منظور های خاص از تاریخ، به ویژه در تاریخ نگاری یک قرن اخیر در منطقه ی ما، گذشته را به گونه ای تعریف کرده اند که برآورد امیال قومی از آن، اجازه نمی دهد با نگرش انسانی، درهم آمیزی خوب و بد را کنار بگذاریم.

نام های زیادی وجود دارند که منسوب به افراد اند یا منسوب به اماکن. در هزاره ای که گذشت، سلسله ی غزنوی، به دلایل وسعت جغرافیایی، فتوحات در هند و داستان های عجیب و غریب رونق عمرانی و فرهنگی آن، خیلی نشخوار یا ورد زبان می شود. متاسفانه چنین نگرشی به گذشته، بدون تفکیک خوب و بد، به خلق ایده هایی انجامیده است که افزون بر تنازع قومی، واقعیت تاریخی را ستر می کند. به این دلیل، ریشه های معضلاتی کتمان می شوند که می توانند در بررسی فتور آن سلسله، بنمایانند چرا قدرت های قدیمی، سقوط کرده اند؟

ما از سلسله ی غزنوی، بیشتر در جنبه ی بزرگ نمایی آن اشراف داریم، اما نمی دانیم که همانند سلسله های سلف آن، این برهه ی تاریخی نیز چیزی نبوده جز یک چرخش متوحش دیگر که در بطن امارت های تصادفی یا بر اثر یک شمشیرکشی دیگری که عموماً با بازوی ستبر یک ستیزه گر نو رقم می خورد که سعی کرده با غصب و مصادره ی امارت ها و دارایی های دیگران، چند صباحی امارتی بسازد و چون ساختار او، چنانی که در تاریخ بروز کرده است، تکرار نمی شود، آن چه پس از او می ماند، طول دوده ای ست که با دست و پا زدن در میراث سیاسی سلفش، اگر بسیار کیاست داشت، فقط روند فتور را کاهش می دهد.

یکی از عواملی که دولتداری تا تاریخ معاصر افغانستان، هرگز قوام نگرفت، نبود سیستم است. هر سلسله ای با توان و مدیریت، ضعف و ناتوانی مجریان آن آغاز و انجام می یافت و با تحلیل در تاریخ، جایش را به دیگری یا به یک خلای تاریخی واگذار می کرد. چنانی که پس از تیموریان هرات، کشور ما برای240 سال از مرکزیت های سیاسی، محروم می شود.

در این مثال، سلسله ی غزنوی با موتیف های محمود و مسعود، هنوز ورد تاریخی دارد، اما به دلایلی که عرض کردم، منظور های خاص از تاریخ، نگذاشته اند بدانیم پس از مدتی که از مرگ محمود می گذرد، بلافاصله فتور سلسله ی غزنویان آغاز می شود؛ هرچند این سلسله تا مدت هایی دوام آورد، اما مانند ذره هایی پراگنده بود که این سو و آن سو، بالاخره در هند دفن می شود.

افزون بر رسم معمول چپاول یا به اصطلاح فتوحات که باید امور یک جغرافیای اشغال شده و بزرگ را از راه آن ها تامین می کردند، محمود غزنوی با 16 بار حمله بر هندوستان که همیشه با دست پُر برمی گشت، راه اندازی جنگ های قومی و فرقه یی، به خصوص با بازمانده گان سلسله ی سامانی که به جنبش شعوبیه معروف اند(اسلام ستیزان و بانیان جعل تاریخ در منطقه ی ما)، سرکوب فرقه های مذهبی اسلامی، که به شدت در قبال قرمطی ها اعمال می شد، و نیز به بهانه ی تکفیر، سعی می کردند با تاراج دیگران حتی اتباع خویش، وجوه اداره ی مملکت را تامین کنند. مثل «سرش از من، مالش از تواز همان زمان رسم مانده است. امرای فاسد که یگانه شاهکار آنان تاراج دیگران بود، با مجوز تجاوز به دیگران، که هر بهانه ای می توانست باشد، خود را از شر طلبگاران، خلاص می کردند.

فکر کنید توحش روش هایی که به زور شمشیر، پول می آوردند، چه تبعات و اثراتی بر جا گذاشته باشد؟ 

برخلاف ادعای های عجیب و غریب، حملات وحشیانه ی غزنویان بر هند که تنها در حاکمیت محمود به 16 بار می رسید، نه فقط خانمان مردم را برباد می دادند، بل با  مصادره ی تمام زنده گی آنان، به زنجیر کشیدن غلامی و کنیزی زنان و مردان، روند گسترش فرهنگی اسلام را نیز آسیب های جدی زده اند. بعضی ها بی هیچ تامل و اندیشه، گسترش اسلام را به توحش فتوحات، مربوط می دانند.

