منابع آگاه گزارش میدهند که بیش از بیست گروه افراطی، زیر نام مذهب در گوشه و کنار افغانستان جابجا شده اند. سوال پیدا میشود که این گروهها چگونه بوجود آمدند؟ وچطورادامه ای موجودیت آنها، زمینه سازی می شود؟ آیا عوامل داخلی سبب پیدایش آنها شد؟ ویا قدرتهای بیرونی، ایشان را پایه گذاری کرده اند؟ 

   اگر قدرتهای خارجی مؤجد آنها اند ؟ پس سوال مطرح میشود که چرا این قدرت ها، به خاطر مستقر ساختن دست پرورده های شان، افغانستان را برگزیدند؟ آیا شرایط  مساعد برای پیدایش و رشد افراطیت دردرون جامعه ای ما، موجب جلب قدرتهای بیرونی شد؟ ویا خصلت جیوپولیتیک و جوستراتیژیک افغانستان، پای آنها را به این سرزمین کشانید؟ 

    آیا حمایت از افراط گرایان، صرفا" بخاطر نیل به اهداف استراتیژیک این قدرتها، ادامه میآبد؟ یا اینکه ملحوظات دیگری در کاراست ؟ اگرتعقیب مشی استراتیژیک، برای قدرتهای علاقمند در امور افغانستان، حالا دیگرمطرح نیست، پس چرا گروههای افراطی، هنوزهم مورد حمایت آنها قرارمیگیرند؟ 

   آیا تلاش این قدرت ها به یک بن و بست نه انجامیده است؟ به عبارت دیگر آیا موجودیت گروههای افراطی در افغانستان، امروز برای این قدرتها، به یک معضل مبدل نشده است  ؟ اگر شده است، آیا آنها حاضراند که بخاطر ختم افراط گرائی، افغانها را یاری برسانند ؟ 

   بالاخره سوال نهایی و اساسی این است که جامعه ای افغانی درموجودیت این همه گروههای افراطی، آیا راه خود را بصوب انکشاف اقتصادی، ترقی اجتماعی و برقراری  حاکمیت قانون، دنبال می تواند ؟ 

   پاسخ به همه ای  این سوالات، مستلزم تحقیقات وسیع و همه جانبه می باشد. درین راستا، باید مساعی جمعی بسیچ گردیده و اندیشمندان نظر شانرا ارائه بدارند.


    گذشته ای افراط گرائی در افغانستان :

   سابقه ای استفاده ازمذهب بخاطرراه اندازی حرکات افراطی درافغانستان، به یک قرن قبل برمیگردد. وقتی که افغانستان درجنگ سوم افغان وانگلیس باردیگر بردشمن پیروز شده و انگلیسها مجبورگردیدند تا استقلال کامل افغانستان را به رسمیت بشناسند . نقش افغانستان در منطقه، بیش از گذشته پر اهمیت گردید. زیرا همزمان با تحصیل استقلال، تشکیل یک دولت مدرن و ملی، برای اولین بار در تاریخ وطن ما، بربنیاد قانون اساسی، در لویه جرگه تصویب و پایه گذاری شد. همچنان روبط بین المللی دولت، زمینه ای همکاریهای بین المللی را بوجود آورده ومسیرانکشاف آینده را ترسیم میکرد. 

   درست درچنین مقطع تاریخی، توطئه های استعماربه گونه ای دیگری علیه  افغانستان براه افتاد. تا ازیکطرف جلو تطبیق برنامه ای اصلاحات دولت امانی گرفته شده و ازجانب دیگر، نباید جنبش آزادی خواهی افغانها درمیان باشندگان مناطق مجاوربه افغانستان که هنوزهم در قید استعمارقرارداشتند، سرایت کند .

