اگر بگویم که تهداب نظام کنونی را کج گذاشته اند، بی جا نگفته ایم. پی آمد تجاوز شوروی به افغانستان، ارمغان سقوی دوم بود. روس ها با زمینه سازی های قبلی، به مسعود- ربانی و اقلیت های موتلف آنان(وحدت- جنبش) فرصت ساختند تا بر اساس توهم کثرت، برای دومین بار پس از فاجعه ی حکومت کلکانی که با تزویر مذهبی، اکثریت واقعی(پشتون ها) را غافل ساخت، حکومت کنند. در این نوبت، نزاکت های اخوانی و استفاده از امکانات گسترده که در اختیار احزاب اقلیت ها گذاشته شده بودند و همفکران قومی داخل سیستم(پرچمی) نیز میها می کردند، اکثریت را با تمام اولویت های مردم ما به حاشیه می کشانند، اما دیری نگذشت که افزون بر اختلافات اقلیت هایی که از رهگذر تاریخی و نفوس، هرگز خود را کمتر از مرتجعان سقوی نمی شمردند، حکومت ربانی- مسعود، محدود به 5 الی ده درصد افغانستان می شود؛ هرچند ابتدای آن نیز منوط به مناطقی بود که تحت تسلط اقلیت های مطرح، قرار داشتند.  

بزرگ ترین مشکل ارتجاع دوم سقوی، ظرفیت بشری بود. از جمله ی20 هزار جمعیتی مسلح، دو سوم آن از غیر تاجک ها تشکیل یافته بودند. علاوه بر این که در میان تاجک ها، فارسی زبانان غیر تاجک نیز معلوم بودند.  

حکومت کوه تلویزیون و خیرخانه با تمام تلاش های منطقه یی، حمایت های تاجکستان و ایران، عملاً به بُن بستی رسید که گشودن گره های آن ناممکن می نمود. حمله بر تاسیسات دولتی و خانه های مردم، کار قهرمانی شده بود که در کوهپایه های افغانستان، فقط با تبلیغات روس ها مطرح می شد. عاجز آمدن در برابر یک جوانک محصل(شفیع دیوانه) در جنگ های داخلی به تنهایی کافی بود که بارو کنیم تابو های سقوی، حتی بی کفایت تر از سلفی اول (کلکانی) بودند.  

آن حکومت منحوس(سقوی دوم) با یورش دلاوران تحریک اسلامی به جهنم وصل شد، اما تکرار تجربه با مهمانان نو(جامعه ی جهانی)، عین درز ها و شکست هایی را باعث شد که قبلاً ناکامی اش را مشاهده کرده بودیم.  

باری آقای سرور دانش در واکنش به مکتوبی که سفارش می کرد از غیر تاجک ها در وزارت داخله استخدام شود و باعث اعتراض افراد گروهک موذی(جمعیت- شورای نظار) شد، ارقامی را تبیین کرد که آن وزارت خانه دربست در اختیار یک اقلیت قومی قرار دارد. این اجحاف پس از همراهی اعضای جبهه ی به اصطلاح مقاومت با نیرو های خارجی، دولت افغانستان را با چالش های قومی مواجه کرده است.  

در سالیان اخیر، تنقید هار زمامداران پشتون از سوی سایر اقلیت های مطرح، چون هزاره گان و ترکان، بی نهایت کاهش یافته است؛ زیرا پس از ورود به سیستم، مشاهده کردند که از اکثریت کشور، فقط چند تکنوکرات دوتابعیته ی ترسو در کار اند که کمترین علاقه و شناختی از مردم خودشان ندارد. آنان را در احاطه ی باند شر و فساد، بازیچه هایی دیدند که در نمونه ی حامدکرزی، هنوز تعهد دارد به خاطر مرتجعان سقوی، به نام افغان تذکره نگیرد و در توهم تهدید خیالی تنظیم ها، از حداقل های جسارتی نیز کار نگرفت که آقای غنی در چند نمونه ی طرد طفیلی های تنظیمی، ثابت کرد آنان بی مقدارتر از آن اند که بتوانند بدون پشتونه ی خارجی، کاره ای باشند.  