کدام عقل و منطق می پذیرد که خانمان مردم را بر باد دهید، بعد منتظر باشید که آنان مسلمان و از سرسپرده گان اسلام شوند. اگر تمام هند، مسلمان نشد، به دلیل توحش فتوحاتی بود که غزنویان یا امثال آنان اعمال می کردند و در اخیر آن با ساخت یک مناره که بی شباهت به ساخت این رسم مسخره در دیگر جا ها نیست و در بررسی توطئه ی تاریخ، با تمام همتا های غیر اسلامی خود از مصر باستان تا چین محتوا دارد، نشانه می گذاشتند.

«به علل مذکور، بسیاری از وقایع عصر غزنوی که برخی امروز برای ما بدیهی و روشن است، بعد از بیهقی مکتوم مانده و سبب گردیده است تا فی المثل در بارهء سلطان محمود غزنوی در تاریخ و ادب، و به ویژه عرفان ما، در قرون بعد، افسانه پردازی هایی صورت گیرد و از وی سلطانی خداگونه ساخته شود! در عوض، اخبار فترت بی رسمی های غزنویان چنان مخدوش و درهم شده که حکیم بزرگ و دانایی چون سنایی غزنویی(م. 528هـ) وزیر بردار شده در زمان مسعود را نه «حسنک»، بل که «میمندی» معرفی کرده است!» (تاریخ بیهقی، خواجه ابوالفضل محمد بن حسن بیهقی، به تصحیح دکتر علی اکبر فیاض، به اهتمام دکتر محمد جعفر یاحقی، انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد، چاپ دوم، پاییز 1383، ص 18)

در کنار رُخ سیاسی، انواع فساد که پسر شاه، حتی تمثال آن ها می شد، تواریخی را از چشم می اندازد که فقط به بر و عرض آن ها نظر انداخته ایم. دکتور سیروس شمیسا در کتاب تحقیقی «شاهد بازی در ادبیات فارسی»، آشکار کرده است، آن چه اکثراً در وصف یار در تاریخ خراسانی- فارسی آورده اند، در واقع وصف زن یا دختر نیست، بل گرایش های شدیدی ست که به لواطت و لوطی گری وجود داشته اند، اما بر اثر ظواهر مذهبی، سعی می شده با تقیه ی آن ها، به چشم مردم خاک بزنند. عموماً قربانی اطفای شهوت، پسران و مردان بوده اند. متاسفانه این رسم تا کنون نیز در منطقه ی ما باقی مانده است.

در یگانه جلدی که از تاریخ بیهقی باقی مانده و می دانیم که این کتاب در کنار شرح و تحلیل تاریخ غزنویان، از کتاب های انگشت شماری ست که در میان مثنوی هفتاد من کاغذ تواریخ فارسی، ارزش ریفرنس دارد، ماجرای «فساد بچه ی غازی»/ پسر سلطان محمود، مشت نمونه ی خروار است که آن به اصطلاح فاتحان و حامیان اسلام، چه اصلیتی داشته اند.

مسعود غزنوی، نه فقط در بی کفایتی مشهور بود، بل از جمله ی فسادپیشه گانی به شمار می رفت که زیر زنخ سلطان غازی، عیناً شبیه مریض های امروزی که در فرهنگ پورنوگرافی غوطه می خورند، در قلمرو پادشاهی شهزاده گی می کرد که بیش از همه، طیف ملایان را به شوق می آورد

«و از بیداری و حزم و احتیاط پادشاه محتشم رضی الله عنه یکی آن است که به روزگار جوانی که به هرات می بود و پنهان از پدر شراب می خورد، پوشیده از ریحان خادم فرود سرای خلوت ها می کرد و مطربان می داشت مرد و زن که ایشان را از راه های نبهره(بی راهه) نزدیک وی بردندی. در کوشک باغ عدنانی فرمود تا خانه ای برآوردند خواب قیلوله(نیمروز) را و آن را مزمل ها(نل ها) ساختند و خیش ها(پارچه ها) آویختند چنان که آب از حوض روان شدی و به طلسم بر بام خانه شدی و در مزمل ها بگشتی و خیش ها را تر کردی. و این خانه را از سقف تا به پای زمین صورت کردند، صورت های الفیه(آلت تناسلی) از انواع گردآمدن مردمان با زنان(زنا و لواط)، همه برهنه، چنان که جملهء آن کتاب را صورت و حکایت و سخن نقش کردند. و بیرون این، صورت ها نگاشتند فراخور این صورت ها. و امیر به وقت قیلوله آن جا رفتی و خواب آن جا کردی و جوانان را شرط است که چنین و مانند آن بکنند.» (همان، صص 139-140)

