هرج و مرج ناشی از تحمیل بحران که در پایان هر برهه، تنوع آنارشیسم را در سوگ ملت افغان، تعریف می کند، ما را در منظری به تداعی گذشته می برد که نوع نگرش بر این منظر، ثابت کند سیمای ثبات افغانستان در جایی ترسیم می شود که فرزندان بزرگ، آگاه و راستین این سرزمین، نگارنده گان فصول عمران و تمدن بودند.  

زیا دور نمی رویم و از شرحی به یاد شهدای ما به سوگ می نشینیم که دیدیم بحران تحمیلی، با قربانی نخبه گان افغانستان، توضیح مقال فرار مغز ها را در گسست شیرازه ی مادی و معنوی ملت بزرگ افغان، چهار دهه است به این یقین می رساند که در نبود طیف اهل کار، دعوا برای رونق افغانستان، فقط یک مدعاست.  

گذار از 17 سال اخیر، به خوبی ثابت کرد خلای مردمان اهل کار، هرگز اجازه نمی دهد در بستری که دعوای مصرف میلیارد ها دالر امریکایی، فقط بخشی از خیرات جهانی بود، تفسیر دوستان غربی، وقتی در ندانم کاری های شان، رویکرد نو گریز از واقعیت ها می شود، اعلامیه دهند نتیجه ی کردار آنان در افغانستان، ضیاع وقت و اموال بوده است.  

از مصیبت وارده بر مردمان اهل کار افغانستان، از 7 ثور تا 8 ثور، قواره ی سیاست های شوم، ترسیم چهره ی آن افغانان آگاه و تحصیل کرده است که اگر زنده ماندند مهاجر شدند و اگر نیستند، مانند شفیق بزرگ، به یادمان در حالی تداعی می شوند که سال ها پس از آن فاجعه، نظام افغانستان برای نظم در عمران و ساماندهی، به «هیچ کجایی» رسیده است. 

عادت فرهنگی یاد بود در میان ما افغانان، به رسمی می ماند که به قول عوام «مُرده پرستی» با تعریف کیش شخصیت، به همان جوهری نمی رسد که از تبیین و تفکیک، حداقل اگر ضایعه داریم و جبران نمی شود، اندیشه، کردار و یادگارانی حفظ و تبارز کنند که وقتی بر کارنامه ی مردی به بزرگی شهید محمد موسی شفیق می رسیم، ماحصل این دقت، برآورد آن نیاز های جامعه است که از یک انسان بزرگ و مصلح، برای درک نیازمندی های کشور و ملت، مسیر ما در جهت رفاه و ثبات، به تاریخ خوش و خاطراتی وصل می شوند که از گذشته های خوش قبل از هفت ثور داشتیم.  

بدون شک، شخصیت شهید محمد موسی شفیق در بررسی کارنامه ی یک افغان بسیار آگاه و صاحب شان، همان روالی ست که در پرداز به شخصیت های بزرگ افغانستان، در زمان یادبود یادواره می شود، اما نکته هایی که در این فرصت ها، بایسته است یاد ما نروند، در حالی ست که سهم تبار ما از حیث ارایه ی ظرفیت های بشری خلاق و خیراندیش را در راس افغانستان متعالی، همواره محفوظ خواهد داشت.  

گرایش های «دربستی» در پیوستن به احزاب و سازمان ها، با دگم ناشی از وفاداری به مرام و اصولی که در تجربه ی حاکمیت های ننگین پس از 7 ثور داشتیم، بیشتر از همه، از آن قشر افغانستان قربانی گرفتند که در کشور محاط به جغرافیای سوم، بهایی گران تر از محاسبه ی اقتصادی مادیات دارند.  

کوتاهی دستان ما برای ساماندهی کشور، با میلیارد ها دالر نیز به جایی دراز نشدند. این حقیقت که این دستان کوتاه از انداز حاکمیت های سیاسی میراث مانده اند، هرگز به فراز دستی نخواهند رسید؛ زیرا در 17 سال اخیر، وقتی کسی از فرصت های این کشور، مستفید می شود، می بینیم گریز از مرکز، در توجیه مقال فرار مغز ها، همچنان در حال کاستن و بُریدن از دسته هایی ست که برای دستگیری این ملت پرورده  می شوند و اما از میراث شوم تجربیات خونین، بقیه ی حیات آنان در تداوم ضیاع نخبه گان، سر به ماجرای هزاران افغان دیگر می رساند که در کاهش امنیت شغلی، ضایعه ی اهل کار افغانستان را با تداوم بحران ناتمام هجرت، به درازا می برند.  

یادبود از شخصیتی به بزرگی شهید شفیق، بایسته است همانی نباشد که با شرح زنده گی نامه، از تولد تا اجل سوانح بخوانیم و در پایان آن، اگر عواطف، اشک تمساح نشدند، در هر سال، فرصت هایی از دست بروند که باید با ترسیم فجایع، هشدار با تحریک مردم به این فرهنگ برسند که ضایعه ی یک نخبه، ضیاع فرصت هایی ست که با کردار انسان آگاه، همواره به صلاح اجتماعی و اقتصادی در ثبات موضع سیاسی، همان خاطرات خوش اند که در ماضی خوش ما در ادوار شفیق ها به یاد داشتیم. 

 شهید محمد موسی شفیق، الگو و نماد آن قشر با شان و با حیثیت ملت افغان بود و است که از فیض تعلیم و تربیه، در حالی به افتخار و جاه رسید که از لطف الهی بهره ور بود (کمال و اندیشه) و حاصل حضور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی او در تعریف عام، اگر شخصیت چند بُعدی است، آن واقعیت های افغانستان را به اثبات می رسانند که خلاء جایگاه امثال او در پیامد فاجعه ی فرار و ضیاع مغز ها، آن شانس های بقا را گرفت که کارنامه های رونق مدنی و فرهنگی افغانستانِ قبل از 7 ثور بودند.  

سایه ی شوم بحران، سال ها پس از شفیق، هنوز در وهم ما در لایتنهایی اضطراب، سیاهی است تا گم کرده در منظر ریاکاران و قهرمانان دروغین، آن فرزندان واقعی ملت افغان را فراموش کنیم که هستی آنان در آزمون ملت و مملکت، ارقام بالا در سیر صعود بر قله ای بودند که چهل سال پس از هفت ثور، در سراشیب بحران، مشفق نداریم تا این سقوط، همیش نماند.  

یاد شهید محمد موسی شفیق در تداعی فاجعه ی نابودی افغانان تحصیل کرده، اگر در جمع آنان، خلاصه نشود، بی شک در کلیتی به سوگ ما می ماند که می دانیم جبران این ضیاع، سال های دیگر می باید تا «مادر، چنین فرزندی بزاد».