    ازهمین جهت، درمقابله با اصلاحات دولت، خرابکاری های ذهنی دشمن درمحلات بالا گرفت . به سال 1923 ملاعبدالله معروف به ملای لنگ بمقابل مواد قانون جزای دولت اعتراض نموده و زیر نام "شریعت" خواهی در پکتیا دست به شورش زد.(1). او با ظاهر شدن دراجتماعات، بخاطر خوشنودی گردانندگان مدرسه ای دیوبند، دریک دست قران مجید و به دست دیگر قانون اساسی را گرفته واز مردم سوال میکرد : " کدام یک را میخواهید ؟ " 

    به ادامه ای این بغاوت، استخبارات انگلیس ازطریق روابط  قبلی خود با برخی ازسران طریقت های مذهبی وتوظیف ملاهای قادیانی، سلفی و دیوبندی، حرکات افراطی را علیه دولت، سازمان دهی نمودند. اینکه چگونه دشمن از احساسات پاک مردم بر ضد منافع خودشان استفاده کرد ؟ جواهر لعل نهرودرکتابش (نگاهی به تاریخ جهان) مینگارد : 

    " ظاهرا" پولهای فراوانی برای تبلیغات برضد امان الله خرج میشد و هیچکس نمیدانست این پولها از کجا می آید ...آیا چی کسی این تبلیغات وسیع و پرخرج را اداره میکرد ؟ افغانها نه پولی برای این کار داشتند و نه این کارها را بلد بودند و نه وسایل مادی مناسبی در اختیارشان بود. در کشورهای خاورمیانه و اروپا همه عقیده داشتند که در ماورای تمام این اقدامات دستگاه پلیس مخفی انگلستان قراردارد " (2)

   به این ترتیب " شاه امان الله درحالیکه طی مسافرت هفت ماهه اش بسال 1928 در کشورهای مسلمان به حیث یک مجاهد بزرگ و در اروپا بحیث فاتح جنگ علیه استعمار انگلیس تقدیر میشد، در داخل، آماج تبلیغات زهرآگین و فتنه گرانه ای انگلیسها قرارگرفته بود ".(3) بالاثراین تحریکات، خواست دشمن مبنی برفروپاشی دولت امانی تحقق یافت . دولتی که به قیمت خون هزاران افغان وطن خواه، برای نخستین بار برپایه ای قانون اساسی در چارچوب شاهی مشروطه بنا یافته بود، منقرض گردید.


   ظهورمجدد افراط گرائی با استفاده ازفرصت های جدید :

 با فروپاشی دولت امانی نه تنها خواست استعمار برآورده شد، بلکه پی آمد منفی آن برای مدتها ادامه یافت. تنها مقارن با " دورۀ هفتم شورای ملی" صدراعظم جدید ( شاه محمود خان) به ترویج برخی از آزادی ها موافقت کرد، ولی آنهم به زودی پس گرفته شده ومبارزین سرشناس روانه ای زندانها شدند . 

   اختناق میان سالهای 1929 - 1965تسلسل افکارمیانه روانه واعتدالی را که درپوشش مشروطه خواهی تبلورمیافت با گذشته قطع نمود. همین انقطاع موجب شد تا جنبش های فکری، با برآمد مجدد شان در" دهه ای مشروطیت "، از پختگی وتجربه ای لازم برخوردارنباشند . 

    پس از گذشت سه ونیم دهه حاکمیت مطلقه، گذار به رژیم شاهی مشروطه در دهه ای شصت قرن گذشته، از جانب خود قدرت حاکمه مطرح شد . هدف رژیم در آنوقت، از یک طرف هم آهنگ ساختن نظام باشرایط جدید بین المللی بود و از جانب دیگرکنار زدن حریفان داخل سلطنت، در محراق توجه قرار داشت . 

   این وقت است که با سؤاستفاده از فرصت، بار دیگر سروکله ای افراطیون درگوشه و کنار کشورظاهرمیشود . اما شهر کابل در محراق توجه و فعالیت های آنها قرار داشت .افراطیون درین سالها به دو جناح باهم مخالف (چپ و راست ) شناسایی میشدند . جهان بینی های متبارزشدۀ آنها، کمتر برنیازمندی واقعی جامعه استوار بود. 


