وقتي اصرار زبان بازان براي اصل شمردن عادت تکلم در هويت تباری را مي بينیم و از جانب ديگر، شاهد مي شويم كه بعضی ما در كنار مخالفان و گروه های انباشته از موتلفان ضد افغان‌، تا مرز خيانت آشكار به جامعه ي تباری و ايثار مردم براي اشتراك در تحولات انتخابات، با همزبانی، فرياد مخالفت سر می دهند، نمي توانیم از  تمسخر بركنار بمانیم. به این دلیل، كساني كه فكر كرده اند، زبان که بخشي از ابزار انساني براي ارتباط و مفاهمه است، توانايي بخشيدن هویت دارد، بايد بگويند چرا زبان، خاصيت نمي سازد تا کسانی که ادعای افزایش و کاهش دارند، وقتي از کورس های زبان های خارجی فارغ می شوند، تغییر هویت نمی دهند؟ 

زبان بازان، با آن همه ادعاي دفاع از هویت، وقتي مساله ي ادبيات مطرح شود، براي به اصطلاح سُچه ماندن زبان، از ترجمه نيز حاشا مي كنند. بدین گونه نه فقط ادبيات ما را درگير دگم و كم مضموني ساخته اند، بل توان فكري جامعه ی ما را دچار جمود مي سازند تا در كسب آگاهي ها از دایره ی رسومی بیرون نروند که در ماهیت خویش به اندازه ای ست که در جمع اقلیت و اکثریت می شناسیم. بنابراین، «ميان كساني كه هویت تباری مشخص دارند، اما با زبان دیگر می گویند، تفاوت قايل شويم!» براي آشكارايي بيشتر، موضع تباری خود را مثال مي دهیم:  

پس از شهادت محمد داوود كه به گونه اي پايان مرحله ی عدم تبعیض در سیاست های زبانی نیز بود، آن چه پس از هفت ثور با ماهیت های زبانی واقع می شود، کاملاً خلاف برداشت هایی ست که زبان بازان تعمیم می دهند.  

حقوق زبانی ما با پُرگويي، شعار و گفتمان زبان تامين نمي شود! اما وقتي جامه ي عمل خواهد پوشيد كه محتواي ادبيات ما،‌ جهت تامين حقوق ما باشد؛ فرقي نمي كند كه با زبان انگليسي، فرانسوي، هندي، دري، عربي و يا پشتو، اما خيلي مهم است درونمايه ی آن، مدعای ما را توجیه کند. ظواهر، كارساز نيستند. انگليس ها چه خوب مي گويند: «انسان به لباس شناخته نمي شود!» 

ما از زبان به عنوان عنصر شناخت خصوصیات قومي و به عنوان پديده ي انساني كه مکمل هويت ماست، هميشه دفاع كرده ايم و آن را حق مسلم مردم خويش می دانیم؛ اما در شرايط خاص و افتيده گي تبار ما در جغرافياي منطقه كه بيش از 100 ميليون پشتون را از هند تا آمو جا داده است و حقايق زيادي با تنوع پشتون هاي هندي زبان و دري زبان،‌ آميزش يافته گاني كه صورت پشتو در پاكستان را مي سازند و زبان پشتو در يك داد و ستد وسیع، گاه طبيعي و گاه اجباري، دچار تنوع و فشار است، هرگز نخواهد توانست در مسیر یک دست سازی هایی که سهم فرهنگی دیگران را تضعیف می کند، به زبانی مبدل شود که در افغانستان به نام زبان ملی شناخته می شود؛ یعنی تمام زبان هایی که گستره ی فرا قومی نیز دارند، به اساس نزاکت های اجتماعی، تابع صرف و نحوی اند که به اثر خلط اقوام، چنانی که رشته های خویشاوندی ایجاد می کنند، ارمغان لغوی دارند. مثلاً اصرار به استعمال بانو، به جای خانم، که اسم ترکی است، ما را در این منگنه می اندازد که     درباره ی این میراث فرهنگی جامعه ی ترکتباران افغان، چه جوابی داریم؟ اگر کلیت متجانس قومی در هیچ کجای دنیا یافت نمی شود، اصرار به اسم جانشین (بانو)، فقط در جغرافیایی جواز دارد که کاملاً تاجک باشد. چنین چیزی در افغانستان، وجود ندارد.   

