غرب، فقط با توان نظامی نمی جنگد. نیروی اقتصادی آنان، چالش دیگری ست که در      تجربه ی تاریخی یک قرن اخیر، مخالفان را از پا انداخته است. آغاز حملات دوباره ی غربیان، به رهبری امریکا، بریتانیا و فرانسه، ولو مقطعه یی و کوتاه، درست در زمانی صورت می گیرد که فشار تقبل هزینه ی های جنگ، دولت های سوریه، ایران و روسیه را به وحشیگری های بیشتر کشانیده بود.  

از زمان بارک اوباما تا ریاست جمهوری دونالد ترامپ، فشار های غربی در سوریه، بیشتر با ماهیت اصلاحی صورت می گرفتند. متاسفانه این برخورد، محور دولت سوریه با متحدان آنان را تحریک می کند با وحشیگری های بی مانند، به جا مردم بیافتند. بشارالاسد که همانند پدرش، حافظ الاسد، دچار تجربه ی خونین مخالفت با مردم شده است، مهره ای بیش نیست. او در منگنه ی قطب های جهانی، همان قدر شانس دارد که تا حالا از سوی ایران و روسیه، دریافته است.  

اعتراضات گسترده ی مردم ایران، علایم بزرگ فشار تقبل هزینه های جنگ اند که یک کشور فقیر جهان سوم، اما از درآمد های طبیعی، با ستم ملی وسیع، رژیم جنایتکار سوریه را حمایت می کند. سقوط بهای پول ایران، در مطقعه ی رونما می شود که پس از    دوسیه ی حمله به جاسوس دوجانبه ی روس و دخترش در انگلستان، ولادیمیر پوتین، از رهگذر رویکرد جدید غرب در جنگ سوریه، مجبور است به تقابلی رو آورد که اگر با توان پاسخگویی نظامی به همراه باشد، از همین اکنون معلوم می شود که اقتصاد ضعیف روسیه، بقای آن را تضمین نمی کند.  

ماجرای استفاده از مواد کیمیایی بر ضد مردم سوریه، تعابیر گوناگون شد. در محور حکومت سوریه، این رویداد را کذب و تبلیغات دروغین عنوان کردند. توجیه آنان، دست بالای حکومت در میادین نظامی بود، اما پخش اخباری که از حملات سازماندهی شده ی دولتی حکایت می کنند، نشان می دهد دولت سوریه با متحدان ایرانی و روسی، از انعطاف بیش از حد غرب، سوء استفاده کرده است. رجوع به حملات کیمیایی، برای پایان پیش از وقت جنگ، روی واقعیت دیگری نیز تاکید می کند. طرف های حامی حکومت بشارالاسد، هرگز و به هیچ عنوانی توان حمایت مالی از جنگی را ندارند که درست با امید های پایان آن، وارد فاز دیگر شد. 

 تهدیدات میان تهی روسان که بیشتر روی منطق انعطاف غرب استوار بودند، متحد سوری و ایرانی آنان را هراسان می کنند. غربیان، بدون هیچ تردیدی، به سوریه حمله کردند. معلوم نیست حملات مرگباری که سیستم نظامی و نیرو های مسلح سوریه را شاید تا حد حذف، آسیب بزنند، بقای حکومتی را مجوز دهند که در قتل بیش از نیم میلیون سوری، از تمام عوامل خارجی، سود برده است. حکومت بی کفایت بشارالاسد، با عمل خشن در برابر مردم، کفایت آن را ندارد تا در مقدارت مردمی دخیل شود که آنان را دچار فقر و بی خانمانی کرد.  

پیروزی های موقتی محور دولت سوریه، فاصله ی متحدان غربی را بیشتر کرده بود. رنجش های زیادی در میان اعراب و در کُل در میان اکثریت مسلمانان جهان (اهل سنت) به چشم می خوردند. سقوط صدام، دست دراز ایران شد و میادین جنگ در سوریه، روی فرهنگ سازی های تاثیر گذاشته است که پس از جنگ، محاسبات کلان اقتصادی و   منطقه یی را به نفع ایران و روسیه، در پی می آورد.  افغانستان ما با پدیده ی جنگجویان اجیر (فاطمیون)، عملاً شاخه ی نظامی وابسته به ایران را تجربه خواهد کرد. هرچند معلوم نیست با آغاز موج جدید جنگ در سوریه، چه میزان آنان زنده برخواهند گشت، اما  تجربه ی عراق نشان می دهد که خلای دولت های مقتدر، گروه های وابسته به ایران را در محاسبات بین المللی، به نفع این کشور، به سود و امتیاز می رسانند.  