   الف - افراط گرائی در لباس چپ :

  جنبش های چپ در تمام کشورهای روبه انکشاف، بصورت طبعی ازتبلیغات ایدولوژیک وسیاسی دو مرکزعمدۀ سوسیالیستی درجهان آنوقت (ماسکو و پکن ) اثرپذیر بودند .افغانهای علاقممند  به خط پکن، نسخه ای آن کشوررا برای راه اندازی انقلاب در افغانستان، قرین به شرایط عینی جامعه ای خود می پنداشتند، ولی شرایط ذهنی را در کشورشان نادیده میگرفتند . آنها به نقل قول از ماوتسه تونگ خواهان بسیج طبقه ای دهقانان ومحاصرۀ شهرها ازطریق دهات بودند. همچنان مبارزات مسالمت آمیزرا بی نتیجه پندانسته وبه گرفتن قدرت از لوله ای تفنگ باورداشتند. آنها شرکت در انتخابات پارلمانی را مردود دانسته و تبلیغ مینمودند که درپارلمان، نمایندگان طبقات حاکمه روی منافع همدیگر شان چانه زنی میکنند و منافع طبقات زحمت کش مطمح نظرآنها نیست. همچنان درعرصه ای سیاست خارجی، اصل " سیاست همزیستی مسالمت آمیز" را منحیث یک مشی جهانی وهمه شمول، نفی کرده وآنرا کنار آمدن سوسیال امپریالیزم (شوروی سابق) با امپریالیزم (امریکا) میدانستند . وقتی که این افکار شعارگونه ای افراطیون چپ در جامعه، جای پاه پیدا نکرد، سازمانهای شان دستخوش انشعابات شده و برخی شبکه های آنها، بالاثر حوادث بعدی، نیست و نابود شدند .

   افراط گرائی نه تنها درمیان حلقات چپ علاقمند به خط پکن، متبارز بود . بلکه در میان تائید کنندگان مشی اتحادشوروی سابق، نیز افرادی وجود داشت که جسته و گریخته، قیام مسلحانه را مطرح میکردند .ازین چهره ها، شخصی معلوم الحالی بنام حفیظ الله امین، از یک شرایط خاص، سود جوئی کرده وبدون تصویب وتصمیم رهبری ح.د.خ.ا. قدرت دولتی را تصاحب نمود . 

   پس ازترورشدن میراکبرخیبرکه یک شخصیت بلند پایه ای جناح پرچم ح.د.خ.ا.  بود، در مراسم دفن وی، اشتراک وسیع علاقمندان، یک تظاهر بی سابقه ای قدرت حزب را به نمایش گذاشت . ریاست جمهوری، این تظاهر را تحمل نتوانسته وامر توقیف تعدادی ازرهبران حزب، با اضافه ای حفیظ الله امین راصادرکرد.

   دیگران به محل توقیف برده شدند، اما در گرفتاری امین یک تعلل مرموزصورت گرفت .این تعلل به او فرصت داد،  تا دستور شخصی خودرا، به شماری از افسران متعلق به حزب که در ارتباط او بودند، برساند .امین عضویت رهبری حزب را نداشت، ولی مدتها قبل از جانب نورمحمد تره کی، جهت بسیج مخفیانه ای افسران جناح خلق درقوای مسلح مؤظف شده بود. 

   اوبا استفاده ازفضای متشنج میان حزب و دولت، فرصت یافت، تا افسران مرتبط با خودرا، از نام حزب به مقابله علیه دولت، رهنمود بدهد . به این ترتیب رهبری قوای نظامی را در انحصارخود درآورده و سرنوشت دولت را عملا"  بدست گرفت .

    با استفاده ازین شرایط بمیان آمده، هرقدر که افراد مورد نظراو در بخش های مختلف قوای مسلح جابجا میشدند، به همان اندازه، خودکامگی او، افزایش یافته و جامعه ای افغانی را دچار تشنج میساخت . اظهارات شماری از اعضای آنوقت رهبری حزب وسایراسناد منتشره، برملا میسازد که اوعمدا" کار متلاشی ساختن پایه های دولت وبرهم زدن تفاهم ملی را، آگاهانه درپیش گرفته بود.

   اقدام خودسرانه ورفتارافرطی اوبا کشتار دستجمعی رئیس جمهورداؤد خان و خانواده اش آغاز شده وبا قتل بیگناهان در سراسرکشور توسعه یافت . چهره های میانه رو طریقه های تصوف، شخصیت های اکادمیک ومتخصص، اهل معارف، زحمتکشان، اعضای دیگرسازمانهای سیاسی وجناحهای داخل ح.دخ.ا. به کشتارگاهها فرستاده شدند. تعداد اعضای حزب که از جانب باند او به قتل رسیده اند، به چهار هزار نفر میرسد . ازین میان  به  تعداد دوهزار و سه صد نفر آنها، عضویت جناح پرچم ح.د.ح.ا. را داشتند .همچنان شمارزیادی اعضای حزب، بدون موجب درمحابس زندانی بودند . 

