جبر زمان باعث شده است با مراجعه به تاریخ، بیشترین درخشش را در نام هایی بیابیم که در وجود مردان، خلاصه می شوند. با ظهور اسلام و پرتو آن در سرزمین های ما که با موهبت الهی قرآن، به همراه بود، روزنه های بسیاری برای اندیشه های نو و محو رسم های سیاه و تاریک گذشته، گشوده می شوند.

در پایان حاکمیت های مستقیم اعراب و آغاز سلسله های سرزمینی، رونقی به مشاهده می رسد که با فهرست بزرگی از نام های دانشمندان، اندیشمندان، شاعران و نویسنده گان، تاریخ ما را متنوع کرده اند؛ هرچند بار منفی جریان هایی نیز محسوس اند که به فرهنگ های جعل، تزویر و تنازع(خراسانی- فارسی) انجامیده اند.

آفرینش های ادبی این دوره ها که از سلسله ی صفاریان آغاز و تا سقوط حاکمیت تیموریان هرات، ادامه می یابد، توام با کثرت، محتویات متنوع دارند که در کنار غنا، رفتار های مختلف اجتماعی را شناسایی می کنند.

 همان گونه که اشاره رفت، مردان بزرگترین صف داران افتخارات این سرزمین اند، اما این تراکم با تیره گی زمانه، هرگز باعث نمی شود نقوشی گم شوند که در واقع هستی انسان ها در وجود آنان تکمیل می شود. 

با فرامین الهی(کرامت و اصل برابری زن و مرد) و حوادثی که گاه زمینه های اتفاقی را به میان آورده اند، زنان کوشیده اند با تکیه بر آن ها از لحظه ها و لمحه هایی سود ببرند که بعداً نام آنان را بلند کرده اند. مثلاً رونق فرهنگی، قریحه ی زنان و دختران را معرفی کرده است و وسعت فکر و نظر خاندان هایی، بانوانی را تشهیر می کنند که از گوهر شاد تا ملالی، نام دارند. بنا بر این، تصحیح تاریخ، به ویژه تاریخی که ایده زده است، نام ها و اندام هایی را متبارز می کند که قسم معمول فضای خشن مرد زده نیست.

رابعه ی بلخی، گوهر خاتون، گوهر شاد بیگم، نازو انا، زرغونه انا، عایشه ی درانی، ملالی، سرور سلطانه، ملکه ثریا و صد های دیگر که پس از سلطنت شاه امان الله تاکنون، حضور اجتماعی و گسترده ی بانوان افغان را معرفی می کنند، تنها تعریف تاریخی نیست، بل این وجود(زن) در هستی اجتماعی ما با ظرافت ها و توانایی ها دنبال فرصت هایی بوده است تا ثابت کند چه قدر موثر است

رسمیت حضور بانوان افغان با تاسیس «جریده ی ارشاد النسوان» و «مکتب ملالی»، این طیف بدون شک جامعه افغانی را وارد مرحله ای می کند که با ثبوت آن، حرف و حدیث نفی و کنار گذاشتن شان، دیگر توهین به مقام آدمی شمرده می شود

گسترش مراکز آموزشی و میسر شدن زمینه های گوناگون کاری و هنری، طیفی را که در گذشته، البته در قیود جمود، درجه دوم شناخته می شد، و امتعه ای بود که حتی در بازی های سیاسی برای وصل و فصل وسیله می شد، برای همیشه از اتهام «ضعیفه» می رهاند

اما در نخستین سد پس از رسمیت، بانوان افغان پس از سقوط حاکمیت امانی، بار دیگر دربندیخانه ی ارتجاع، سیاهی خورده اند. در این مرحله که بعداً در نمونه های دیگر(حکومت ملایان) تاریخی می شود، هرچند تواریخ مکدر، تکرار می شوند، اما نفس زنده ای که دیگر خودش را شناخته بود و نیاز به خودش را ارج می گذاشت، در حصار ها نیز آماده می شود تا پس از فروکش جهالت ها، با قامتی برخیزد که با شکوه تر از قبل بود.  این حضور تمام عیار، یک نشانه ی خوب دیگر نیز دارد. رسم پذیرش توانی که نه فقط اعضای خانواده هاست، بل بازو می شود و با ایفای نقش تمام عیار(در تمام عرصه ها) به نیاز هایی پاسخ می گوید که بخشی هم نیاز های خاص خودش است.