با حمله ی امریکا، بریتانیا و سوریه، محور روس، ایران و دولت اسد، غافلگیر شده اند. آخرین روز های جنگ، تجربه ی تقابل نو می شود. حملات هوایی و راکتی بسیار سازماندهی شده، پیشرفته و دقیق، اثرات روانی گسترده روی نظامیان دولتی و متحدان بشارالاسد برجا می گذارند. حس می شود فرصت های جدیدی در روابط امریکا با جهان عرب و اکثریت مسلمانان (اهل سنت)، رونما شوند.  

افغانستان ما با فاصله ی دور از میدان های جنگ، اما می تواند در چشم اندازی تحلیل شود که با تحمل فشار های بیشتر ایران و روسیه در میادین جنگ سوریه، کاهش حمایت های تبلیغاتی و مالی تشدید تنازع در افغانستان، حکومت کابل را به فشرده گی بیشتر بکشاند. در جریان فشاری که از طریق جنگ سوریه، عملاً بر ایران و روسیه اعمال می شود، فشار های دولتی برای گسترش حاکمیت مرکزی، شناسایی عوامل مزدور و کوتاه کردن دست جریان هایی که مستقیماً از محور ایران و روسیه تمویل می شوند، بایسته هایی ست که بر اساس محاسبات بین المللی در داخل افغانستان اعمال شوند.  

تجربه، نشان داده است که درگیری های بیرونی حامیان بین المللی افغانستان، دشواری های ما را بیشتر کرده اند. جای خالی حمایت جهانی، با غرضورزی های منطقه یی پُر می شود. موضع گیری های گروهک های افغان ستیز بر ضد امریکا و متحدان غربی افغانستان، بیشتر به هدف باز کردن درب به روی کشور های مغرض همسایه است.  

امیدوار استیم شدت عمل غرب در برابر توحش محور ایران، روسیه و سوریه، شکننده گی ها و آسیب های جناح هایی را بیشتر کند که در مثال ایران و روسیه، از عوامل اصلی بی ثباتی داخل افغانستان به شمار می روند.  

بیرون شدن چهره های شکسته با دستان بُریده، رفع جبران را برای کشور های چون ایران و روسیه، بسیار مشکل می کند. سرنوشت بشارالاسد را بازیگرانی تعیین می کنند که نقشه ی این کشور را ریخته بودند. 

 درهم ریخته گی اجتماعی ایران در زمانی که دولت این کشور نتوانسته است از مزایای تقبل بیش از بیست میلیارد دالر سهم خویش در جنگ سوریه، کشته، زخمی و اسیر شدن بیش از ده هزار اجیر (لشکر فاطمیون) و هزاران تن دیگر که با سرپوش تبلیغاتی اجازه نمی دهند هویت های حزب اللهی و ایرانی آنان افشاء شود، به درستی استفاده کند، روی سیستم های مدیریت داخلی این کشور، تاثیر  می گذارد.  

امید ما از تقابل و تنازع بیرونی، روی محاسبه ی تضعیف قدرت های مخرب نیز استوار است. هر قدر که دچار خود باشند، به همان میزان، حمایت بیرونی جنگ افغانستان، ناچیزتر می شود. همه می دانند که میدان جنگ کشور ما، در فراسوی مرز های ملی، وابسته به منافع ملی کشور هایی ست که در این فرصت ها، همدیگر را می آزمایند و بر اساس توان و ظرفیت ها، امتیاز می گیرند. این، یک اصل اجتماعی نیز است.  

شرایط زنده گی، روی خواص انسان، اثر می گذارند. استراتیژی رسیدن به آب های گرم، مردمان یخ زده ای را تشویق می کند که به آفتاب بیشتر، ضرورت دارند. افتیده گی آنان در منطقه ی سرد و دایم در خطر برودت، نیاز آنان به گرما را به اصل تکاپوی اجتماعی و سیاسی، مبدل کرده است.  

حس عاطفی بشر، هیچ گاه، روی نیاز های مادی او سایه نمی افگند.