   چهرۀ نامطلوب حفیظ الله امین ازجانب شمارزیادی اعضای رهبری و کدرهای حزب شناسایی شده و آنها خواهان برکناری او بود . ولی یک دست نامرئی درعقبش قرارداشته و وی را محافظت میکرد. تا اینکه بعد ازکشتن استاد خود (نورمحمد تره کی) دیگر جایی برای  ابهام در نزد حامیان بیرونی دولت و جناح های مختلف در حاکمیت باقی نگذاشت . رفع ابهامات، حلقه ای محافظتی اورا محدود ساخته و فرصت را مساعد ساخت تا قوای شوروی سابق، در ظرف چند ساعت اورا نابود و زمینه ای انتقال قدرت را، به رهبری حزب مهیا سازنئد . 

  با اختتام دورۀ وحشت امین، همه به این توافق رسیدند که باید هرچه زودتر پایه های درحال اضمحلال دولت، دوباره استحکام یابد. مبتنی برهمین تصمیم، فردای ختم تسلط او، دروازه زندان ها گشوده شده وطی چند روزمحدود، هزاران انسان در بند کشیده، آزاد شده و به زندگی روزمرۀ شان برگشتند . قطعات اتحاد شوروی سابق که هفته ها قبل از سقوط او، مواضع استراتیژیک را در زیر کنترول خودشان قرارداده بودند، عملا" درحمایت از رهبری جدید دولت قرارگرفتند . این حمایت، گرچه زمینه ای سازمان دهی مجدد قوای مسلح دولت را مساعد ساخت، اما به پاکستان و حامیان بین المللی آن نیزبهانه داد، تا تنظیم های  مورد حمایت خود را با سلاح های پیشرفته مجهز سازند . 

    درمورد اعمال وحشیانه امین نوشته ها، آثارواسناد زیادی وجود دارد . حتی خودش بعد از قتل نورمحمد تره کی لست سیزده هزارزندانی اعدام شده  را جهت آگاهی اقارب شان درتعمیر وزارت داخله نصب نموده و میخواست که مسئولیت کشتارآنها را به دوش تنها نورمحمد تره کی، بیاندازد. تا بدینوسیله، اعمال جنایت کارانه ای خودش را، پرده پوشی نماید. اما این نمایش او، هیچ تغیری درذهنیت عامه وارد نتوانست . زیرا نقش اصلی او در این جنایات، نزد همه مبرهن بود . مردم میدانستند که علاوه براین لست، هزاران انسان بی گناه، بوسیله ای باند او به شهادت رسیده اند .

   متأسفانه بعد از سپری شدن آنهمه مدت، هنوزهم هستند منابع و کسانی که بنا بر ملحوظات معین، به انگیزه ونقش اصلی اودرآن همه جنایات پرده پوشی نموده و با بکارگیری مصطلحات زمان جنگ سرد، ذهنیت عامه را اغواء می نمایند . دراظهارات و نوشته های این مغرضین، عاملین اصلی مشخص نشده و تلاش میشود تا با بکاربرد اصطلاح " کمونستان "، تمام جنبش چپ را به این جنایات متهم بسازند. حتی آنهائی که ازجانب او سرکوب شده بودند .


ب - افراط گرائی درلباس مذهب اسلام :

   در اخیردهه ای شصت، حلقات " اخوان المسلمین " درافغانستان شکل گرفت . آنها را می توان مبتنی براعمال و مشی بعدی شان درقالب گروههای راست افراطی شناسایی کرد. این حلقات از مراحل ابتدائی پیدایش خود، به اخلال امنیت متوسل شدند . بی آنکه طرح و مرام خودرا در جامعه پیش کش کرده باشند.