روان شناسی رسیده گی امور زنان توسط خودشان، مصایبی را وقایه می کند که در جهالت های گذشته، یک زن حتی برای بیان قواعد زنانه گی، همزبان نداشت. روزی رییس جمهور کرزی با خطاب به انحصار روحانیت مرتجع، ارزش اجتماعی زنان افغان را به رُخ ملایانی کشید که حتی مادر، خواهر و دختران خودشان را درک نمی کنند. «آنان، ناموس ما را نیز محتاج بیگانه ساختند. کرزی»

بلی، روزگاری با بسته ماندن درب درمانگاه های زنان افغان، نوامیس ما در تیرس دست و نگاه مردان بیگانه، تداوی می شدند؛ هرچند منطق دینی «ضرورت باشد، روا باشد»، فراخنا دارد، اما بر هیچ کسی پوشیده نیست که بیان راز جنسیت به همراز(همجنس) راحت تر است.

بانوان ادیب و قلم به دست افغان، در نشریاتی که از رسمیت خودشان، زمینه های ابراز وجود شده بودند، شجاعانه فرهنگ سازی ها کرده اند. با تاسیس د «میرمنو ټولنه»، فعالیت های بانوان آگاه افغان در یک هماهنگی بهتر قرار می گیرد و نام های برجسته ای چون صالحه امین اعتمادی، شکریه رعد، نفیسه عباسی، پروین علی، رقیه ابوبکر، ماگه رحمانی، حمیرا سلجوقی، معصومه عصمتی وردگ، سامعه عبادی و دیگران، طیف نو ملالی ها و گوهر شاد ها می شوند.

این فرهنگ سازی ها، عقبه/ پشتوانه ی آن زنان و دختران افغان است که پیمان بسته اند به عقب برنگردند؛ زیرا می دانند در حاشیه های زنده گی افغان های کنونی، توان هایی پوسیده می شوند که تا عمق تاریخ، توده های کثیر انسانی را با تعریف بد، متهم و زندانی ساخته بودند، اما در جهالت آن، منکر می شدند/ می شوند که از دامان چه موجودی برخاسته اند. در واقع توهین به زن، توهین به خلقت است.   

یک اصل ساده وجود دارد که اعتدال، بدون توازن، به وجود نمی آید. بر این اساس، عدالت اجتماعی باید از جایی آغاز شود که تقسیم انسانی قدرت است. با کنار گذاشتن یک بخش مهم توانایی در حاشیه های مطرود اجتماعی که هنوز در حیات روستایی، تحمیل می شود، از ظرفیت هایی محروم می شویم که در احتیاج آشکار به منابع، حتی نیروی های انسانی ما را نفی کرده اند.

سهم بانوان در فرهنگ های سرزمین ما، تا زمانی که بر اساس منطق تقسیم قدرت بشری، کامل می شود، در جلوه های آموزگار، از دامان مادرانی که اگر آگاه بوده اند، فرزندانی تقدیم کرده اند که تاریخ ساز شده اند، تا افزودی های علمی و فرهنگی که در تمام آن ها لحاظ روان شناسی، به آرامش هایی می رسد که در دو سوی این خلقت زیبای هستی(زن)، بیش از همه اعضای خانواده ها، خود از ضمیری بگویند که کنه ی وجود آنان است. این تبارز عمق ترین احساسات، بی هیچ شائبه ای، تکمیل مقام بشری است

شرح تصویر:

زنان و دختران تحصیلکرده و فعال مدنی افغان.