دست اندرکاران فرهنگی پس از هفت ثور که با تعصب وارد عرصه ی زبان شدند، متاسفانه هیچ مشکل مدعای تباری را حل نکرده اند. صرف نظر از این که به مشکلات و دامن زدن به موضوعات قومی افزوده اند، در جانب فراکسیون خلقی که مربوط به اکثریت شمرده می شود، از خیانت هفت ثور تا تنظیم های اخوانی، طالبانی و بازار آزاد، در حالی که پشتوزبان مانده اند، در جریان چهل سال حضور، عادت زبان آن ها، کمترین مشکل تباری ما را حل نکرده است. این حقیقت تلخ در حالی واقع می شود که تمام مفاهیم پشتونی، چون رسمیت زبان پشتو، پشتوتولنه، پشتونستان و ده ها عامل دیگر آن، در زعامت پشتون های دری زبان واقع شده اند. کوشش های تعمیم پشتو از امارت مرحوم امیر شیر علی خان تا سلطنت اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح) که اوج رشد، ترقی، انکشاف و بالاخره رسمیت زبان پشتو شمرده می شوند، جالب اند. این همه تعهد را بزرگانی ظاهر می سازند که پشتون بودند، اما پشتوزبان نبودند.  

توجه به ظواهر، جزو سنت های تبارز منفی شخصیت در جامعه ی ما به شمار می رود. متاسفانه این برداشت، تناقضاتی را در پی داشته داشت که وقتی ماحصل آن ها، برخلاف صورت می شود، زبان بازان را ناراحت می کند. بار ها افراد و اشخاصی را دیده ایم که در حد متکلم، پشتوزبان یا دری زبان بوده اند، اما به اساس برداشت ها و مقاصدی که سیاسی نیز اند، این ظواهر، باعث تشخیص درست آنان نشده اند.  

شورای تاجکان پدرام، مثال خوب دنباله روی ظواهر زبانی است، با این تفاوت که آنان از تعمیم مفاهیم فارسی زبان، منظور دارند. جا افتیده گی دری در رسمیات ترکان و پشتون ها که در چند سده ی پسین به آن به عنوان وسیله ی مورد استفاده می نگریستند، وقتی در استحاله ی قومی، وسیله ی قراردادی می شود، با صورت مصرف بالا، ظاهراً مردمانی را  در جلد دیگران، معرفی کرده اند.  

شهر تاریخی هرات با ابنیه ای که میراث ترکی ست و ظرفیت بشری اکثریت پشتون، کاملاً نافی برداشت های فارسیستی می باشد، اما با رواج زبان دری، شبهه ایجاد می کند که اگر متکلمان آن شهر، خود به هویت خویش اذعان نکنند، ظاهراً به نام هویت یک اقلیت قومی (تاجک) مصادره می شوند. عین این مثال شامل آن چند هزار نفری می شود که در گروه های بی نهایت خورد در ننگرهار، لغمان یا زرمت پکتیا، هرچند پشتو زبان اند، ولی خود را تاجک یا دهقان می گویند. 

اثرات بدخیم زبان بازی زمانی بروز می کنند که می بینیم، تعدادی پشتو یا دری زبان، در جهتی موضع می گیرند که با هویت تباری ارتباط ندارد. من همواره از آزرده گی و ناراحتی شماری به خنده می افتم که گمان می کنند، احاطه به زبان یا عادت استفاده از زبان ها، از کنار داعیه ی قومی می گذرد.  

در نشست تشکیل «ائتلاف بزرگ افغانستان» که اکنون کاملاً از هم پاشیده است، شخصی با تخلص آخوندزاده که ظاهراً پشتون شناخته می شد و به جز پشتو، بویی از زبان دری نمی برد، از بس از جو ضد پشتونی این ائتلاف به شوق آمده بود، در پایان نشست، می خواست دست محمد محقق را ببوسد. آقای محقق، باوجود این که بر اثر صراحت لهجه با انتقاد و هجو مردم رو به رو شده است، اما با درک نزاکت های عظیم اجتماعی، اجازه نمی دهد کسی، ولو ظاهراً پشتون هم باشد، دست او را ببوسد. درک این نزاکت اجتماعی، با بینش امثال محقق ها به همراه است که می دانند ابُهُت تاریخی پشتون ها و ظرفیت سرنوشت ساز شان در مقدرات افغانستان، آنان را در منظر فرو دست، خشمگین می سازد. تصویر این جریان، تعابیر گوناگون یافت، اما برای من، تایید برداشت هایم بود. اگر عادت تکلم به زبان به آخوندزاده ی چاکر، هویت تباری می داد، هرگز در مقام کهتران کرنش نمی کرد. این جا چنین است. جای و جایگاه، حتی مردمان مستضعف پشتون را عزت نفس می دهند تا در «افغانستان»، خود را کمتر از دیگران نشمارند. این حقیقت، با پشتوانه ی تاریخی، ظرفیت بشری و اثرگذاری آنان در مقدارت کشور ما، نهادینه می باشد.  

شرح تصویر: 

آخونده ای که می خواست دست محمد محقق را ببوسد، اما او اجازه نمی دهد.