در کتاب فروشی ای جلد کتابی به نظرم آمد که نویسنده اش آشناتر بود. کتاب «چشم دید های من»، نوشته ی یک صاحب منصب فاسد که در زمان عبدالجبار ثابت از سوی سارنوالی متهم و زندانی می شود، در نخست طمع کسانی را نمایش می داد که با چاپ این کتاب، برای چند پول، آگاهانه یا ناآگاهانه در خدمت بیگانه قرار می گیرند. تورق صفحات کتاب، زود به تبیین عقده هایی رسید که یک معلوم الحال تنظیمی پس از رسوایی فساد، به بهانه هایی توسل می جوید که گونه ای قواره کردن در برابر هویت ملی ست. شماری از این طیف ننگین، خیال کرده اند با حساسیت همتباران ما در قبال هویت ملی، اگر کتمان حقیقت کنند، گویا فشاری اعمال می کنندکه اعمال و اغراض قبیح آنان اغماض شود. این بیماری نو، حتی به کوچک ترین ها نیز سرایت کرده است. کسانی را می شناسم که پس از طرد وظایف غیر قانونی یا کسب ارتقای پُست هایی که می دانیم حتی با ارایه ی خدمات تفریحی غیر اخلاقی و فساد، به افغان ستیزانی مبدل می شوند که اگر باور «اتباع درجه دوم»، رسمیت یابد، خوب ترین پاداش کم عقلانی ست که در کشوری به نام افغانستان، خیالات خام می کنند. بسیاری از این افراد معمولی با این روش، در ورطه ی جهالتی افتیده اند که شاید آخرین های این سلسله ی وقیح باشند. در واقع ارزش جهانی، حقوقی و مردمی هویت ملی (افغان) روی باور ها، مولفه ها و حمایت هایی طرح می شود که کنار زدن آن، به معنی تقابل با اکثریت و جا افتاده گی واقعیت افغانستان است. در این که بازار آزاد کنونی در لاقیدی های بی قانونی و بی مذهبی، باور های ملی را خدشه می زند، پوشیده نیست، اما وارد شدن سیاسی به این مبحث، از توان کسانی بیرون است که با تمام ابزار نظامی و حمایت خارجی، ارتجاع دوم شدند و بقایای آنان در 17 سال اخیر، تقلا می کنند فقط با اغوای تکنوکراتان، امتیاز بگیرند. 

در کتاب «افغانستان و بازار آزاد»، مقاله ای نوشته بودم به نام «ما، خواهان تصویب قانون شهروند درجه دوم استیم» که روی منطق محدویت و حذف استوار بود. منظورم در آن مقاله، اثرات اجتماعی ای را آشکار می کرد که از آسیب های ناشی از ستیز با ملت، ستیزه جویان بی منطق، دچار محرومیت می شوند و در این هاله، اثرات اعمال شنیع و زشت آنان کاهش می یابد. در واقع طرد اجتماعی به معنی محروم شدن از مزایای تبعه ای که افغان است، به این فرهنگ کمک می کند که بحث نارضایتی را با رویکرد سیاست سخیف و ضد ملت، همنوا نسازند.  

دستبرد به مسایل کلان ملی، اگر ناآگاهانه باشد، کمتر از پذیرش خیانت ملی نیست؛ زیرا اجماع ملی به معنی توافق همه گانی، اصل توده هایی را مبرهن می کند که در کلیت اکثریت سالم، به دور از آلوده گی های گروهک ها، زنده گی می کنند.  

مجموعه ای از تصاویر چند پسرک که شاید بسیاری از سطح پایین سواد بهره مند باشند، در حد چند تای دیگری در خارج که از وارفته گی قواره، زنده گی بخور و نمیر خارجی را تجربه می کنند و تعدادی که شاید در حفره های باقی مانده از دوره ی عقب نشینی باشند، در نخست ناراحت کننده بود، اما در چند سال اخیر، تماشای این نمایشات وقیح، اما بسیار کودکانه، لجاجت طرف هایی را نشان می دهد که با سرایت بیماری به نزدیکان، اصرار دارند؛ محور های ائتلاف که بر اثر حضور خارجی بر ملت ما تحمیل شده اند، به گونه ای ابقا شوند که غیر طبیعی بودن آن ها به دادخواهی اکثریت مردم رسیده است.  

در تصویری در عقب چند معترض، کودکان و نوجوانی به چشم می آیند که گمان می کنم شاید برای فرصت های خوردن و نوشیدن یا وقت گذرانی، سیاهی لشکر می شوند.  