   به این ترتیب آنها نیز، به امثال صد سال قبل برروی صحنه ظاهر شده، و بار دیگر بمقابل اساسات زندگی مدنی، نقش شان را تمثیل نمودند . اولین عرصه ای که اخوانی ها مبارزۀ شانرا از آنجا آغاز کردند، ضدیت با آزادی زن بود . مرحوم حسن کاکر درین ارتباط مینویسد : " جوانان مذهبی متعصب خارج از ساحه ای پوهنتون به سراغ زنان غیروابسته برآمده و با هدف قراردادن ایشان، برآنها { زنان بدون چادری} تیزاب پاش می دادند. دوصد زن با جراحات سوزنده شامل بستر شدند. (4) 

   عرصه ای بعدی تبارز افراطیون دست راستی درجامعه، ترورمنورین و حمله به اجتماعات سیاسی مخالف نظر شان بود. با آنکه پارلمان منتخب و شرایط تبارز علنی برای این گروه نیز وجود داشت .اما آنها شیوۀ توسل به تشدد و فعالیت های غیرقانونی رابرای خود برگزیدند . الهام بخش آنها درگزینش چنین شیوه، تبلیغات ملاهای وابسته به سرویس های استخباراتی پاکستان بود . این تبلیغات ریشه درپیدایش تحمیلی دولت پاکستان داشته و بخاطرپیشروی درکشمیروخاموش ساختن جنبش دادخواهی پشتونها و بلوچ ها، همیشه درزیرپوشش شعارهای مذهبی علیه هند و افغانستان سازمان دهی میشود .

    بسال 1972 یکی ازحلقات اخوانی ها، زیر نام " جمعیت اسلامی"، تشکل خودرا در خفا اعلان کرد که بعدا" سازمانهای مختلف ازهمین گروه منشعب شده وتشکیلات مختص به خود شان را بوجود آوردند. پس از کودتای 1973 حلقه ای اولی جمعیت اسلامی، زندانی شده و یکتعداد دیگر آنها به پاکستان پناه بردند.در آنجا به اشتراک این " پناه جویان"، شماری زیادی از دسایس ناکام علیه جمهوریت محمد داؤد خان سازماندهی شد . پس ازخنثی شدن توطئه ها درقوای مسلح و شورش های ناکام دربرخی مناطق افغانستان، اخوانی ها دریافتند که افغانها به کارنامه های ایشان علیه رژیم محمد داؤد خان بی علاقه اند. بناء" بازهم تعداد زیادتر آنها به طرف کشور همسایه رخت سفربستند . با کوچیدن خود به پاکستان، آنها طرف توجه بیشتراستخبارات نظامی آنکشور قرار گرفتند.

   حمایت پاکستان ازگروه های مخالف دولت افغانستان، به خودی خود موجب تشنج بیشتر شده و اصطکاک ها را میان دولت های افغانستان و پاکستان افزایش میداد. اما این حالت به نفع گروههای اخوانی تمام میشد .آنها توانستند، تا ازین اصطکاک ها در جهت تبارز خودشان  بهره مند شوند.

   به زودی کمپ های تربیه ای نظامی برای تربیت آنها در پاکستان، گشایش یافت .درین کمپ ها، بخاطر دهشت افگنی درداخل افغانستان، پنج هزار نفربطور عاجل آماده شدند. (5) بالاثرتقابل موضعگیریها میان افغانستان و پاکستان، علایق هریک از دو ابرقدرت هم درین کشمکش به کشور مورد علاقه ای شان فزونی گرفت .پاکستان بخاطرحمایت بیشترازمخالفین دولت افغانستان از متحدین غربی خود کمک زیاد تردریافت کرد واتحاد شوروی سابق نیزکمک هایش را به دولت افغانستان افزایش داد. به این ترتیب  گام به گام، افغانستان غیرمنسلک، دچار کشمکش شده و به محراق تشنج درمنطقه مبدل گردید . 

