیگر حکمتیار را رهبر مناسب برای حزب نمی دانند؟

5- نشریهء شهادت از آغاز امسال بصورت مسلسل نوشته ای از حکمتیار تحت عنوان خوبونه او تعبیرونه (خواب ها وتعبیرها) را به نشر سپرد. در مورد اینکه این خواب ها چقدر راست است چیزی نمی گویم اما لااقل در یک مورد در راست بودن سخن حکمتیار تردید وجود دارد، آنجا که حکمتیار نوشته است گویا عماد الدین برادر سارنوال رضوان وی را در حرم درخواب دیده که در جمع سفید پوشان در عرفات از همه بلند تر ایستاده است و سخنرانی می کند و بعد عماد الدین از کسی پرسیده است که اعضای حزب اسلامی حکمتیار را ترک کرده اند پس اینهمه مردم به شنیدن سخنان وی از کجا آمده اند، در جواب وی گفته می شود که اینها فرشته ها هستند! یعنی حکمتیار به فرشتگان درس می دهد! العیاذ بالله! (اگر جلو این مرد را نگیرید دعوای بالاتر خواهد کرد!). عماد الدین می گوید که من خواب را به این شکل ندیده بودم و حکمتیار خودش آنرا به نفع خود نقل کرده است. این ماجرا به دهها سال قبل برمی گردد یعنی زمانی که حزب دچار انشعاب نشده بود اما اهمیت این خواب امروز از بین رفته زیرا من با حکمتیار نیستم.

جناب حکمتیار به جواب یک معترض به تعبیر خواب های خویش مطالبی نوشته است که در بخش هائی از آن من به مواردی برخوردم که برایم سوالاتی را بمیان آورد. بخشی از ترجمهء دری آن نوشتهء چنین است:

«… بیائید داستان یک نشست با شهید اسامه و ایمن الظواهری را هم با شما در میان بگذارم. در سال اول تجاوز امریکا، زمانیکه من در شیگل سکونت داشتم، اسامه، ایمن الظواهری، حمزه وعثمان دو پسر اسامه و ابوالغیث کویتی هم با من بودند. در دور سفره نشسته بودیم که اسامه داستان طولانی خواب یک برادر عرب را بیان کرد. در این خواب نامبرده در کنار ماجرای حملهء امریکا، سرنگونی نظام طالبان، حملهء امریکا در توره بوره به آنان و بسیار وقایع دیگر، این مسئله را هم در خواب دیده بود که ما به یک منطقه پناه می بریم که مردم آن از قوم شنواری اند. در دوران اقامت در آنجا می شنویم که مهدی ظهور کرده است و می بینیم که مردم شخصی را که بر یک تخت ایستاده است بالاتر از ما روی شانه های خود حمل می کنند. ریسمانی را چنان بر بدن این شخص پیچانیده اند که دست هایش بر بدنش بسته شده است. به ماگفته می شود که همین شخص مهدی است… وی در ادامه گفته بود: وقتی ما به اینجا (درهء شیگل در کنر) آمدیم، پرسیدیم که مردم این محل مربوط به کدام قوم اند؟ به ما گفتند شینواری! من حیران شدم که شینواری در کنر از کجا شد؟

(اسامه می گوید) خواب آن برادر بیادم آمد که تمام بخش های آن به حقیقت پیوست اما نمی دانم که تعبیر آن مهدی دست بسته چیست؟!!

جناب حکمتیار خواب را چنین تعبیر می کند:

در آن روزها برادران مرا از محلی که اسامه و همراهانش زندگی می کردند، کمی بلندتر جا داده بودند و به من گفته بودند که از ملاقات، مصاحبه، تماس و صحبت خودداری ورزم. من در آن زمان احساس می کردم که دست وپای من بسته است و باتوجه به آن حالت، تعبیر خواب برمن کاملا آشکار شد و به آنها (اسامه و همراهانش) گفتم:

به تصریح قرآن هرقوم برای خود یک هادی و مهدی دارد؛ ممکن است خداوند تعالی به من این سعادت را ارزانی داشته است که هادی این ملت شوم اما در اینجا دست های مرا بسته اند. حکمتیار در اینجا خوابی را که در دوران آغاز شمولیت در دانشگاه در لیلیهء پوهنتون دیده است به عنوان یک حجت دیگر به اسامه نقل می کند. او می گوید خواب دیدم که مردم در یک اجتماع، ظهور مهدی را به همدیگر تبریک می گویند و بعضی از آنها به من (حکمتیار) اشاره می کنند و می گویند که وی نایب مهدی است! و از من می خواهم برای شان سخن بگویم.

این تعبیر های حکمتیار از خواب خودش و دیگران در مورد خودش از نقد و اعتراض برکنار نمانده و وی در جواب کسی که بر تعبیر خواب هایش اعتراض دارد از قرآن شاهد می آورد که: (افتما روننی علی ما اری ما کذب فوٌادی ما راَی) آیا درمورد چیزی با من مشاجره می کنی که من دیده ام؟!! دل من در مورد چیزی که من دیده ام به من دروغ نمی گوید!!

در این مورد من از نویسنده های جناح نهر خشک دو سوال را دارم که بصورت مفید و مختصر پاسخ دهند:

6- آیا شما با این ادعای حکمتیار که مدعی مهدویت ویا حداقل نیابت از مهدی است موافق هستید یا خیر؟

7- اما سوال بسیار مهم که در نقل این خواب مطرح میشود افشای یک راز است. حکمتیار افشا می سازد که سلیمان ابوالغیث بعد از حمله به توره بوره و بعد از فرار از آنجا در درهء شیگل با اسامه و ایمن الظواهری یکجا بوده است. اصولا چه نیازی وجود داشت که حکمتیار در نقل یک خواب، از شخصی نام ببرد که در زندان امریکائی هاست و تحت بازجوئی قرار دارد؟ آیا این افشاگری تصادفی بوده و یا وی بشکل عمدی خواسته به امریکائی ها علیه وی سند بدهد؟

خواندن این مطلب شک و تردید های زیادی را در مورد اینکه واقعا چگونه امریکائی ها پی به محل اختفای اسامه در پاکستان بردند، بمیان می آورد.

ببینیم که شناگران محترم به جواب سوالات می پردازند و یا طبق عادت همیشگی دشنام می دهند زیرا وقتی از منطق خبری نباشد، نتیجه اش همان می شود که در شهادت و ژمن خطاب به من نوشته شده است.


OK
This site uses cookies. By continuing to browse the site, you are agreeing to our use of cookies. Find out more