دکتور زلمی خلیل زاد یادآوری کرده است که پس از سقوط طالبان، ضعف نگرش قوای خارجی به اندازه ای بود که می خواستند با تعیین یک غیر پشتون که احتمالاً یک تنظیمی می بود، افغانستان را در پرتگاه یک سقوط دیگر قرار دهند؛ زیرا در آن مقطعه، یک افغان غیر پشتون که وابسته نباشد، اما مطرح باشد، حتی در میان مردم عامی یافت نمی شد.  

درز ها و شکست های کنونی، در عدم کیفیت بشری نیز رونما شده اند. بر همه گان آشکار است که سکتور امنیتی کشور با انحصار تنظیمی- اقلیتی، به اندازه ای ناکارآمد می باشد که مثلاً وزارت داخله ی افغانستان با کمیت یک گروهک، از ضعیف ترین وزارتخانه های افغانستان به شمار می رود.  

ما پس از هفت ثور با خلای نخبه گان افغان، رو به رو شدیم. بنابر این، عدم اعتماد به دستگاه مدیریت کشور که با نازل ترین خدمات تحصیلی، جلب و جذب می کند، مُعضل اداری را افزایش می دهد. در چنین شرایطی ادعای ظرفیت های کارای تنظیمی که گویا حلال مشکلات اند، یک حماقت محض بیش نیست.  

نیاز است تا گماردن های به جا که ترکیب اکثریت در آن اصل باشد، از درز ها و شکست های بیشتر، جلوگیری کنیم. اهمیت این نیاز در سکتور امنیتی، به این لحاظ نیز مهم می باشد که طهارت فکری افرادی که سیاسی یا تنظیمی نیستند، طرز برخورد آنان با رویداد ها را از عصبیت، دور نگه می دارد. چنین نگرشی اگر در سطوح ملکی نیز رعایت شود، به عین نتیجه می رسد.  

شرح تصویر: 

حامد کرزی در آغاز اداره ی موقت در برابر افراد وابسته به جمعیت- شورای نظار که به کمک امریکاییان، سکتور امنیتی افغانستان را انحصار کرده اند. اکثر این افراد، مطلقاً بی سواد، روستایی و دچار فقر فرهنگی بودند و استند. آنان با گرایش هایی که با تنظیم های جهادی تاریخ دارند، قوم گرا، سمت گرا و منطقه گرا نیز شناخته می شوند. حضور بی رویه ی اینان در سکتور امنیتی، باعث شد با دیدگاه های غیر ملی، به نام طالب ستیزی، به خصوص جغرافیای پشتون ها را ناگزیر به اختیار روش های خصومت آمیز و ضد دولتی کنند. بخشی از بحران کنونی ناشی از همین واقعیت است.  

متاسفانه تلاش های مداوم گروهک موذی جهت انحصار قدرت، چنانی که در تیم دکتور غنی به چشم می خورند، اوضاع را همچنان متشنج نگه خواهند داشت. بازی های     ماهرانه ی گروهک موذی به اندازه ای خوب جلو می روند که همانند دوران حامد کرزی، بخشی را به نام حمایت از حکومت و بخشی را به نام اپوزیسیون در اختیار گرفته اند.  

آقای غنی با طرد اکثراً افغان های بی طرف و همتبار، اما با جذب افراد بی تجربه و کودکسالار، با گذشت هر روز به مخالفان بی منطق طالبان، امتیاز می دهد. احتیاج به آرای سیاه، مردم را نگران کرده است که پس از افتضاح برنامه ی به اصطلاح فارسی دری، دیگر با کدام ارزش های جا افتاده که افغانیت را تضمین می کنند، بازی می کند؟