طنز گزنده ی بیهقی را متوجه شده اید که پسر فاسد محمود غزنوی را با (رض) وصف می کند، اما شرح می دهد که به فرمان او در باغی خانه ای ساخته بودند که بی نهایت مزین و دارای امکانات کامل بود و از سقف تا زمین آن را با انواع تصاویر زشت، شبیه عکس های صددرصد پورنوگرافی کنونی که در آن ها زنان و مردان، پسران و دختران، در حالت های زنا و لواط در نما های مختلف، دیده می شدند، نقاشی کرده بودند و مسعود غزنوی هنگامی که نیمروز می شد، برای استراحت به آن جا می رفت. بیهقی بی چاره، برای فرار از عقوبت، اما فساد بچه ی غازی را توجیه می کند که در سنین جوانی، این رسم معمول است.

گند بچه ی غازی، به قدری مشمئزکننده می شود که بالاخره به سلطان محمود نیز می رسد

«و امیر محمود هرچند مشرفی داشت که با این امیر فرزندش بودی پیوسته، تا بیرون نرسیدی. پس پوشیده بر وی مشرفان داشت از مردم، چون غلام و فراش و پیرزنان و مطربان و جز ایشان، که بر آن چه واقف گشتندی باز نمودندی، تا از احوال این فرزند هیچ چیز بر وی پوشیده نماندی. و پیوسته او را به نامه ها مالیدی و پند ها می دادی که ولی عهدش بود و دانست که تخت ملک او را خواهد بود. و چنان که پدر وی بر وی جاسوسان داشت پوشیده وی نیز بر پدر داشت، هم از این طبقه، که هرچه رفتی باز نمودندی. و یکی از ایشان نوشتگین خاصه خادم بود که هیچ خدمتگار به امیر محمود از وی نزدیکتر نبود، و خُره ختلی عمتش سوختهء او بود:

«پس خبر این خانهء به صورت الفیه سخت پوشیده به امیر محمود نبشتند و نشان بدادند که چون از سرای عدنانی بگذشته آید باغی ست بزرگ، بر دست راست این باغ حوضی ست بزرگ، و بر کران حوض از چپ این خانه است؛ و شب و روز بر او دو قفل باشد زیر و زبر، و آن وقت گشایند که امیر مسعود به خواب آن جا رود؛ و کلید ها به دست خادمی ست که او را بشارت گویند.

و امیر محمود چون بر این حال واقف گشت وقت قیلوله به خرگاه آمد و این سخن با نوشتگین خاصه خادم بگفت و مثال داد که فلان خیلتاش را- که تازنده ای بود از تازندگان که همتا نداشت- بگوی تا ساخته آید که برای مهمی او را به جایی فرستاده آید، تا به زودی برود و حال این خانه بداند، و نباید که هیچ کس بر این حال واقف گردد. نوشتگین گفت فرمان بردارم. و امیر بخفت و وی به وثاق خویش آمد و سواری از دیو سواران خویش نامزد کرد با سه اسب خیارهء خویش و با وی بنهاد که به شش روز و شش شب و نیم روز به هرات رود نزدیک امیر مسعود سخت پوشیده. و به خط خویش      ملطفه ای نبشت به امیر مسعود و این حال ها باز نمود و گفت» پس از این سوار من خیلتاش سلطانی خواهد رسید تا آن خانه را ببیند، پس از رسیدن این سوار به یک روز و نیم، چنان که از کس باک نداشت و یک سر تا آن خانه می رود و قفل ها بشکند. امیر این کار را سخت زود گیرد چنان که صواب بیندو آن دیو سوار اندر وقت تازان برفت. و پس کس فرستاد و آن خیلتاش را که فرمان بود بخواند. وی ساخته بیامد. امیر محمود دو نماز از خواب برخاست و نماز پیشین بکرد و فارغ شد، نوشتگین را بخواند و گفت خیلتاش آمد؟ گفت آمد، به وثاق نشسته است! گفت دویت و کاغد بیار! نوشتگین بیاورد، و امیر به خط خویش گشادنامه ای نبشت بر این جمله:

بسم الله الرحمن الرحیم، محمود بن سبکتگین را فرمان چنان است این خیلتاش را که به هرات به هشت روز رود. چون آن جا رسید، یک سر تا به سرای پسرم مسعود شود و از کس باک ندارد و شمشیر برکشد و هرکس که وی را از رفتن باز دارد گردن وی بزند، و همچنان به سرای فرود رود و سوی پسرم ننگرد و از سرای عدنانی به باغ فرود رود و بر دست راست باغی حوضی ست و بر کران آن خانه ای بر چپ؛ درون آن خانه رود و دیوار های آن را نیکو نگاه کند تا بر چه جمله است و در آن خانه چه بیند و در وقت باز گردد چنان که با کس سخن نگوید و به سوی غزنین باز گردد. و سبیل قلتغ تگین حاجب بهشتی آن است که بر این فرمان کار کند اگر جانش به کار است، و اگر محابایی کند جانش برفت، و هر یاری که خیلتاش را بباید داد بدهد تا به موقع رضا باشد به مشیه الله و عونه والسلام

و آن دیو سوار نوشتگین، چنان که با وی نهاده بود، به هرات رسید، و امیر مسعود بر ملطفه واقف گشت و مثال داد تا سوار را جایی فرود آوردند، و در ساعت فرمود تا گچگران را بخوانند و آن خانه سپید کردند و مُهر زدند که گویی هرگز بر آن دیوار ها نقش نبوده است، و جامه افگندند و راست کردند و قفل برنهادند، و کس ندانست که حال چیست. (همان، صص139،140،141)

سلطان غازی، پس از این که از فساد ولی عهدش آگاه می شود، در حالی مامور می گمارد که پسرش نیز با جواسیسی مواظب بود در دربار پدرش چه می گذرد. بنا بر این، باوجود این که قاصد سلطان با اختیارات کامل(حق دسترسی به اطلاعات خلوت های شاهزاده) بر مسعود وارد می شود، اما پیش از آن که چیزی بداند، او را غافل می سازند.

مسعود غزنوی هرچه زودتر با عملیات گچ گیری، فسادخانه ی نقاشی های صددرصد پورنوگرافی را سفید می کند و با از بین بردن علایم فساد، باعث می شود مامور مخصوص شاه با ندیدن هیچ گونه علایمی، گزارش دهد که خبری نبوده است و: «امیر محمود گفت، رحمه الله علیه، برین فرزند من دروغ ها بسیار می گویند و دیگر آن جست و جوی ها فرا برید.» (همان، ص 142)

بلی، سرعت عمل مسعود غزنوی، نه فقط او را نجات می دهد، بل محمود غزنوی را آن قدر تحمیق می کند تا امر دهد، دیگر از تحقیقاتی دست بکشند که پیرامون فساد ولی عهدش صورت می گرفتند.

خیلی جالب خواهد بود که روزی بر اثر تحقیقات باستان شناسی، محل باغ و فسادخانه ی بچه ی سلطان محمود غزنوی، کشف شود. البته خواننده قرن بیست و یک، که حتم دارم پورنوگرافی را می داند، بخشی از ماجرای یک خاندان شمشیرزن و به اصطلاح اسلام طلب را در ذهنش ترسیم کرده است، زیرا از شگفتی های مطالعه، یکی هم این است که معانی را در جایی که وصف منظر باشد، در ذهن می سازد و خلاقیت نویسنده گان(توانایی قلم) شفافیت آن را تضمین می کند. مرحوم بیهقی که شاید قبرش نیز گم شده باشد، با یک تلویح کوتاه بسیار زیبا، ما را به اندرون امارت هایی می برد که با بیرون آن ها(تعصب خشکه مذهبی) فرسنگ ها فاصله دارد.

بر اثر عدم تنقید «افتخارات کذایی» تاریخ، به جریان توهم تفاخر، کمک کرده ایم. در جامعه ی ما در بستر دشواری هایی که با جنگ، بزرگ تر شده اند، تعلق به تواریخی که یک طرفه تعریف شده اند، بسیار بیمارگونه است. بی دلیل نیست که شماری بدون درک موقعیت و جایگاه خود(فقر سیاسی) در تنازع اتهام و ادعای خوب و بد، وقت و توان خویش را هدر می دهند.