   پس از سقوط اولین جمهوریت در افغانستان، گروهای افراطی مساعدت های بیشتررا بدست آوردند . سلاح و پول فراوان در اختیارآنها گذاشته شده و تلاش گردید تا اعمال خصمانه ای انها درقالب یک " رسالت اسلامی" به نام " جهاد" توجیه شود . همچنان بخاطر زیرنظرداشتن دقیق این گروه ها، ترجیح داده شد که ایشان به تنظیم های متفاوت، منقسم شوند. تا ولی نعمت های شان، آنها را به سهولت کنترول و رهنمائی بتوانند . شیخ های عرب از هیچگونه کمک مالی به گروه های افراطی مضایقه نمی کردند. دربخشهای تحت نظارت آنها، محلات تمرین برای افراطیون بین المللی نیز آماده شد . یک جامعه شناس الجزایری بنام " محفوظ بن نون " با تشویش درمورد افراط گرایان برگشته به کشورش در سال1996به نشریه ای لاس انجلس تایمز میگوید : "هسته ای آنها بخاطراعزام به جنگ افغانستان، درپاکستان گذاشته شد … امروز این کابوس در برابر الجزایرو متباقی جهان قراردارد . شانزده هزارعربی که برای افغانستان تربیه شده بودند، اکنون به یک ماشین آدم کشی مبدل شده اند ".(6) راپورهای مؤثق میرساند که 48 هزارعرب تا سال 1992 برای یک دوره درافغانستان جنگیده ویا تمرین نظامی دیده اند . این ها  پس از برگشت به میهن شان به نام " الافغانی" یاد میشوند . " الافغانی" ها در محلات بود و باش شان، با پخش افراط گرائی، به یک معضل در آنجاها مبدل شده اند. 

   وجه مشترک هفت تنظیم سازمان یافته در پاکستان وهشت تنظیم درایران (بعدا" بنام حزب وحدت مسماء شد )، همانا تفکر افراط گرائی آنها است . مصداق این کلام، رفتار تحمل ناپذیر آنها علیه همدیگر شان میباشد که با برگشت آنها بوطن، به همگان برملا گردید .در رفتارآنها، نه تنها هیچگونه شفقت واخوت اسلامی دیده نمیشد، بلکه از همان روز های اول، مشغول جنگهای داخلی با هم همدیگرشدند . آنها خسارات بزرگی را به مردم بی دفاع افغان تحمیل نمودند .همین وجه مشترک، رابطه ای فی مابین آنها و طالبان را نیز مشخص میسازد . اینها نه تنها آغشته به نظریات افراطی اند، بلکه آنچه حامیان اصلی شان هدایت بدهند، عملی مینمایند . چنانچه مطبوعات بین المللی گزارش های موثق ارائه کرده است، ازین عناصر نه تنها درنا آرامی افغانستان، کارگرفته میشود . بلکه بخاطر شرکت درآشوب های جمهوریت های آسیای میانه، نیز فرستاده میشوند. سران حزب وحدت افتخار نمودند که هزاران افغان از جانب دولت ایران زیر نام فاطمیون به عراق و ایران فرستاده شده اند .

   پس ازآنکه پاکستان با به جان هم انداختن تنظیم های ساخت خودش و ایران، به تحقق مرحله اول اهداف استراتیژیک خود (انحلال دولت و اضمحلال قوای مسلح ) دست یافت .وظایف آنها را خاتمه یافته دانسته وگروه دیگری را بنام " طالبان " برسرنوشت افغانها، حاکم ساخت . آنها وظایف باقی مانده ای تنظیم ها را انجام داده وخواسته های افراط گرائی را که با روحیه ای اعتدال پذیری دین اسلام مغایرت داشت، سرمشق کارشان ساختند. در زیرچتر طالبان، پروسه ای جابجاسازی افراطیون عرب و دیگر خارجی ها، درسرزمین جنگ زده ای افغانها شدت یافت. فامیل سلطنتی سعودی می خواست که اتباع مخالف خودش شان به کشور برنگشته ودرجاهای دیگرمنجمله افغانستان باقی بمانند . طالبان با پذیرش این خواهش، کمک هنگفت سعودی ها ودیگر حامیان افراط گرائی را بدست آوردند . به این ترتیب، طالبان نه تنها  اماکن تخلیه شده قطعات نظامی افغان را دراختیارالقاعده و دیگران گذاشتند، بلکه اعضای فامیل آنها را نیزدراماکن قیمتی و دست اول جابجا ساختند .گرچه ازین معامله، طالبان احساس فرحت نموده و کمک بیشتر دریافت کردند، ولی چرخ روزگار به استقامت دیگری چرخیدن گرفت. این چرخش بطور کاملا" غیرپیش بینی شده، سرنوشت امارت طالبان را بطرف نابودی سوق داد. زیرا تروریست های حمله کننده بر برج های تجارتی نیویارک و ایجاد فاجعه ای خونین یازدهم سپتمبر، پرورش یافته گان گروه القاعده بودند. 