پرسش های زیادی به ذهن می رسند که اگر در شعار های ستیزه جویان بی سواد و ناآگاه، جغرافیای خراسانی، طرح ذهنی هویت و اصالت می شود، در نخست نمایش قد و اندام پسرک هایی سُخره است که هرکدام با کمتر یا بیشتر از بیست سال، نمی دانند به جز استان خراسان ایران، نه در گذشته و نه در حال، جغرافیا و هویت خراسانی، مقوله ی رسمی بوده باشد؛ نامی در جغرافیای متغییر که هیچ چوکاتی ندارد. در این تامل، اگر ثبت آنان به نام    حوزه ی اقتدار چند شاه سامانی، ترفند فرزندان مهاجرین برای حدف ماهرانه ی دوستان شان را نیز طمع می کند، آدرس های مجعولات (آریایی) به این اعتراض ما منطق می دهد که اگر محاضر درس از نصاب رسمی تا کار فرهنگی، روی خزعبلات تاریخی نچرخند، کسی با هویت آریایی، عاریایی یا هاریایی نمی شود تا نادانسته از وزنه ی اجتماعی، در قد و قواره ای که از پکول نورستانی تا پیراهن و تنبان افغانی، دریشی خارجی، شال گردن پاکستانی، دین عربی، زبان عقیم فارسی- به مصداق از صد پدر دارد نکاح (تداخل حدود 30 زبان دیگر) با پس منظر تاریخ ارتجاعی (دو سقوی) و گذشته ای با شهرت دهقان، اگر از جعلیات نشراتی نیم قرن اخیر، توهم نگیرد، نمی تواند به آدرس بزرگ ترین قوم افغانستان، در حالی آمار بیاورد که احصاییه نداریم و در تناقض، به کم سوادانی نپیوندد که تحلیل آنان از هویت ملی، شبیه بوقلمون صفتانی ست که اگر در برابر آگاهی و سواد شما کم آوردند، می پندارند سطح کیفیت، بر اساس ظرفیت آنان تعیین می شود. بر این اساس، اگر کسی تا صنف شش بخواند، بدون شک از درک معانی بلندتر از آن، عاجز است.  

خوب است به جای شعار ها و نکوهش های لرزاننده، عوامل انحراف را شناسایی کنیم. من می گویم حداقل در مواردی که آدرس های «عاریایی» یا «هاریایی» دارند، بهتر است تنقید این پدیده (آریایی یا آریانی)، عمومیت یابد.  

در کوشش های چند سال اخیر، همواره توجه هموطنان را به تنقید تواریخی جلب کرده ام که اگر عام شوند، افغان ستیزی های کودکانه مجال نمی یابند. به گونه ی مثال، آگاهی پیرامون خزعبلات آریایی، می توانند توهم کسانی را برطرف کنند که خیال می کنند در گذشته ی این مملکت، مقولات جدید تاریخ، منقولاتی بودند که مثلاً می توان نامفهوم خراسانی یا آریایی را جایگزین اصل افغانی کرد.  

سوگمندانه طرف روشنگری در قبال سوء برداشت ها، هنوز در حد مجموعه ای مانده است که حد ستیزه جو و معترض غیر منطقی ست. جلب نظر دست اندرکاران رسانه های افغانی برای تعمیم و بسط مفاهیم تنقید تاریخ که شامل آرا، براهین، ادله و مستندات بسیار وافر و نو اند، زیر تاثیر تلقین اغلاطی که از دوران مکتب تا پوهنتون، خلاصه در همه جای این ممکلت، ریشه ی اصالت های افغانی را قربانی توهم برداشت از جعلیات (مثلاً آریایی- خراسانی) می کنند، نشان می دهد مخالفان معترض، به راحتی در ورطه ی جهالت غرق می شوند.  

تبیین این حقیقت را اغماض نمی کنیم که شاید پدیده های تاریخی نوع خراسانی، شهرتی دارند، اما اگر حقیقت افغانی از میان تاریخ به واقعیت مسجل و سیاسی کنونی رسید، چرا مسیر آن را از همین طریق به عمق تاریخی، به اصل ریشه نرسانیم؟  

افغانستان کنونی، تمام این واحد سیاسی را افاده می کند، در حالی که حوزه های دیگر تاریخی (مثلاً سیستان، کابلستان، زابلستان یا خراسان)، هرگز بیانگر تمام جغرافیای کنونی و مولفه های جهانی و رسمیت افغانستان فعلی شده نمی توانند.  

می دانم که هموطنان از منظر سخافت چند جوانک و سوء استفاده از چند کودک معصوم ناراحت می شوند، اما حذف یا ستر این حقیقت کوچک، مانع باور هایی می شود که ضرور است با کلی ساختن آن ها، به ناهنجاری ها پاسخ گفت. می می گویم بهترین روش در این تقابل، تبیین هرچه بیشتر واقعیت های تاریخی و تنقید تاریخ از جعل و تزویر است. من در این زمینه نیز دوراندیش بوده ام. می دانم که از نشر کتاب انتقادی «آریاییسم» (چاپ انتشارات دانش)، بیش از دو سال می گذرد، اما امثال این کوشش ها در تقابل با رسمیات غلط، هنوز خاک می خورند.  

شرح تصاویر: 

شماری از هموطنان ناآگاه که شاید در اسارت شکم (بی کاری و ضعف اقتصادی)، تسلیم شده اند. مردم ما با تماشای چنین رفتاری به مصداق مثل معروف «مرغ کم، مرداری اش کم»، به طرد عناصر کم مایه و بی فرهنگ، رو آورده اند.