شرم باد بر هرچه بی وجدان و کوردل است که کور خود می شوند و بینای مردم. هیچ گاه نتوانسته ایم از سلوک کسانی ناراحت نشویم که در جلو چشمان ما فجایع کردند و سهم تاریخی آن ها، نه فقط مستند ها و کتاب هایند، بل حافظه ی ملت افغان، آن ها را برای عبرت، به آینده گان نیز منتقل خواهند کرد.  

زاده گان بحران که اینک با پالایش زمان، فقط چهره عوض کرده اند و خیال می کنند با رنگ کردن رنگین خواهند شد، فراموش نکنند دیگر هیچ خود فروش وابسته به آنان که اندیشه، قلم و توانش را فروخته باشد، نمی تواند خائنانی را برائت دهد که در برابر چشمان  ملت تاراج کردند؛ بر ناموس مردم تاختند، کشور را ویران کردند و برای کمترین کاسبی، با هرچه دشمن و بدخواه مردم بود، تا سرحد قمار دوستی کردند. آنان با بدرفت های خویش، اشمئزازی ایجاد می کنند تا از حفره های سرزمینی که ویران کرده اند، رد آنان در هرکجای زباله ها، این فهم را منتقل کند که جای زباله، زباله دانی است.  

این بازار آزاد آزار دهنده، عجب کالا هایی دارد؟ بخشی از بازیگران سال های خون و خیانت، عقب مانده گی و ویرانی، گاه چپی و گاه به راستی، در حالی که فراموش کرده اند داغ های چپ و راست این سرزمین، مال آن هاست، مایکرسکوپ های نقد می شوند و دنبال دی.ان.ای  گذشته گانی اند که اگر میراث های حکومتی، دولتی، فرهنگی، تمدنی و قانونی آنان نبود، خدا می داند پس از آن همه تاراج تاریخی (امثال چنگیزی و تیموری)، حیاتی امتداد می یافت تا در سرزمین های ویران، زنده گی احیا شود؟ 

نمونه های رسانه یی، فرهنگی و ادبیاتی، موج نقد فاسدان و خائنانی که برای ادعا های پوچ آنان، چهل سال است در رنجیم، دیگر اجازه نمی دهند خاموش بمانیم و متجاوزان به خواهران و مادران ملت را مدافعان ارزش هایی بدانیم که در گندفروشی سیاست ها، حتی حیثیث پسمانده ها را ندارند.  

با دیدن چهره هایی که از آیینه ی رسانه های میان تهی نقد می کنند و انتقاد آنان، بیشتر گذشته های سیاه خود آنان را تداعی می کند، شعور، وجدان و احساس ما برمی انگیزند نفرین کنیم که وقتی میدان بازی با سیاست است، بازیگران استثنا نیستند؛ هرچند بقایای تجربیات تلخ تاریخی (حزبیان، تنظیمیان و جنگسالاران) حق ندارند منتقد باشند.