   طوریکه گفته شد، رهبری القاعده درافغانستان جابجا شده بودند .این حادثه، ایالات متحدۀ امریکا و ناتو را مصمم ساخت، تا نفوذ طالبان و اقاعده را از افغانستان برچینند . هردو گروه افراطی از قدرت کنار زده شدند ولی راه پیشرفت وانکشاف برای افغانها، ناگشوده باقی ماند . زیرا با ساقط کردن افراطیون ازقدرت، نه تنها یک ترکیبی ازدولت معتدل و ملی بوجود نیامد، بلکه خلاف توقع مردم، غارتگران مال و منال مردم با چند بوروکرات فاقد پایه ای مردمی، صاحب آرگاه و بارگاه شدند. این امر سبب شده تا طالبان و سایر گروههای افراطی، شرایط را مساعد یافته، قوای خودرا دوباره سازمان دهی نموده وجنگ را آغازکنند.

    آنها درپناه حمایت خارجی ها و سؤاستفاده از نارضایتی های مردم، قدم به قدم، به یک قدرت قابل محاسبه ای  جنگی و سیاسی، اراسته شدند. این تبارز تا اندازۀ جلایش یافت که آنها اکنون طرف مذاکره با ایالات متحدۀ امریکا قرارگرفته ومیکوشند تا افراط گرائی های مردود شدۀ خودرا باردیگردر میز مذاکرات بر جامعه ای جهانی ومردم افغانستان تحمیل نمایند. متأسفانه درین مقطع مهم تاریخی، مردم آسیب دیدۀ وطن ما، بازهم از شرکت دراخذ تصمیم پیرامون جامعه ای شان، کنار زده شده و بعوض آنها، چهره های معلوم الحال، سرنوشت آنها را کمافی السابق به معامله میگیرند. برای آنها، منفعت شخصی خود شان مهم بوده، افکار طالبانی وبدست آوردن عمق استراتیژیک خارجی ها در وطن ما، آزار دهنده نیست. 

   این وقتی است که باید وطن دوستان وهمه ای منورین، تفاوت ها را کنار گذاشته، روی یک مشی مشترک و ملی به موافقه برسند. طبعی است که چنین مشی، تنها روی اعتدال اندیشه یی استوار بوده وهرگونه افراط گرائی را منتفی میداند. زیرا  طوریکه درین مقال با صراحت مطرح  شد، بازهم سوال میشود که آیا منحیث نتیجه نمی توان گفت که : عامل تمام خون ریزی ها، ویرانی ها و زمینه سازی ها برای مداخلات خارجی ها، عملکرد های افراطی درجامعه نبوده است؟ اگراست، پس چگونه می توان به افراط گرائی پایان داد؟ آیا بسیج عمومی درین راستا یگانه راه حل نیست؟ تا مردم ستم کشیدۀ افغانستان، با پیش گرفتن راه اعتدال، به سرمنزل مقصود شان رسیده بتوانند. هرگونه افراط گرائی آب را به آسیاب دشمن میریزاند و امکان ندارد که بدون نفی سراسری آن، جنگ نیابتی در وطن ما پایان یابد. پایان


_________________________________________

(1)- غبار، میرغلام محمد " افغانستان در مسیرتاریخ "،کابل، 1965 صفحه ای 807

(2)- نهرو، جواهرلعل " نگاهی به تاریخ جهان " (دری) جلد دوم، 1967 صفحات 1662-1663

(3)- نهرو، جواهرلعل، همانجا، صفحه ای 1665    

(4)- کاکر، حسن، " سقوط رژیم شاهی افغانی در سال 1973"، ژورنال بین المللی مطالعات شرق میانه، انگلستان،1978 صفحه ای 202 

(5)- ندیم، شاهد، " مصاحبه ای اختصاصی "، د هیرالد، پاکستان، می 1988 

(6)- " ترور، رویاروئی، زمینه ساز تربیه ای افراطیون شد "، لاس انجلس تایمز، چهارم اگست 1996، صفحه ای الف 21